برچسب: احساسات

11 ماه قبل - 286 بازدید

تقریبا برای هر فردی، پدر و مادرش بهترین نسخه‌ی ممکن از یک والدین خوب است. قطعا پدر و مادر با واژگانی چون عشق، محبت، دوست‌داشتن، از خودگذری، ایثار، فداکاری و... تعریف می‌شوند. تقریبا تمام پدر و مادرها تلاش می‌کنند برای فرزندان‌شان با تمام وجود مایه بگذارند و برای بهتر زیستن، پرورش سالم و تربیت درست آن‌ها تلاش ‌کنند. البته این نکته هرچند ناراحت کننده اما قابل ذکر است که گاها پدر و مادر‌ها نیز خوب عمل نمی‌کنند و می‌توانند به طور تصادفی رفتارهای آسیب‌رسان زیادی داشته باشند. گاه این آسیب‌ها می‌تواند فراتر از یک اشتباه ساده باشد و پیامد‌های جبران ناپذریری را خلق کند. به چنین پدر و مادرهایی، والدین سمی می‌گویند. والدین سمی، در حقیقت در نحوه‌ی رفتار، عملکرد، پرورش و تربیت خود فعالیت‌هایی را انجام می‌دهند که به شخصیت کودک آسیب می‌رساند. حقیقت امر این است که هیچ والدینی راضی به این موضوع نیستند که به فرزندان، پاره‌ی تن‌شان آسیب بزنند اما عدم آگاهی و ندانستن موجب می‌شود آن‌ها ندانسته چنین عملکردی داشته باشند. در ادامه‌ی این مطلب به ویژگی‌های والدین سمی خواهیم پرداخت اما باید ذکر کنیم که اگربه عنوان پدر، مادر و یا بزرگ‌تر یک خانواده، این مقاله را مطالعه می‌کنید، نسبت به رفتارهای خود بیشتر وسواس به خرج دهید. برخی از کودکان با والدینی بزرگ می‌شوند که به آن‌ها اجازه نمی‌دهند افکار یا نظرات متفاوتی را بیان کنند. در حقیقت آن‌ها موظف هستند تا سخنان والدین خود را بدون چون و چرا به عنوان واقعیت بپذیرند و بیشتر شبیه یک سرباز یا ربات رفتار کنند تا یک انسان. فرزند والد سمی نمی‌تواند از خود نظر، خواسته و عقیده داشته باشد. او موظف است در همه چیز با والد خود موافقت کند و از این شرایط خوشحال، راضی و قدردان باشد. والدین سمی تاب مخالفت، انتقاد و پرسشگری را ندارند. گاهی خودشیفتگی یا عدم اعتماد‌به‌نفس و شکنندگی آن‌ها آن‌قدر زیاد است که می‌خواهند فرزندشان آیینه تمام‌نما و کپی‌ برابر اصل خودشان باشد. این نوع والدین توقع دارند که فرزندشان دست از تمام علایق و اهداف خود بکشد و خواسته‌های خود را با چهارچوب‌های ذهنی پدر یا مادر سمی تنظیم کند. این پدر و مادرها حتی تا سنین جوانی، فرزندان‌شان را در مورد ریزترین موضوعات مانند انتخاب لباس، تفریح، تصمیمات مهم زندگی و امور ساده تحت فشار قرار می‌دهند. آن‌ها باید از تک‌تک دوستان، روش زندگی، اعتقادات شخصی و تمامی تصمیمات زندگی اطلاع داشته باشند. این مسئله گاهی منجر به ‌نوعی چسبندگی و وابستگی دونفره بیمارگونه در چنین خانواده‌هایی می‌شود و تقویت سلامت روان کودک را به‌ خطر می‌اندازد. فرزندان یک خانواده سمی همیشه اسیر خانه و خانواده خود هستند. والدین سمی شاید بتوانند در مورد تک‌تک کودکان هم‌سن و سال فرزندشان چیز خوبی برای گفتن پیدا