برچسب: احساسات

2 هفته قبل - 59 بازدید

تشخیص و مدیریت پرخاشگری در نوجوانان یکی از چالش‌های بسیار مهم در مسئله‌ی تربیت و آموزش آنها به شمار می‌رود. در دوره‌ی نوجوانی تغییرات جسمانی و روانی متعددی رخ می‌دهد که ممکن است به بروز رفتارهای پرخاشگرانه منجر شود. این رفتارها می‌توانند به دلیل فشارهای اجتماعی، تغییرات هورمونی یا مشکلات در روابط بین‌فردی و خانوادگی رخ دهد. شناسایی نشانه‌های اولیه پرخاشگری مانند عصبانیت‌های مکرر، تحریک‌پذیری زیاد و رفتارهای تهاجمی به والدین و مربیان کمک می‌کند تا به‌موقع و به‌درستی به این مشکلات واکنش نشان دهند. مدیریت مؤثر این رفتارها نیازمند ایجاد محیطی حمایتی و درک عمیق از نیازهای نوجوانان است. استفاده از تکنیک‌های مشاوره‌ی، گفتگوهای سازنده و ارائه‌ی الگوهای مثبت رفتاری می‌تواند در کاهش و کنترل پرخاشگری مؤثر باشد و به نوجوانان کمک کند تا با چالش‌های خود به شکل سالم‌تری مقابله و برخورد کنند. طبق تعریف پرخاشگری در نوجوانان این موضوع یکی از رفتارهای پیچیده و شایع است که می‌تواند بنا به دلایل مختلفی بروز کند. در دوره‌ی نوجوانی هورمون‌ها و تغییرات فیزیکی می‌توانند بر روی خلق‌وخوی فرد تأثیر بگذارند و او را به سمت رفتارهای پرخاشگرانه سوق دهند. همچنین فشار اجتماعی از جمله فشارهای همسالان و انتظارات خانواده می‌تواند موجب بروز حس ناامنی و استرس در نوجوانان شده که در نهایت به پرخاشگری منجر می‌شود. برخورد مناسب با پرخاشگری در نوجوانان نیازمند ایجاد محیطی حمایتگر و درک‌کننده است که در آن نوجوان بتواند احساسات و مشکلات خود را بدون اینکه ترس از قضاوت‌شدن یا طرد شدن داشته باشد به‌راحتی بیان کند. کمک به این افراد جهت یادگیری مهارت‌های مدیریت هیجان و حل مسئله می‌تواند به کاهش رفتارهای پرخاشگرانه‌شان کمک کند. نحوه‌ی برخورد با نوجوانان پرخاشگر: یکی از موارد مهم در بهبود رفتار نوجوانان پرخاشگر نحوه‌ی برخورد شما با آنها می‌باشد. در این زمینه می‌توانید از راهکارهای زیر استفاده کنید: گوش‌دادن فعال: بادقت به نگرانی‌‌ها و مشکلات نوجوان گوش دهید. این کار نشان می‌دهد که به احساسات و نیازهای او اهمیت می‌دهید و این می‌تواند به کاهش پرخاشگری کمک کند. برقراری ارتباط غیرتنبیهی: از روش‌‌های تنبیهی کمتر استفاده کنید و به‌جای آن به دنبال گفتگو و مشاوره‌‌های  سازنده باشید. برقراری روابط حمایوی و مثبت می‌تواند به کاهش پرخاشگری کمک کند. مدیریت احساسات: به نوجوان کمک کنید تا احساسات خود را به روش‌‌های سالم و سازنده بیان کنند. آموزش روش‌‌های  مدیریت استرس و هیجان می‌تواند مفید باشد. یک الگوی مثبت و کارآمد باشید: رفتارهای خودتان را به‌عنوان الگویی برای نوجوان در نظر بگیرید. نشان دادن احترام و کنترل بر رفتارهای خودتان می‌تواند به نوجوان در یادگیری رفتار مناسب کمک کند. تنظیم قوانین و محدودیت‌ها: قوانینی واضح و معقول برای رفتارها و موقعیت‌‌ها وضع کنید و عواقب مناسبی برای نقض این قوانین مشخص کنید. این قوانین باید منطقی و عادلانه باشد و هیچ نوع عقده و رفتار اضافه‌ی از شما سر نزند. تقویت رفتارهای مثبت: رفتارهای مثبت و تلاش‌‌های خوب نوجوان را تشویق کنید و ببینید. پاداش دادن به‌صورت کنترل شده می‌تواند انگیزه‌ی باشد تا رفتارها ادامه پیدا کنند و تثبیت شوند. درمان پرخاشگری در نوجوانان: روش‌‌های  درمانی متنوعی برای پرخاشگری در افراد نوجوان وجود دارد و شما می‌توانید با توجه به نوع مشکل، وضعیت موجود و میزان دسترسی به منابع محیطتان از موارد پیشنهادی زیر استفاده کنید: مشاوره‌ی فردی یا خانوادگی: مشاوره با روان‌شناس یا مشاور می‌تواند به نوجوان کمک کند تا احساسات و رفتارهای خود را بهتر درک کند و نادرستی رفتارهای خود را از زبان فردی بی‌طرف (به‌جز اعضای خانواده یا والدین) بشوند و بپذیرد و همچنان بتواند برخی راهکارها را برای بهبود و کنترل رفتار خود در پیش بگیرد. آموزش مهارت‌‌های اجتماعی: یادگیری مهارت‌‌های  ارتباطی  و اجتماعی می‌تواند به نوجوان کمک کند تا به شیوه‌ای مناسب‌تر با دیگران تعامل داشته باشد و مشکلاتشان را حل کنند. مدیریت و کنترل خشم: تکنیک‌‌های مثل تنفس عمیق، آرام‌سازی عضلات و استفاده از روش‌‌های  حل مسئله می‌توانند به کاهش بروز خشم در شرایط غیرضروری و کنترل پرخاشگری کمک کنند. تغییر محیط: ایجاد یک محیط حمایتی از سوی خانواده و دوستان می‌تواند تأثیر زیادی بر رفتار نوجوان بگذارد به گونه‌ی که اعضای خانواده و جامعه را نه در مقابل خود بلکه در کنار خود احساس کند و دست از مقاومت و جدال‌‌های واهی با آنها بردارد. فعالیت‌‌های بدنی: ورزش منظم می‌تواند به تخلیه و کاهش انرژی‌‌های  منفی درون ذهن و بدن نوجوانتان کمک کند. دارو درمانی: در برخی موارد که وضعیت فرد غیر قابل کنترل و شدید باشد استفاده از برخی داروها زیر نظر و به تجویز پزشک می‌تواند عامل بهبود و مورد نیاز باشند. برخی توصیه‌‌ها در زمینه‌ی مقابله با نوجوانان پرخاشگر: به آنها فضا و زمان بدهید تا خودشان را آرام کنند و با تنش‌‌های  درونی‌شان کنار بیایند. با آنها درباره‌ی اتفاقاتی که افتاده صحبت کنید. از آنها اجازه بگیرید تا کمکشان کنید و تجربیاتتان را با آنها در میان بگذارید و در صورت لزوم در مورد دوران نوجوانی خودتان و اینکه شرایطی مشابه را پشت سر گذاشته‌اید و درک خوبی از شرایط آنها دارید خود افشایی کنید. خط قرمز‌‌ها و مرزهایتان را به‌وضوح برایشان واضح کنید و در مقابل به حساسیت‌‌ها و مواردی که برای او عامل خشم‌‌های غیر قابل کنترل هستند توجه داشته باشید و یک فضای مراعات کننده‌ی متقابل بین خودتان و او بسازید. با مکتب و فضاهایی که او در آنجاها حضور دارد در ارتباط باشید و در رابطه با بهبود و یا بدتر شدن وضعیت رفتاری نوجوان آگاه شوید. از اعمال هرگونه خشونت علیه نوجوان خودداری کنید؛ زیرا این روش کاملاً نتیجه‌ی منفی به بار خواهد آورد. اگر نوجوانتان با خواست خودش از شما درخواست کمک کرد با نشان دادن اشتیاق برای کمک و ایجاد یک فضای همدلانه بدون درنگ به او کمک کنید و برای انجام کمک‌‌های حرفه‌ای‌تر از یک مشاور وقت بگیرید. پیامد‌‌های  عدم کنترل و درمان پرخاشگری نوجوانان: اختلالات رفتاری و اجتماعی مشکلات تحصیلی مشکلات قانونی و حقوقی مشکلات سلامت روان مشکلات ارتباطی خانوادگی سخن پایانی: تشخیص نشانه‌‌های  پرخاشگری نوجوانان نیازمند دقت و آگاهی است. این نشانه‌‌ها می‌توانند تغییرات در رفتار، روابط اجتماعی و عملکرد تحصیلی باشند. نوجوانانی که به طور مداوم عصبانیت، خشونت‌‌های  کلامی و یا رفتاری از خودشان نشان می‌دهند ممکن است با مشکلات روانی و عاطفی درگیر باشند که شناسایی زودهنگام و اقدام برای بهبود این نشانه‌‌ها می‌تواند اقدامی مؤثر برای پیشگیری از مشکلات در آینده باشد. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 119 بازدید

