برچسب: تفاسیر

4 ماه قبل - 92 بازدید

نویسنده: مهدی مظفری موانع تکریم و کرامت زنان در افغانستان موضوعی پیچیده و چند وجهی است که ریشه در تاریخ، فرهنگ، سیاست و ساختارهای اجتماعی این کشور دارد. در طول دهه‌های گذشته، زنان افغانستان با چالش‌های متعددی برای دستیابی به حقوق و کرامت انسانی خود روبرو بوده‌اند. مقاله‌ی حاضر، به واکاوی موانع تکریم و کرامت زنان در افغانستان می‌پردازد. موانعی که ریشه در تار و پود فرهنگ و سیاست و اجتماع این سرزمین دارد. ازدواج اجباری، خشونت خانگی، محرومیت از تحصیل و فرصت های شغلی، و نگاه ابزاری به زن، تنها گوشه‌ای از این موانع ستمگرانه هستند. در سلسله شمارگان این مقاله، تلاش خواهیم کرد تا زوایای پنهان این معضل را به تصویر کشیده و راهکارهایی برای عبور از این سایۀ ظلمانی ارائه دهیم. هدف ما، نه تنها به تصویر کشیدن رنج زنان افغانستان، بلکه بیدار کردن وجدان جامعه و تلاش برای ایجاد تغییری بنیادین در اینگونه نگرش‌ها و ساختارهای ستمگرانه است. ما به دنبال آینده‌ای روشن هستیم که در آن زنان افغانستان، در سایه‌ی صلح و احترام، طعم شیرین کرامت انسانی را بچشند. موانع فرهنگی تکریم زن در افغانستان تکریم زن در افغانستان با موانع فرهنگی متعددی روبرو است که ریشه در تاریخ، سنت و باورهای جامعه دارد. برخی از این موانع عبارتند از: مردسالاری «مردسالاری» یکی از اصلی‌ترین موانع فرهنگی تکریم و کرامت زنان در افغانستان است. مردسالاری به معنای دادن اولویت و اهمیت بیشتر به نقش و حقوق مردان در خانواده و اجتماع و سیاست نسبت به زنان است. در این چارچوب، زن از حقوق فردی و اجتماعی کم‌تری نسبت به مردان برخوردار است. همچنین زنان در اجتماع مردسالارانه با نگاه‌های نازلی روبروست. مردسالاری به صورت حادّ آن به شکل‌های مختلفی مانند تبعیض در حقوق قانونی، محدودیت در دسترسی به تحصیلات و کار، تبعیض در حقوق و آزادی‌ها، خشونت خانگی و اجتماعی علیه زنان و... بروز می‌دهد. در بسیاری از مناطق افغانستان، فرهنگ مردسالاری حاکم است و مردان در سطوح مختلف جامعه از جمله خانواده، سیاست و اقتصاد قدرت و نفوذ بیشتری دارند. این فرهنگ در افغانستان باعث شده است که اکثر شهروندان این کشور حتی بسیاری از زنان افغان، زنان را به عنوان موجوداتی ضعیف و وابسته به مردان ببینند و نقش آن‌ها را در خانه و خانواده محدود کنند. بررسی قوانین و نقش زنان در اجتماع و سیاست افغانستان، به روشنی نشان می‌دهد که زنان هیچ سهمی در اجتماع و سیاست کشور ندارند و «مردسالاری» به معنای واقعی آن در افغانستان ریشه دوانده است. اینکه این نگاه به شدت تبعیض‌آمیز چگونه در فرهنگ و سنت افغانستان ریشه دوانده است، دلایل و عوامل گوناگونی دارد. امّا دو عامل می‌تواند سهم بیشتری در این فرایند داشته باشد. ۱. ساختار قبیله‌ای: افغانستان جامعه‌ای قبیله‌ای است و در بسیاری از قبایل، مردان از قدرت و نفوذ بیشتری نسبت به زنان برخورداراند. بدون شک این عامل، حتما قوی‌ترین محرکی است که نگاه جنسیتی مردسالاری را در فرهنگ افغانستان تقویت بخشیده است. ۲. دین: اسلام، دین اکثریت مردم افغانستان است. مبلّغان مسلمان افغان با تأثیرپذیری از ساختار قبیله‌ای، قرائتی به شدت جنسیتی از اسلام به مردم ارائه داده اند. به عنوان مثال، این مبلّغان از وظایف زنان بیشتر سخن رانده اند تا وظایف دینی مردان و در اکثر سخنرانی‌های تبلیغی‌شان زنان را بیشتر مورد خطابت قرار داده تا مردان. اینگونه تبلیغ دینی که تنها زن مورد تخاطب قرار می‌گیرد؛ باعث شده است که حقوق زنان در فرهنگ و اجتماع افغانستان نادیده گرفته