کنند، اما وقتی نوبت صحبت درباره فرزند خودشان می‌رسد، تنها کاری که انجام می‌دهند این است که شکایت کنند و کودک را مقایسه و سرزنش ‌کنند. بسیاری از والدین حتی ممکن است متوجه آسیب‌های مقایسه کودکان با یکدیگر نباشند و این کار را ناخواسته انجام دهند. در واقع این پدر و مادرها معمولا بیش‌ازحد مشغول سرزنش دیگران و به‌خصوص بچه‌های خود هستند. این نوع والدین وقتی فرزندان‌شان خوشحال هستند احساس ناراحتی می‌کنند. گاهی حتی ممکن است والدین سمی به‌طور ناخواسته نسبت به فرزندان خود احساس حسادت داشته باشند. این والدین به‌سادگی قادر به غلبه بر احساسات خود نیستند و اغلب فرزندان خود را مسخره می‌کنند. همچنین آن‌ها ممکن است در برابر دستاوردهای کودک بسیار بی‌تفاوت رفتار کنند یا اظهارات غیراخلاقی داشته باشند تا احساس ارزشمندی کودک را ازبین ببرند. والدین سمی در راستای دستیابی به اهداف خود به دستاویزی مثل احساس گناه متوسل می‌شوند تا کودک را وادار به تغییر عقیده خود کنند. گاهی اوقات، این سوءاستفاده بسیار ظریف و گاهی اوقات، آشکار خواهد بود. در حقیقت پدر و مادرهای سمی با فرورفتن در نقش فرد قربانی، دائما در حال باج‌گیری عاطفی از فرزندان هستند. تهدید به طرد‌کردن فرزند بی‌گناه و توسل به قهر والدین با کودکان، تهدید به ترک والد دیگر، تهدید به آسیب‌رساندن به خود، خود را به بیماری یا افسردگی زدن و... همگی از مصادیق باج‌گیری عاطفی هستند که با استفاده از نقاط ضعف فرزندان و فشار روحی و روانی و ایجاد حس ترحم یا خود-سرزنشی در آن‌ها، برای رسیدن به خواسته‌های شخصی استفاده می‌شوند. والدین سمی معمولا نمی‌توانند به‌اندازه کافی همدلی از خود نشان دهند و مشکلات و نیازهای فرزندشان را درک کنند. در واقع این افراد آن‌قدر درگیر نیازها، احساسات و خواسته‌های هیجانی خودشان هستند که جایی برای پرداختن به احساسات فرزند باقی نمی‌ماند. والدین سمی تمام واقعیت‌ها را به نفع خودشان تحریف می‌کنند. اگر فرزندشان اعتراض کند یا از احساسش حرف بزند، به داشتن توهم یا اشتباه ‌کردن متهم می‌شود. همیشه این فرزند است که اشتباه برداشت می‌کند، حساس و زودرنج است یا احساساتش بی‌ارزش هستند. والدین سمی معمولا در احساسات و عواطف بی‌ثبات هستند و بنابراین، کودک نمی‌تواند پیش‌بینی خاصی از برخورد و واکنش‌های آن‌ها داشته باشد. به‌همین‌دلیل، همیشه این کودک است که مورد واکنش‌های ناگهانی و تکانشی والدین مانند داد زدن سر کودکان قرار می‌گیرد. [caption id="attachment_11092" align="aligncenter" width="566"] عکس: شبکه‌های اجتماعی[/caption] پیامدهای فرزندپروری سمی مهم‌ترین مشکل در رفتارهای سمی و آسیب‌رسان پدر و مادر این است که کودک والدین را اولین، بهترین و بزرگ‌ترین انسان‌ها تصور می‌کند. دیدن اشتباهات، سوءاستفاده‌ها و رفتارهای نادرست والدین برای کودک قابل هضم نیست و در