طبق تحقیقات انجام شده مرد هم به‌اندازه‌ی زن دارای احساسات پیچیده‌ی است. اما آنها را به طور پنهان نگاه می‌دارد. با اینکه احساسات همیشه از خصوصیات زنانه به شمار می‌رود؛ اما مردان نیز به اندازه‌ی زنان درگیر احساسات می‌شوند و تجربیات عاطفی مشابهی را توصیف می‌کنند. در یک بررسی دررابطه‌با هوش عاطفی 500 هزار فرد بالغ، ثابت شد که هوش عاطفی مردان به اندازه‌ی زنان می‌باشد. مطالعاتی که بر روی زوج ها صورت گرفته نشان ‌می‌دهد که مردان هم به اندازه‌ی زنان با میزان استرس همسرشان هماهنگ‌اند و به همان اندازه قادر به حمایت از آنها هستند. دکتر کلمن، روان‌شناس و نویسنده می‌گوید: احساسات در زندگی مردان در پشت سر و در زندگی زنان در پیشرو قرار دارند. هورمون تستوسترون بر احساسات مردان تأثیر می‌گذارد و باعث می‌شود آنها بیشتر به طبقه‌بندی و تفکر منطقی بپردازند. به‌ نظر می‌رسد زنان طبیعتاً با عواطف خود بیشتر در تماس هستند درحالی‌که مردان باید روی این قضیه کار کنند و اگر این کار را بکنند شرایط کاملاً برابر می‌شود و همچنان روابط بین آنها شادتر و برای طرفین قابل‌فهم‌تر خواهد بود. چرا به نظر می‌رسد مردان از نظر احساسات ضعیف‌تر هستند؟ این موضوع به مغز مردانه برمی‌گردد. دکتر دیوید پاول رئیس مرکز بین‌المللی مطالعات سلامت می‌گوید: سیم‌کشی مغز مردان متفاوت است. او توضیح ‌می‌دهد که ارتباط بین نیم کره چپ، جایگاه منطق و  نیم کره راست، محل عواطف و احساسات در زنان قوی‌تر است. ارتباط بین دونیم کره در زنان شبیه به یک شاهراه است؛ بنابراین می‌توانند به‌آسانی بین این دو نیمکره حرکت کنند؛ اما در مردان این مسیر مشابه به یک راه باریک است که باعث می‌شود حرکت در آن سخت باشد و دسترسی به احساسات را برای مردان دشوار می‌کند. نتایج 125 مورد مطالعه در فرهنگ های مختلف نشان ‌می‌دهد که مردها و پسرها همواره در تفسیر پیام های غیرکلامی نهفته در ژست بدن، حالت صورت و لحن صدا دقت کمتری دارند. همچنین واکنش مردان نسبت به احساسات ضعیف تر بوده و زودتر نیز آن را فراموش میکنند. در آزمایشی که در دانشگاه استنفورد انجام شد، عکس‌هایی از حوادث تکان‌دهنده یا ناراحت‌کننده باعث تحریک بخش گسترده‌تری از مغز زنان شد. پس از سه هفته زنان در مقایسه با مردان جزئیات بیشتری از این تصاویر را به‌خاطر داشتند. به همین صورت محققان گمان می‌کنند که یک زن ممکن است به‌خاطر جدال یا بی‌اعتنایی کوچکی از سوی همسرش که او مدت‌هاست فراموش کرده همچنان ناراحت و عصبانی باشد. پسرها در سن یک‌سالگی ارتباط چشمی کمتری نسبت به دختران برقرار می‌کنند و به اشیای متحرک مثل ماشین توجه بیشتری نشان می‌دهند تا چهره‌ی انسان‌ها. والدین نیز کمتر با فرزند پسر درمورد احساسات و عواطف صحبت می‌کنند و دایره‌ی لغات پسران شامل واژه‌های عاطفی کمتری می‌شود. در سنین بزرگسالی مردان از کلمات کمتری استفاده می‌کنند و صحبت‌کردن را در جمع ابزاری برای ارتقای موقعیت خود می‌دانند، برعکس زنان که از صحبت‌کردن و ارتباط کلامی برای نزدیکی و بروز صمیمیت با دیگران استفاده می‌کنند. چرا مردان به یکباره خشم‌شان را بروز می‌دهند؟ اگرچه زنان نیز به اندازه‌ی مردان عصبانی می‌شوند؛ اما خشم همچنان یک ویژگی مردانه به‌حساب می‌آید. دکتر کنت دیلیو کریستین، روان‌شناس و نویسنده می‌گوید: خشم به‌این‌علت به وجود می‌آید که شخص به علت سرکوب‌کردن احساسات خودش دچار سرخوردگی شدید می‌شود بااین‌وجود این کاری است که مردان زیادتر انجام می‌دهند؛ چون اغلب نگران این موضوع هستند که اگر به احساساتشان بها بدهند مبادا کنترل آن از دستشان خارج شود. برخلاف باور عموم، زنان از مردان احساساتی‌تر نیستند! اینکه کسی را " احساساتی" خطاب کنیم در واقع به منزله‌ی توهین یا تحقیر او نیست. در حقیقت ما به‌اشتباه احساسات را متضاد تفکر عقلانی یا مؤثر می‌دانیم. اگرچه دانشمندان علوم اعصاب مدت‌هاست به این نتیجه رسیده‌اند که احساسات همان چیزی است که افکار هوشمندانه‌ی ما را شکل می‌دهند. دانشمندان همچنان به‌تازگی با کشف جدیدی در حوزه‌ی شناخت احساسات مواجه شده‌اند که تمام باورهای کلیشه‌ای قبل را به چالش می‌کشد. علی‌رغم تمام باورهای کلیشه‌ای قبلی نتایج این را نشان ‌می‌دهد که زنان و مردان به یک اندازه احساساتی هستند. در حقیقت مردان هم همانند زنان فراز و نشیب‌های احساساتی مشابهی را تجربه می‌کنند. احساساتی مانند اشتیاق، عصبی بودن یا حس قدرت اغلب به جنسیت شخصی که آنها را تجربه می‌کند متفاوت تفسیر می‌شود؛ اما نتایج مطالعات جدید این سوگیری‌های شناختی را زیر سؤال می‌برد. به‌عنوان‌مثال نوسان احساسات یک مرد در جریان تماشای بازی فوتبال شور و اشتیاق تفسیر می‌شود اما زنی که احساساتش را به دلیل هر رویدادی بروز دهد غیرمنطقی و احساساتی تلقی می‌شود. در واقع تحقیقات این را نشان ‌می‌دهد که تفاوت در بیان احساسی زنان و مردان بیشتر از اینکه یک واقعیت علمی و مستدل باشد نوعی سوگیری شناختی و کلیشه‌ی بوده که افراد در جهت هم راستایی با این کلیشه‌های نادرست گاهی احساسات خودشان را سرکوب می‌کند تا از سوی جامعه برچسب زده نشوند. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