شود. برای کم‌رنگ کردن نگاه جنسیتی در افغانستان، بر مبلّغان دینی و فعالان فرهنگی لازم است به حقوق دینی و مدنی زنان بپردازند و از وظایف مردان در قبال زنان بیشتر سخن بگویند. تفاسیر نادرست مذهبی برخی برداشت‌های غلط از متون مذهبی، به توجیه فرودستی زنان و محدودیت‌های آنان در زمینه‌های مختلف مانند آموزش، اشتغال و مشارکت اجتماعی می‌پردازند. این تفاسیر نادرست، که مغایر با آموزه‌های حقیقی دین هستند، مانع بزرگی بر سر راه توانمندسازی زنان و نیل به برابری جنسیتی محسوب می‌شوند. در افغانستان، تفسیرهای نادرست و انحرافی از آموزه‌های دین اسلام نقشی مخرب در به چالش کشیدن کرامت و حقوق زنان داشته است. این تفاسیر غلط که اغلب توسط مردان قدرتمند و مبلّغان دینی ترویج می‌شوند، به عنوان توجیهی برای سرکوب زنان، محدود کردن آزادی‌های آن‌ها و انکار حقوق اساسی آن‌ها به کار می‌رود. پیامدها و تأثیرات مخرّب برداشت‌های برخی رهبران و مروجان دین از اسلام –در افغانستان- بسیار زیاد است. امّا مهمترین آن‌ها از این قرار اند: محدودیت‌های تحرک و آزادی: رهبران حکومت فعلی افغانستان و برخی از مروجان دین، تفسیر نادرستی از اسلام در این کشور ارائه می‌دهند که زنان را به انزوا و محدودیت در تحرک و آزادی‌های اجتماعی سوق می‌دهد. این تفسیر غلط، زنان را از حق تحصیل، کار، و مشارکت در جامعه محروم می‌کند و آن‌ها را در خانه‌ها حبس می‌کند. خشونت و تبعیض: زنان افغان تحت حاکمیت حکومت خودخوانده اسلامی و در جوامعی که تحت تأثیر تفاسیر نادرست از دین قرار دارند، با خشونت خانگی، آزار جنسی، و تبعیض جنسیتی روبرو هستند. این خشونت و تبعیض، کرامت و عزت نفس زنان را لگدمال می‌کند و آن‌ها را در معرض آسیب‌های روحی و جسمی قرار می‌دهد. ازدواج اجباری و کودک‌همسری: متأسفانه برخی از مروجان دین، ازدواج اجباری و کودک‌همسری را ترویج می‌کنند که این امر البته به نفع دختران و زنان نیست. این رسم غلط که نتیجه برداشت ناقص و ناصحیح از دین اسلام است، آینده تحصیلی و شغلی دختران را به خطر جدّی می‌اندازند و آن‌ها را در معرض خطر بارداری زودهنگام و مشکلات سلامتی قرار می‌دهد. محرومیت از حقوق اساسی: زنان افغان در بسیاری از موارد از حقوق اساسی مانند حق مالکیت، حق طلاق، و حق حضانت فرزندان محروم هستند. این محرومیت‌ها، استقلال و قدرت تصمیم‌گیری زنان را سلب می‌کند و آن‌ها را در موقعیت‌های آسیب‌پذیر قرار می‌دهد. این قوانین البته برداشت ناصحیح برخی مروجان دینی از اسلام است. امّا، بسیاری از نواندیشان دینی و کسانی که تحقیق علمی از متون دینی می‌کنند، دریافته‌اند که زنان از منظر اسلام حقیقی دارای حقوق مالکیت هستند و همچنین ایشان می‌توانند با شرایطی حق طلاق را بدست آورند. نادیده گرفتن نقش زنان در جامعه: برداشت ناقص و ناصحیح از اسلام، نقش زنان در جامعه را نادیده می‌گیرد و آن‌ها را به موجوداتی ضعیف و ناتوان تقلیل می‌دهد. این طرز تفکر، ارزش و توانایی‌های زنان را انکار می‌کند و مانع مشارکت کامل آن‌ها در پیشرفت جامعه می‌شود. در کنار این موارد، لازم به ذکر است که از دید اسلام‌شناسان و محققان مسلمان و رهبران به حق مسلمان، اسلام حقیقی همانا دین رحمت و کرامت است و هیچگاه زن را موجودی ضعیف و ناتوان نمی‌داند. اسلام به زنان حقوق و آزادی‌های بسیاری اعطا کرده و آن‌ها را تشویق به تحصیل، کار، و مشارکت در جامعه می‌کند. برداشت ناقص و ناصحیح از اسلام توسط رهبران حکومت فعلی افغانستان و برخی از مروجان دین، نه تنها مسبب ظلم به زنان است، بلکه به کل جامعه و به دین اسلام نیز آسیب می‌رساند.

ادامه مطلب