نتیجه کودک آنچه درباره او گفته می‌شود را درست می‌پندارد. هنگامی که فرزند از سوی پدر و مادر ناتوان توصیف می‌شود، فرزند آن را می‌پذیرد و خود را فردی بی‌عرضه می‌داند. فرزندان همواره با این احساس گناه زندگی می‌کنند که عامل تمام بدبختی‌ها و مشکلاتی که در خانه رخ می‌دهند، هستند. [caption id="attachment_11091" align="aligncenter" width="529"] عکس: شبکه‌های اجتماعی[/caption] مشکلات فرزندان والدین سمی دنیا و آدم‌ها را ناامن می‌بینند و در عین نیاز به دیگران، از ایجاد روابط پایدار، سالم و صمیمانه ناتوان هستند. اعتماد به نفس و عزت نفس کافی ندارند و خود را لایق خوشبختی و موفقیت نمی‌دانند. همیشه نگران واکنش دیگران هستند و می‌خواهند بقیه را از خودشان راضی نگه دارند. اغلب قدرت نه گفتن چندانی ندارند و از مشکلاتی مانند کم‌رویی و کم حرفی کودکان رنج می‌برند. آن‌ها همچنین به دلیل نداشتن تجربه روابط سالم والد/فرزندی، احتمالا در سایر روابط خود نیز در دام افراد سمی می‌افتند. در نهایت، ممکن است خود این کودکان به دلیل همسان‌سازی با والدین یا تقلید از آن‌ها، در آینده به افرادی آسیب‌رسان یا سوء‌استفاده‌گر در روابط تبدیل شوند. وجود هر یک از این نشانه‌ها که دال بر سمی بودن رفتار و شیوه‌ی پرورشی نادرست است، می‌تواند بر روح و روان کودکان تاثیر بدی بر جای بگذارد. بنا اگر شما فرزندی هستید که چنین والدینی داشته و یا والدینی هستید که این شاخص‌ها را در رفتار و عملکردتان دارید، حتما به روانشناسان و یا افرادی که از دانش لازم برخوردارند، مراجعه کنید. باشد که با اصلاح چنین رفتارها، خود و خانواده شما از روح و روان سالمی برخوردار شوند.

ادامه مطلب


1 سال قبل - 244 بازدید

نه‌‌تنها علاقه خانوادگی زن و مرد به یکدیگر با علاقه به اشیا فرق می‌کند، علاقه خود آنها به یکدیگر نیز متشابه نیست؛ یعنی نوع علاقه مرد به زن با نوع علاقه زن به مرد متفاوت است. با اینکه تجاذب طرفینی است اما به عکس اجسام بیجان، جسم کوچک‌تر جسم بزرگ‌تر را به‌سوی خود می‌کشاند. آفرینش، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا و زن را مظهر محبوبیت و معشوقیت قرار داده است. احساسات مرد «نیاز آمیز» و احساسات زن «نازخیز» است. احساسات مرد «طالبانه» و احساسات زن «مطلوبانه» است. یک وقتی یکی از روزنامه‌های خبری عکس یک دختر جوان روسی را که خودکشی کرده بود، چاپ کرده بود. این دختر در نوشته‌ای که از او باقیمانده نوشته‌است: «هنوز مردی مرا نبوسیده است، بنابر این زندگی برای من قابل تحمل نیست.» برای یک دختر از این جهت شکست بزرگی است که محبوب مردی واقع نشده است، مردی او را نبوسیده است. اما پسر جوان کی از زندگی نومید می‌شود؟ وقتی که دختری او را نبوسیده است؟ خیر، وقتی که دختری را نبوسیده باشد. ویل دورانت در بحث‌های مفصل و جامع خود پس از آنکه می‌گوید اگر مزیت دختری فقط در دانش و اندیشه باشد نه در دل‌انگیزی طبیعی و زرنگی نیمه‌آگاهش، در پیدا کردن شوهر چندان کامیاب نخواهد شد. شصت درصد زنان دانشگاه بی‌شوهر می‌مانند. می‌گوید: «خانم مونیا کوالوسکی که دانشمند برجسته‌ای بود شکایت می‌کرد که کسی با او ازدواج نمی‌کند و می‌گفت: چرا کسی مرا دوست ندارد؟ من می‌توانم از بیشتر زنان بهتر باشم. با اینهمه، بیشتر زنان کم‌اهمیت مورد عشق و علاقه هستند و من نیستم.» ملاحظه می‌فرمایید که نوع احساس شکست این خانم با نوع احساس شکست یک مرد متفاوت است. می‌گوید چرا کسی مرا دوست ندارد؟! مرد آنگاه در امر زناشویی احساس شکست می‌کند که زن محبوب خود را پیدا نکرده باشد، یا اگر پیدا کرده است نتوانسته باشد او را در اختیار خود بگیرد. همه اینها یک فلسفه دارد: پیوند و اتحاد محکم‌تر و عمیق‌تر. برای چه این پیوند؟ برای اینکه زن و مرد از زندگی لذت بیشتری ببرند؟ نه، تنها این نیست؛ شالوده اجتماع انسانی و بنیان تربیت نسل آینده بر این اساس نهاده شده‌است. نظریه یک خانم روانشناس‌ مجله زن‌روز در شماره ۱۰۱، یک بحث روانشناسی از یک خانم روانشناس به نام کلیودالسون نقل کرده است. این خانم می‌گوید: «به‌عنوان یک زن روانشناس، بزرگ‌ترین علاقه‌ام مطالعه روحیه مردهاست. چندی پیش به من مأموریت داده شد تحقیقاتی درباره عوامل روانی زن و مرد به عمل آورم و به این نتیجه رسیده‌ام: ۱. تمام زن‌ها علاقه‌مندند تحت نظر شخص دیگری کار کنند و به‌طور خلاصه از مرئوس بودن و تحت نظر رئیس کار کردن بیشتر خوش‌شان می‌آید. ۲. تمام زن‌ها می‌خواهند احساس کنند وجودشان مؤثر و مورد نیاز است. سپس این خانم اینطور اظهار عقیده می‌کند: «به عقیده من این دو نیاز روحی زن از این واقعیت سرچشمه می‌گیرد که خانم‌ها تابع احساسات و آقایان تابع عقل هستند. بسیار دیده شده‌است که خانم‌ها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابری می‌کنند، بلکه گاهی در این زمینه از آن‌ها برتر هستند. نقطه‌ضعف خانم‌ها فقط احساسات شدید آنهاست. مردان همیشه عملی‌تر فکر می‌کنند، بهتر قضاوت می‌کنند، سازمان‌دهنده بهتری هستند و بهتر هدایت می‌کنند، پس برتری روحی مردان بر زنان چیزی است که طراح آن طبیعت می‌باشد. هر قدر هم خانم‌ها بخواهند با این واقعیت مبارزه کنند، بی‌فایده خواهد بود. خانم‌ها به‌علت اینکه حساس‌تر از آقایان هستند، باید این حقیقت را قبول کنند که به نظارت آقایان در زندگی‌شان احتیاج دارند... بزرگ‌ترین هدف خانم‌ها در زندگی «تأمین» است و وقتی به هدف خود نائل شدند، دست از فعالیت می‌کشند. زن برای رسیدن به این هدف از روبه‌رو شدن با خطرات بیم دارد. ترس، تنها احساسی است که زن در برطرف کردن آن به‌کمک احتیاج دارد... کارهایی که به تفکر مداوم احتیاج دارد، زن را کسل و خسته می‌کند.» منبع: مطهری، مرتضی، (بی‌تا). «نظام حقوق زن در اسلام»، ص ۱۷۰.

ادامه مطلب