3 ماه قبل - 116 بازدید

اختلال اضطراب اجتماعی نوعی اختلال است که موجب ترس و اضطراب در هنگام قرار گرفتن در موقعیت‌های اجتماعی مختلف می‌شود. افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی از قضاوت شدن یا تماشای دیگران می‌ترسند و تعاملات روزمره باعث اضطراب، خودآگاهی و خجالت قابل‌توجهی در آن‌ها می‌شود. این افراد می‌ترسند که موردبررسی دقیق یا قضاوت منفی دیگران قرار بگیرند و از همین رو در روابط استرس شدیدی را تجربه می‌کنند و این موضوع می‌تواند بر فعالیت‌ها و زندگی روزمره فرد تأثیر بگذارد. اختلال اضطراب اجتماعی می‌تواند یک بیماری مزمن سلامت روان باشد، اما یادگیری مهارت‌های مقابله‌ای در روان‌درمانی و مصرف داروها می‌تواند به فرد کمک کند تا اعتمادبه‌نفس داشته باشد و توانایی خود را در تعامل با دیگران بهبود ببخشد. در مقالات پیشین توضیحاتی در رابطه به موضوع اختلال اضطراب اجتماعی داشتیم که به‌تفصیل و شرح آن پرداختیم و برخی راهکارهایی را نیز معرفی نمودیم. اما در این مقاله به معرفی راهکارهای بیشتر و جامع‌تری در زمینه‌ی مقابله با این اختلال می‌پردازیم تا با استفاده از آنها به یاری خودتان دست ببرید. افکار منفی را به چالش بکشید شاید به نظر بیاید در برابر علائم اختلال اضطراب اجتماعی یا جمع هراسی کاری از دستتان بر نمی‌اید، اما نکات بسیاری وجود دارد که ممکن است کمک‌کننده باشد. اولین قدم این است که طرز فکر خود را به چالش بکشید؛ زیرا که افراد دچار اضطراب اجتماعی افکار و اعتقاداتی منفی دارند که به ترس و اضطرابشان می‌افزاید. به‌عنوان‌ مثال: من می‌دانم که شبیه به احمق‌ها به نظر می‌رسم مردم فکر می‌کنند من چیزی را نمی‌فهمم چیزی برای گفتن ندارم؛ بنابراین از نظر آنها من نباید اینجا باشم به چالش کشیدن این افکار منفی روش مؤثری برای کاهش علائم اضطراب اجتماعی است. قدم اول: افکار منفی ناخودآگاهی که زمینه‌ساز ترس شما از موقعیت‌های اجتماعی هستند را شناسایی کنید. قدم دوم: این افکار را به چالش بکشید و تحلیل‌شان کنید و شاید اگر درمورد این افکار منفی از خودتان برخی سؤالاتی را بپرسید برایتان کمک‌کننده باشد. از طریق ارزیابی‌های منطقی افکار منفی‌تان می‌توانید به‌تدریج به آنها نگاه واقع‌گرایانه‌تری داشته باشید و دیدگاه‌های مثبت‌تری را به موقعیت‌های اجتماعی محرک اضطراب اضافه و جایگزین کنید. طرز فکرهای غیرمفیدی که اضطراب اجتماعی را افزایش می‌دهند: ذهن‌خوانی: فرض را بر این گذاشتن که می‌دانید مردم درباره‌تان چه فکری می‌کنند و اینکه به شیوه‌ای منفی قضاوت می‌کنند. پیشگویی: پیش‌بینی‌کردن آینده معمولاً در کنار فرض اینکه بدترین اتفاق ممکن رخ خواهد داد. فاجعه پنداری: بزرگ کردن اتفاقات ساده شخصی کردن: فرض را بر این گذاشتن که مردم به شیوه‌ای منفی روی شما تمرکز دارند یا اتفاقاتی که برای آنها رخ می‌دهد به شما ربط دارد. به‌جای تمرکز بر خود، روی دیگران تمرکز کنید وقتی در یک موقعیت اجتماعی هستیم که ما را مضطرب می‌کند بسیاری از ما اغلب در افکار و احساسات اضطراب‌آور خود گیر می‌کنیم. ممکن است با اطمینان زیادی احساس کنید که همه به شما نگاه می‌کنند و در حال قضاوت‌کردنتان هستند. تمرکز شما در آن لحظه روی احساسات بدنی شماست و امید دارید که با دقیق‌تر توجه‌کردن به آنها بهتر بتوانید مهارشان کنید. اما به این توجه افراطی صرفاً باعث می‌شود که بیشتر به میزان اضطرابتان آگاه شوید و حتی باعث افزایش اضطراب می‌شود. این وضعیت همچنان باعث می‌شود نتوانید روی مکالمه‌های اطرافتان یا عملکردتان تمرکز کنید. با ترس‌هایتان روبرو شوید یکی از بهترین راهکارهای غلبه بر اضطراب اجتماعی این است که با ترس‌هایتان روبرو شوید و از آنها اجتناب نکنید. اجتناب فقط باعث ادامه‌یافتن اضطراب شما خواهد شد. با اینکه دوری‌کردن از موقعیت‌های اضطراب‌آور ممکن است در کوتاه‌مدت احساسات بهتری به شما ارائه کند؛ اما این فرصت که در موقعیت‌های اجتماعی احساس بهتری داشته باشید و در درازمدت با آنها کنار بیایید را از بین می‌برد. در واقع هرچه بیشتر از یک موقعیت اجتماعی اجتناب کنید آن موقعیت در نظرتان ترسناک‌تر می‌شود. علاوه بر اینها اجتناب کردن باعث می‌شود از دست‌یابی و دنبال‌ کردن اهدافتان عقب بیفتید. مثلاً ترس از صحبت کردن با صدای بلند ممکن است باعث شود نتوانید در محل کارتان ایده‌هایتان را در جلسات به اشتراک بگذارید، در کلاس‌ها فعالیت کنید و یا در معاشرت‌ها دوستان جدیدی پیدا کنید. شاید غلبه بر موقعیت‌های اجتماعی به‌ظاهر ترسناک غیرممکن به نظر بیاید؛ اما با تلاش به‌تدریج موفق خواهید شد. مهم‌ترین نکته این است که با شرایطی شروع کنید که از عهده‌ی آن برمی‌آیید و رفته، رفته به سراغ شرایط چالش برانگیزتر و سخت‌تر قدم بردارید و در این حین اعتماد به نفس و مهارت‌های ارتباطی خود را نیز افزایش دهید. برای رسیدن به نتایج مطلوب نکات زیر را مدنظر قرار دهید: سعی نکنید بلافاصله با بزرگ‌ترین ترس خود روبرو شوید؛ زیرا این کار مستلزم روندی تدریجی است صبور باشید، غلبه بر اضطراب اجتماعی به تمرین و زمان نیاز دارد و فرایندی مرحله‌ای است. از مهارت‌ها و منابع خود استفاده کنید تا آرام بمانید. سبک زندگی‌تان را تغییر دهید ذهن و بدن با هم مرتبط‌اند و طبق شواهد نحوه‌ی رفتار با جسمتان ممکن است تأثیرات زیادی بر میزان اضطراب و توانایی مهار اضطراب شما و افزایش اعتماد به نفستان داشته باشد. با اینکه تغییر سبک زندگی به‌تنهایی برای غلبه بر اضطراب اجتماعی کافی نیست؛ اما می‌تواند برای پیشرفت روند درمان شما بسیار مفید باشد. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


3 ماه قبل - 197 بازدید

دوستی یکی از زیباترین و انسانی‌ترین روابطی است که می‌تواند میان افراد شکل بگیرد. دوستی، به معنای ایجاد ارتباطی عمیق و معنوی بر پایه احترام، عشق و حمایت متقابل است. اما زمانی که صحبت از دوست‌داشتن به میان می‌آید، برخی ممکن است این احساس را به هتک حرمت تعبیر کنند. این طرز فکر نه تنها نادرست است، بلکه نشانه‌ای از ناآشنایی با مفهوم واقعی محبت و دوستی است. دوست‌داشتن، در واقع یک انتخاب است. انتخابی بر پایه عشق، احترام و درک متقابل. این احساس می‌تواند به شکل‌های مختلف ابراز شود: از طریق کلمات محبت‌آمیز، رفتارهای حمایتی و یا حتی سکوت‌های معنادار. اما در همه این حواس، نکته اصلی این است که دوستی باید به افراد قدرت و آزادی بدهد تا خودشان باشند و احساساتشان را ابراز کنند. هیچ‌کس نباید احساس کند که بخاطر ابراز محبت و دوست‌داشتن مورد قضاوت یا سرزنش قرار می‌گیرد. دوستی، به نوعی آینه‌ای است که در آن دو نفر می‌توانند خود را ببینند و نسبت به یکدیگر متعهد شوند. در این راستا، دو طرف باید به مسئولیت‌های خود در قبال یکدیگر آگاه باشند. به عبارت دیگر، دوست‌داشتن یکدیگر به این معنا نیست که باید به تمامی نیازها و خواسته‌های هم پاسخ دهیم، بلکه باید درک کنیم که در کنار یکدیگر هستیم و هرکدام حق داریم در این رابطه از آزادی و احترام برخوردار باشیم. در برخی فرهنگ‌ها، ابراز احساسات ممکن است به عنوان نشانه‌ای از ضعف یا وابستگی تعبیر شود، اما واقعیت این است که این نوع نگرش به طور قابل توجهی آسیب‌زننده است. دوست‌داشتن به معنای وابستگی نیست، بلکه نشان‌دهنده‌ی توانایی ما برای باز کردن درهای دل به یکدیگر و ایجاد روابطی عمیق‌تر و واقعی‌تر است. در این راستا، هیچ‌یک از طرفین نباید احساس کنند که به وسیله‌ی محبت خود هتک حرمت شده‌اند. این یک تصور غلط است که ریشه در ترس از نزدیکی و آسیب‌پذیری دارد. دوستی واقعی بر پایه‌ی حقایق و احساسات واقعی بنا شده است. به عبارت دیگر، زمانی که دو نفر تصمیم به دوستی می‌گیرند، به این توافق می‌رسند که با همدیگر صادق و راستگو باشند. این صداقت، به تقویت رابطه کمک می‌کند و از هرگونه سو تفاهم جلوگیری می‌کند. بنابراین، اگر یکی از طرفین احساس کند که دوستش او را هتک حرمت کرده، باید به جای سکوت و پنهان‌کاری، به ابراز این احساس بپردازد و در یک گفت‌وگوی سالم به حل مشکل بپردازد. باید فهمید که دوست‌داشتن یک عمل شجاعانه و انسانی است. این احساس نباید به عنوان یک نوع هتک حرمت یا ضعف تلقی شود. به جای آن، باید به عنوان فرصتی برای رشد و توسعه‌ی فردی و اجتماعی دیده شود. روابط دوستی می‌توانند به ما کمک کنند تا بهتر خود را بشناسیم، از احساسات خود آگاه شویم و در عین حال دیگران را نیز درک کنیم. اینگونه است که دوستی به واقعیتی زیبا و معنادار تبدیل می‌شود، جایی که همه‌ی ما می‌توانیم بدون ترس از قضاوت یا هتک حرمت، خود را ابراز کنیم و عشق و محبت را با یکدیگر تقسیم کنیم. پس بیایید با ذهنی باز و بدون قضاوت، به دوست‌داشتن بپردازیم و احساسات‌مان را به درستی ابراز کنیم. رابطه‌های انسانی، ‌به ویژه روابط عاطفی و دوستی، از پیجیده‌ترین و در عین حال زیباترین جنبه‌های زندگی ما هستند. این روابط نیاز به مراقبت، توجه و درک متقابل دارند. یکی از عوامل کلیدی در استحکام بخشیدن به این ارتباطات، یادآوری مداوم و عمیق از دلایل و اهدافی است که این روابط را شکل می‌دهند. این یادآوری نه تنها سلامت و تاب‌آوری رابطه را تضمین می‌کند، بلکه موجب رشد و ارتقاء کیفیت آن نیز می‌شود. یادآوری دلایل برقراری رابطه، مانند چراغی در تاریکی، به ما کمک می‌کند تا مسیر صحیح را طی کنیم و در مواقع چالش‌برانگیز، از یاد نبریم که چرا به یکدیگر پیوسته‌ایم. هر رابطه‌ای دلایلی دارد که آن را شکل می‌دهد؛ ممکن است این دلایل ناشی از جذابیت‌های عاطفی، مشترکات فرهنگی، یا حتی توسعه‌ی فردی باشد. با یادآوری این‌که چرا یکدیگر را انتخاب کردیم، می‌توانیم بر روی نقاط قوت رابطه تمرکز کنیم و از مشکلات یا تنش‌ها فاصله بگیریم. یکی از نکات مهم یادآوری دلایل شکل‌گیری روابط، شناخت بهتر خود و طرف مقابل است. به عنوان مثال، اگر در یک رابطه عاطفی، روزی به یاد بیاورید که چرا به یکدیگر علاقه‌مند شدید، می‌توانید از آن احساسات اولیه به عنوان انگیزه‌ای برای حل مشکلات فعلی استفاده کنید. این یادآوری باعث می‌شود که به احساسات و تمایلات واقعی یکدیگر توجه بیشتری داشته باشید و از تنش‌های بی‌مورد بکاهید. از طرفی دیگر، یادآوری دلایل و اهداف رابطه برای هر دو طرف این احساس را به ارمغان می‌آورد که همچنان مترادف با یکدیگرمانده‌ایم و نه تنها در کنار هم، بلکه در مسیر مشترکی به سمت اهداف بزرگ‌تر حرکت می‌کنیم. این احساس تعلق و هم‌راستایی، نه تنها رابطه را مستحکم می‌سازد، بلکه به راحتی می‌تواند از آنها در برابر بحران‌های احتمالی محافظت کند. روابطی که دارای اهداف مشترک با یادآوری‌های مکرر هستند، همچون درختی می‌باشند که ریشه‌هایش در زمین محکم است و توانایی مقاومت در برابر طوفان‌ها را دارد. یادآوری دلایل رابطه همچنین یک عامل پیش‌برنده برای یادگیری و رشد شخصی است. برای مثال، وقتی به دلیلی که باعث شروع یک دوستی عمیق شده است فکر می‌کنیم، می‌توانیم از آن برای به چالش کشیدن خود و دیگران بهره‌برداری کنیم. با این کار نه تنها به خوبی‌های یکدیگر پی می‌بریم، بلکه نقاط ضعفی که ممکن است نتوانسته‌ایم با آن‌ها مقابله کنیم را شناسایی کرده و برطرف کنیم. همچنین، این یادآوری می‌تواند باعث ایجاد فضایی شفاف و صادقانه در روابط شود. وقتی که هر یک از طرفین درکی واضح از دلیل‌های ارتباط دارند، بهتر می‌توانند از همدیگر حمایت کنند و به یکدیگر انگیزه بدهند. صداقت و شفافیت به عنوان ارکان اصلی ارتباطات انسانی شناخته می‌شوند و یادآوری دلایل و اهداف، این اصول را تقویت می‌کند. باید گفت که یادآوری دلایل استحکام بخشیدن به روابط، علاوه بر ایجاد یک پایگاه محکم برای تعاملات انسانی، به ما یادآوری می‌کند که عشق و دوستی نیازی به تداوم در یادگیری و بازنگری دارند. این فرایند یادآوری، به عنوان ابزاری برای اتحاد و استحکام بیشتر در روابط، همواره می‌تواند چرخه‌ای مثبت و پویایی را به وجود آورد که دو طرف در آن به رشد و شکوفایی برسند. روابط انسانی به ویژه در دنیای امروز به پیچیدگی‌های بسیاری دچار شده‌اند. در اکثر اوقات، احساسات و تفکرات ما با یکدیگر در تضاد هستند و این می‌تواند منجر به بروز سوء تفاهم‌ها و تنش‌ها در روابط عاطفی و دوستی‌ها شود. یکی از مواردی که در کنار تمام چالش‌ها می‌تواند به روابط کمک کند، یادآوری هدف واقعی رفتارها و احساسات طرفین است. این یادآوری نه تنها از خودخواهی دوری می‌کند، بلکه بیانگر این واقعیت است که هدف از این رفتارها توجه بیشتر به رابطه و تقویت آن است. معمولاً زمانی که یکی از طرفین در یک رابطه به بیان نیازها و خواسته‌های خود می‌پردازد، ممکن است دیگری این احساس را داشته باشد که این اقدام، ناشی از خودخواهی است یا به نوعی غرور او را شکسته است. اما واقعیت این است که تلاش برای برقراری ارتباط، نشانه‌ای از علاقه به بهبود وضعیت رابطه است. این بازخورد می‌تواند به شکل ابراز نظرات، احساسات یا حتی انتقادات سازنده باشد که همه آنها بر پایه‌ی عشق و احترام شکل گرفته‌اند. یادآوری اینکه تلاش برای بیان احساسات و نیازها برخاسته از دلسوزی و خواست بهبود رابطه است، می‌تواند فشارها را از دوش هر دو طرف بردارد. وقتی فردی از شما می‌خواهد که به احساساتش گوش دهید یا نقاط ضعف رابطه را بررسی کنید، او در واقع نشان می‌دهد که برای رابطه اهمیت قائل است و نمی‌خواهد به سادگی از آن عبور کند. این جمله که "من به تو و ما اهمیت می‌دهم" در پس این درخواست‌ها نهفته است و می‌تواند به عنوان یک فرصتی برای رشد و درک بیشتر از یکدیگر تلقی شود. از طرف دیگر، برخورد با احساسات دردناک یا نیاز به تغییر در روابط، به هیچ وجه به معنای شکستن غرور طرف دیگر نیست. هیچ‌کس نمی‌خواهد که در یک رابطه به گونه‌ای رفتار کند که دیگری احساس تحقیر یا کوچک بودن کند. در واقع، بیان نیازها و احساسات از طرف هر دو طرف به معنای ایجاد فضایی امن و پذیرنده برای ابراز واقعی خود است. این فضا می‌تواند به هر دو طرف این امکان را بدهد که بدون ترس از قضاوت، احساسات عمیق خود را به اشتراک بگذارند. پیشرفت در روابط وابسته به درک و پذیرش این واقعیت است که هر کدام از ما انسان‌هایی با نقاط قوت و ضعف هستیم. بنابراین، یادآوری هدف اصلی پیام‌ها و رفتارها در این راستا می‌تواند به ساختن یک پایه محکم برای ارتباطات ما تبدیل شود. هنگامی‌که هر یک از ما به این درک برسیم که اختلاف نظرها، انتقادات و حتی ابراز نگرانی‌ها از جانب دیگری، به معنای عدم ارزش یا اهمیت ما نیست، بلکه نشانه‌ای از احترام و دلسوزی است، می‌توانیم راحت‌تر به آن‌ها واکنش نشان دهیم. این نوع درک و نگرش به روابط نه تنها بر تعهد ما به یکدیگر تأکید می‌کند، بلکه به مرور زمان می‌تواند اعتماد و صمیمیت بیشتری در روابط ایجاد کند. این اعتماد بر اساس آگاهی از این مفهوم بنا می‌شود که هیچ‌یک از ما در تلاش برای آسیب رساندن به یکدیگر نیستیم و همه ما به دنبال بهتر کردن و مستحکم‌تر کردن روابط خود هستیم. در پایان، باید گفت که یادآوری اینکه هدف از بیان نیازها و احساسات، خودخواهی نیست، بلکه خواهان توجه بیشتر به رابطه است، می‌تواند تحولی بزرگ در کیفیت روابط ما ایجاد کند. این یادآوری به ما کمک می‌کند تا از تنگناهای فکری و عاطفی فاصله بگیریم و با عشق، صمیمیت، و درک مشابه پیش برویم. با این نگاه، روابط ما نه تنها قوی‌تر، پایدارتر و بهتر می‌شود بلکه به ثمر رسیدن را نیز شاهد هستیم. نویسنده: محمدرضا رامز

ادامه مطلب


5 ماه قبل - 198 بازدید

انگیزه‌ها به‌طور کلی به دو دسته اصلی درونی و بیرونی تقسیم می‌شوند و این دو دسته تمام محرک‌های انگیزشی را در بر می‌گیرند. انگیزه درونی یعنی هر انگیزه‌ای که محرک آن نوعی پاداش درونی است و هر انگیزه‌ای که محرک آن نوعی پاداش بیرونی باشد، انگیزه بیرونی نام می‌گیرد. هریک از این دو دسته وسیع به شاخه‌های متعدد ریزانگیزه تجزیه می‌شوند که عوامل انگیزشی خاصی را مشخص می‌کنند. خیلی مهم است که پاداش‌های کلی درونی و بیرونی را بشناسیم، اما شناخت انواع انگیزشی‌ای که زیرمجموعه این دو گروه وسیع درونی و بیرونی قرار می‌گیرند، پاداش‌ها و مشوق‌های ایجادکننده انگیزه را بهتر مشخص می‌کنند. بنابراین در ابتدا به دسته‌های اصلی انواع انگیزه می‌پردازیم و سپس به‌سراغ انواع مختلف آن می‌رویم. انواع اصلی انگیزه ۱. انگیزه درونی هر چیزی که بر اساس پاداش‌های درونی مانند رشد فردی یا کمک به دوستی نیازمند به شما انگیزه بدهد، انگیزه‌ای درونی است. مثلاً ممکن است مهارت‌های ارزشمندی یاد بگیرید و این مهارت‌ها انگیزه‌ای باشند برای اینکه بخواهید به ترفیع رتبه فکر بکنید. برعکس ممکن است هدفتان این باشد که روی زندگی اطرافیانتان اثر مثبت بگذارید و این هدف به شما انگیزه‌ای برای موفق‌شدن بدهد. محرک‌های انگیزه درونی همیشه مثبت نیستند و گاهی هم منفی‌اند. مثلاً به خودتان انگیزه می‌دهید که چیز‌های جدیدی یاد بگیرید، چون در غیر این صورت احساس ناکامی می‌کنید. در این حالت، نتیجه اقداماتتان مثبت است اما آن انگیزه خاصی که از آن استفاده کرده‌اید، به‌جای تمرکز بر ایجاد نتیجه‌ای مثبت، روی متوقف‌کردن نتیجه‌ای منفی تأکید داشته است. از‌این‌رو کم نیستند انگیزه‌های درونی‌ای که به پاداش یا محرک انگیزشی خاصی وابسته‌اند. انگیزه درونی، چه مثبت باشد و چه منفی، معمولاً از انگیزه بیرونی پایدارتر است زیرا بیشتر روی محرک‌های مثبت و نوع‌دوستانه‌ای متمرکز است که در حیطه اختیار شما قرار دارند. از طرف دیگر، انگیزه بیرونی اغلب به محرک‌هایی وابسته است که آن‌ها را از شخص دیگری گرفته‌اید، بنابراین کنترل مستقیمی روی این انگیزه ندارید. ۲. انگیزه بیرونی هر چیزی که بر اساس پاداش‌هایی بیرونی مانند پول یا تمجید به شما انگیزه بدهد، انگیزه‌ای بیرونی است. انگیزه‌های بیرونی در مقایسه با انگیزه‌های درونی رایج‌ترند و اغلب به عاملی بیرونی مانند یک مشوق، ترس یا انتظار وابسته‌اند. مثلاً فرد به‌امید افزایش حقوق تلاش می‌کند که ترفیع بگیرد. انگیزه بیرونی نیز مانند انگیزه درونی گاهی منفی است. مثلاً ترس از اخراج‌شدن انگیزه‌ای است برای اینکه کار خود را بهتر انجام بدهید. پس می‌توان گفت که انگیزه بیرونی، همچون انگیزه درونی، انواع انگیزشی متعددی دارد که به محرک انگیزشی بیرونی خاصی وابسته است، محرکی که نقش مهمی در آن انگیزش دارد. همان‌طور که می‌بینید، انگیزه خیلی پیچیده‌تر از آن است که بخواهیم آن را صرفاً به دو دسته انگیزه درونی و بیرونی تقسیم کنیم. بنابراین در ادامه، انواع دیگری از آن را نیز معرفی می‌کنیم. انواع انگیزش درونی ۱. انگیزه شایستگی یا آموختن انگیزه شایستگی یا انگیزش آموختن یعنی فرد انگیزه اصلی را از فرایند انجام کار به دست می‌آورد، نه از پاداش پایان کار. دلیلش این است که افرادی که تحت‌تأثیر انگیزه شایستگی هستند، در طول مسیر دستیابی به اهدافشان، به‌جای مقصد، از فرایند یادگیری یا بهتر‌شدن انگیزه می‌گیرند. اگر با هدف یادگیری مهارت‌های ارزشمند و نه افزایش دستمزد برای گرفتن ترفیع تلاش می‌کنید، انگیزه شما از نوع انگیزه شایستگی است. این نوع محرک بسیار کارساز است و باید از آن در همه راهبرد‌های انگیزشی استفاده شود، چراکه مهارت‌های جدید و باارزش اغلب حتی از پول هم مهم‌ترند و برخلاف چیز‌های مادی، دارایی‌هایی هستند که هیچ‌کس نمی‌تواند آن‌ها را از شما بگیرد. ۲. انگیزش نگرش این نوع انگیزش از تمایل شما به تغییر نگرش یا احساستان نشئت می‌گیرد و تا حدی شبیه انگیزه اجتماعی بیرونی است. افرادی که از این انگیزه نیرو می‌گیرند، در کنش‌ها و تعاملاتشان آشکارا خواستار این هستند که حال خود و اطرافیانشان را به شیوه‌ای مثبت و شوق‌انگیز بهتر کنند. مثلاً اگر علاقه‌مند به کار‌کردن در یک مؤسسه خیریه یا نوانخانه هستید و دلیلتان از انجام این کار این است که دادن حال خوب به دیگران حال خودتان را بهتر می‌کند، این تمایل به تغییر نگرش است که به شما انگیزه داده است. یا اگر مدیر شرکتی هستید و از اینکه به رشد و پیشرفت زیردستان خود کمک کنید احساس رضایت می‌کنید، تحت‌تأثیر انگیزه نگرش هستید. ۳. انگیزش دستیابی در این انگیزش، محرک اصلی فرد تمایل او به دنبال‌کردن و دستیابی به اهدافش است. کسانی که چنین انگیزه‌ای دارند معمولاً روی خودِ کار یا هدفشان متمرکزند، نه پاداش مربوط به آن. مثلاً کارآفرینی را در نظر بگیرید که کسب‌و‌کارش را با هدف ایجاد یک شرکت جهانی راه‌اندازی می‌کند نه لزوماً به این دلیل که پول خوبی در این کار است. اگر نیروی محرکه شما انگیزه دستیابی است، شما فردی خودانگیخته و فرایند‌گرا هستید، یعنی فرایند بهتر‌شدن بیشتر از نتیجه نهایی برایتان ارزش دارد. شاید دستیابی به هدف مانند پاداشی بیرونی به نظر برسد، اما این انگیزه تا حد زیادی درونی است. دلیل این امر این است که شما شیفته زرق‌و‌برق پاداشی مانند پول نیستید، بلکه بیشتر عاشق احساس موفقیت برخاسته از به پایان‌رساندن کاری ارزشمندید. ۴. انگیزه خلاق گاهی آنچه فرد را به حرکت وامی‌دارد، خلاقیت یا محرکی درونی برای ابراز خلاقانه است. وقتی دلتان می‌خواهد خودتان را ابراز کنید، تحت‌تأثیر انگیزه خلاق قرار دارید. مثل وقت‌هایی که احساس می‌کنید باید چیزی خلق کنید. انگیزه نوشتن کتاب، بازی در فیلم، نواختن گیتار، ساخت یک محصول یا راه‌اندازی یک کسب‌و‌کار همگی از نوع انگیزه خلاق‌اند. وقتی در درون خود احساس می‌کنید که حرفی برای گفتن دارید و باید آن را ابراز کنید، این انگیزه خلاق است که شما را ترغیب می‌کند. هر اثری که خلق می‌کنید، چه عده معدودی آن را ببینند چه تمام جهان، تلاشی برای ابراز خود است که از انگیزه خلاق نیرو می‌گیرد؛ حال فرقی نمی‌کند چیزی که خلق کرده‌اید ملموس باشد یا ناملموس و زودگذر. ۵. انگیزه فیزیولوژیکی گاهی احساس می‌کنید که نوعی نیروی درونی وصف‌ناپذیر شما را هدایت می‌کند. مثل وقت‌هایی که نیروی عشق شما را به‌سوی کسی یا چیزی می‌کشاند. هرقدر هم که مقاومت کنیم، اعمال ما تحت‌تأثیر احساسات عمیق فیزیولوژیکی قرار دارند، احساساتی که بنیادین و انکارناپذیرند. این احساسات همان عوامل انگیزشی فیزیولوژیکی هستند که هم درونی‌اند و هم مهارنشدنی. هرم سلسله‌مراتب نیاز‌های مازلو را در نظر بگیرید. انگیزه نیاز‌های اساسی مانند غذا و سرپناه و همچنین نیاز‌های والاتر روان‌شناختی و نیاز به خودشکوفایی همواره ترغیب‌کننده همه انسان‌ها بوده‌اند. این نیاز‌ها در درون همه ما وجود دارند و ما از درون ترغیب می‌شویم که برای دستیابی به آن‌ها هر کاری انجام دهیم. انواع انگیزه بیرونی ۱. انگیزه پاداش در انگیزه پاداش، برخلاف انگیزه دستیابی، نیروی محرکه فرد بیشتر پاداش عمل است نه دستیابی به هدفی خاص. کسانی که علاقه‌مند به پاداش‌ها هستند با انگیزه رسیدن به پاداش مدنظرشان (که اغلب پاداشی خاص است) دست به عمل می‌زنند. مثلاً اگر هدفتان از ترفیع شغلی افزایش حقوق و دستمزد است و نه احساس رضایت ناشی از مسئولیتی جدید، انگیزه شما بیشتر از نوع پاداش است تا دستیابی. با وجود این، انگیزه پاداش چیز بدی نیست. درست است که این انگیزه نقطه مقابل انگیزه دستیابی است، اما ممکن است هر دو با هم استفاده شوند. بیایید فرض کنیم که می‌خواهید ترفیع شغلی بگیرید. حال انگیزه شما از این ترفیع ممکن است هم حقوق بیشتر باشد و هم وظیفه‌ای پیچیده‌تر و رضایت‌بخش‌تر. چنین سناریویی دو سر برد است، چون علاوه‌بر پاداش بیرونی، از احساس رضایت درونی نیز برخوردار می‌شوید. بنابراین پیرو اهداف یا وظایفی باشید که هم پاداش دارند و هم عناصر انگیزه دستیابی. ۲. انگیزه ترس انگیزه ترس انگیزه‌ای است که فرد را با استفاده از عواقب و پیامد‌ها به انجام کاری ترغیب می‌کند. می‌توان گفت که این انگیزه نوعی محرک منفی است، چون این بار آنچه به شما انگیزه می‌دهد، به‌جای پاداش، اجتناب از درد یا عواقب ناگوار است. انگیزه ترس کاری با محرک‌های مثبت ندارد و ابزارش تنبیه و محرک‌های منفی است مثل ترس از اخراج‌شدن. در واقع انگیزه ترس با استفاده از محرک‌های منفی شما را به‌سوی اهداف یا وظایف خاصی سوق می‌دهد. انگیزه ترس بد به نظر می‌رسد، اما می‌توان از آن استفاده مثبت کرد. مثلاً اگر می‌خواهید خوش‌اندام‌تر باشید، می‌توانید ترسِ بدهیکل به‌نظررسیدن در مهمانی‌ها را بهانه‌ای برای پایبند‌بودن به باشگاه و رژیم غذایی‌تان قرار بدهید. انگیزه ترس را نوعی عامل استرس‌زای مثبت یا محدودیتی مثبت در نظیر بگیرید و به‌کمک آن خودتان را بالا ببرید، بر عادات بدتان غلبه کنید و همان‌طوری زندگی کنید که می‌خواهید. ۳. انگیزه قدرت انگیزه قدرت نوعی عامل انگیزشی است که به‌سبب آن فرد تمایل دارد زندگی خود و دیگران را کنترل کند. هیچ‌کس از انتخاب‌های فراوان بدش نمی‌آید و مردم اغلب انگیزه دارند که انتخاب‌های کلی زندگی‌شان را افزایش بدهند و محیط اطرافشان را کنترل کنند. به همین دلیل انگیزه قدرت در تمایل به تأثیرگذاری بر مسیر زندگی خود و اطرافیانمان ظاهر می‌شود. وحشت‌های دنیای واقعی مانند آلمان نازی و دیگر سناریو‌هایی که در آن‌ها عطش کنترل دیگران از هر اصول و الزام اخلاقی‌ای پیشی می‌گیرد، تجلی‌ای از انگیزه قدرت هستند؛ انگیزه‌ای که امروزه به اوج خودش رسیده است. با‌این‌حال اگر این انگیزه در حد اعتدال باشد، مثبت است. مثلاً کنترل‌کردن دیگران کار خوبی نیست، اما تلاش برای کنترل‌کردن زندگی خود خیلی هم خوب است. بنابراین این انگیزه شما را ترغیب می‌کند که به اعمال و افکارتان آگاه باشید تا بتوانید به زندگی‌ای دست یابید که آرزویش را دارید. ۴. انگیزه اجتماعی یا انگیزه وابستگی انسان‌ها موجوداتی اجتماعی‌اند و طبق انگیزه اجتماعی که انگیزه وابستگی نیز نامیده می‌شود، این تعلق و پذیرش است که انسان‌ها را به برقراری ارتباط ترغیب می‌کند. انسان‌ها ذاتاً تمایل دارند که با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و انگیزه اجتماعی سبب می‌شود که این ارتباط را با پیوستن به گروه‌های اجتماعی جست‌و‌جو کنند. این انگیزه شاید درونی به نظر برسد، اما عامل انگیزشی پذیرش چیزی نیست که شما بتوانید آن را با پیوستن به یک گروه اجتماعی در اختیار خودتان قرار بدهید. بر اساس روان‌شناسی تکاملی، این عوامل اجتماعی نیروی محرکه همه انسان‌ها هستند. از این رو مهم است که فرد علاوه‌بر تقویت ارتباطات فعلی‌اش، مایل به ایجاد روابط جدید باشد. اگر با کسانی ارتباط برقرار کنید که دوستتان دارند و شما را همان‌طور که هستید می‌پذیرند، این انگیزه را پیدا می‌کنید که به قله‌های بلندتری برسید و شادی واقعی را احساس کنید. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


7 ماه قبل - 303 بازدید

خانواده، به‌عنوان مهم‌ترین نهاد اجتماعی، نقش بسیار حیاتی در شکل‌دهی شخصیت و سلامت روانی فرزندان ایفا می‌کند. اختلافات خانوادگی، از جمله درگیری‌های بین والدین، می‌تواند تأثیرات عمیقی بر روحیه و سلامت روان فرزندان بگذارد. این اختلافات، چه کوچک و روزمره باشند و چه مسائل جدی مانند طلاق یا خشونت خانگی، می‌توانند به مرور زمان بر روانشناسی فرزندان اثر بگذارند و منجر به مشکلاتی همچون اضطراب، افسردگی و کاهش اعتماد به نفس شوند. فرزندان در این فضا احساس ناامنی می‌کنند و ممکن است دچار نگرانی‌های مداوم درباره آینده خود و خانواده‌شان شوند. در بسیاری از خانواده‌ها، اختلافات به دلیل مشکلات مالی، تفاوت‌های فرهنگی یا مشکلات ارتباطی بین اعضا رخ می‌دهد. این نوع مشکلات ممکن است در ابتدا به صورت سوءتفاهم یا عدم درک متقابل بروز کنند، اما در صورت عدم مدیریت صحیح می‌توانند تبدیل به تنش‌های جدی شوند. این تنش‌ها به‌ویژه زمانی که میان والدین یا اعضای نزدیک خانواده رخ می‌دهد، می‌تواند فرزندان را به‌طور غیرمستقیم تحت تأثیر قرار دهد. فرزندانی که در محیط‌های خانوادگی پرتنش زندگی می‌کنند، معمولاً به‌طور ناخودآگاه این الگوهای رفتاری را جذب کرده و ممکن است خود نیز در آینده در روابطشان با دیگران دچار مشکل شوند. علاوه بر این، نوع واکنش والدین به این اختلافات و نحوه مدیریت آن‌ها نیز بسیار مهم است. والدینی که توانایی حل مشکلات خود را به‌صورت سازنده دارند، می‌توانند اثرات منفی را به حداقل برسانند. در مقابل، والدینی که از روش‌های ناسالم مانند پرخاشگری یا سرکوب احساسات استفاده می‌کنند، ممکن است به شدت فرزندان خود را تحت فشار روانی قرار دهند. در چنین شرایطی، فرزندان احساس می‌کنند که نمی‌توانند به والدین خود اعتماد کنند و این موضوع باعث می‌شود که به‌جای بیان مشکلات خود، آن‌ها را در درون خود نگه دارند. از سوی دیگر، تأثیرات کوتاه‌مدت اختلافات خانوادگی نیز می‌تواند به شکل‌های مختلفی ظاهر شود. بسیاری از کودکان و نوجوانان که در معرض تنش‌های خانوادگی قرار می‌گیرند، دچار اختلالات خواب، مشکلات تغذیه و کاهش تمرکز می‌شوند. این مشکلات می‌تواند بر عملکرد تحصیلی و اجتماعی آن‌ها تأثیر منفی بگذارد. فرزندان در محیط‌های پرتنش اغلب با حس ناامنی و استرس دست‌وپنجه نرم می‌کنند که این وضعیت به‌طور مستقیم بر سلامت جسمانی و روانی آن‌ها اثر می‌گذارد. همچنین، مشاهده نزاع‌های پی‌درپی بین والدین می‌تواند به کاهش اعتماد به نفس و خودباوری فرزندان منجر شود. در بلندمدت، اثرات اختلافات خانوادگی می‌تواند عمیق‌تر شود و حتی تا دوران بزرگسالی ادامه یابد. فرزندانی که در محیط‌هایی بزرگ می‌شوند که در آن‌ها اختلافات حل نشده و همواره تنش وجود دارد، ممکن است در روابط آینده خود دچار مشکلات ارتباطی شوند. این افراد به دلیل تجربه‌های منفی گذشته، اغلب از برقراری روابط نزدیک و عاطفی می‌ترسند و ممکن است به دلیل ترس از تکرار الگوهای منفی گذشته، از ایجاد روابط پایدار و سالم دوری کنند. آن‌ها همچنین ممکن است در مدیریت تعارضات در محیط کار یا زندگی شخصی دچار مشکلات جدی شوند. عوامل دیگری نیز می‌تواند میزان تأثیر اختلافات خانوادگی بر فرزندان را تعیین کند. برای مثال، سن فرزندانی که در معرض این اختلافات هستند، نقش مهمی در نحوه تأثیرگذاری دارد. کودکان خردسال ممکن است درک کمتری از ماهیت اختلافات داشته باشند، اما احساسات آن‌ها به شدت تحت تأثیر قرار می‌گیرد. آن‌ها ممکن است احساس کنند که این اختلافات به نوعی به آن‌ها مرتبط است و در نتیجه دچار احساس گناه شوند. نوجوانان نیز با اینکه درک بیشتری از وضعیت دارند، اما ممکن است به دلیل حساسیت بالای دوران نوجوانی، به‌طور شدیدتری تحت تأثیر قرار بگیرند. جنسیت نیز می‌تواند نقش مهمی در نحوه واکنش به اختلافات خانوادگی ایفا کند. برخی تحقیقات نشان می‌دهد که دختران بیشتر به‌طور درونی و افسرده‌وار به این نوع اختلافات واکنش نشان می‌دهند، در حالی که پسران ممکن است واکنش‌های پرخاشگرانه‌تری از خود بروز دهند. البته این تفاوت‌ها به شرایط خانوادگی و فردی هر کودک نیز بستگی دارد، اما می‌تواند به‌عنوان یک الگوی کلی در نظر گرفته شود. فرزندان ممکن است با گذر زمان الگوهای رفتاری مختلفی را از والدین خود یاد بگیرند که این الگوها به‌طور مستقیم بر شیوه مدیریت مشکلات و تنش‌ها در آینده تأثیر خواهد گذاشت. یکی از مهم‌ترین عواملی که می‌تواند از بروز اثرات منفی جلوگیری کند، ایجاد محیطی امن و حمایتی برای فرزندان است. والدین باید تلاش کنند تا با مدیریت صحیح اختلافات، فضایی را فراهم کنند که فرزندان در آن احساس امنیت و آرامش کنند. حتی در مواقعی که اختلافات جدی رخ می‌دهد، والدین می‌توانند با استفاده از مهارت‌های ارتباطی و حل مسئله، به فرزندان خود نشان دهند که چگونه می‌توانند با تعارضات به شکلی سازنده برخورد کنند. این رویکرد نه‌تنها اثرات منفی اختلافات را کاهش می‌دهد، بلکه به فرزندان کمک می‌کند تا در آینده نیز به‌طور مستقل و مسئولانه با مشکلات خود برخورد کنند. در نهایت، اگر اختلافات خانوادگی به مرحله‌ای برسد که بر سلامت روانی و جسمانی فرزندان تأثیر جدی بگذارد، کمک گرفتن از متخصصان می‌تواند بهترین راه‌حل باشد. مشاوره خانواده و جلسات درمانی می‌تواند به اعضای خانواده کمک کند تا به شیوه‌ای صحیح‌تر با اختلافات خود برخورد کنند و از اثرات منفی آن بر فرزندان جلوگیری کنند. در بسیاری از موارد، والدین با کمک مشاوران می‌توانند به درک بهتری از نیازها و نگرانی‌های فرزندان خود برسند و از طریق این فرآیند، روابط خود را تقویت کنند. نتیجه‌گیری اختلافات خانوادگی امری طبیعی است، اما نحوه مدیریت و برخورد با آن‌ها تأثیر عمیقی بر سلامت روان فرزندان دارد. والدین با یادگیری مهارت‌های ارتباطی و مدیریت تعارض می‌توانند به کاهش اثرات منفی اختلافات بر فرزندان کمک کنند و آن‌ها را به مسیر رشد سالم روانی هدایت کنند. حمایت از فرزندان در مواجهه با تنش‌ها و ایجاد فضایی امن و حمایتی می‌تواند بهترین راهکار برای مقابله با اثرات مخرب اختلافات خانوادگی باشد.

ادامه مطلب


7 ماه قبل - 428 بازدید

در دهه‌های اخیر، تکنولوژی به‌طور گسترده‌ای در زندگی انسان‌ها نفوذ کرده و تمامی جنبه‌های زندگی اجتماعی، اقتصادی و حتی خانوادگی را دستخوش تغییرات بنیادین قرار داده است. امروزه تلفن‌های هوشمند، رایانه‌ها، تبلت‌ها و شبکه‌های اجتماعی به بخش جدایی‌ناپذیری از زندگی روزمره تبدیل شده‌اند و استفاده از آن‌ها تأثیرات گسترده‌ای بر روابط خانوادگی داشته است. از طرفی، تکنولوژی ارتباطات سریع‌تر و آسان‌تر را ممکن ساخته است و از طرف دیگر، گاهی باعث کاهش ارتباطات واقعی و ایجاد فاصله عاطفی میان اعضای خانواده می‌شود. در این مقاله، به بررسی تأثیرات مثبت و منفی تکنولوژی بر روابط خانوادگی پرداخته و راهکارهایی برای استفاده بهینه از آن در خانواده‌ها ارائه خواهیم کرد. تکنولوژی و تسهیل ارتباطات خانوادگی یکی از مهم‌ترین مزایای تکنولوژی، تسهیل ارتباطات میان اعضای خانواده است. با استفاده از تلفن‌های هوشمند و شبکه‌های اجتماعی، اعضای خانواده می‌توانند به‌راحتی و در هر زمانی با یکدیگر در ارتباط باشند. این ویژگی به‌ویژه برای خانواده‌هایی که به دلایل مختلفی مانند مهاجرت، مسافرت یا کار در نقاط مختلف جهان زندگی می‌کنند، بسیار ارزشمند است. با استفاده از تکنولوژی‌های ارتباطی مدرن، مانند ویدیوکال‌ها و پیام‌رسان‌ها، افراد می‌توانند فاصله‌های جغرافیایی را کاهش داده و ارتباطات عاطفی خود را حفظ کنند. علاوه بر این، تکنولوژی به اعضای خانواده امکان می‌دهد که لحظات خاص و مهم زندگی خود را از طریق ارسال تصاویر و ویدیوها با یکدیگر به اشتراک بگذارند. از سوی دیگر، والدین می‌توانند با استفاده از ابزارهای تکنولوژیک مانند پیام‌رسان‌ها و برنامه‌های نظارت والدین، در هر زمانی با فرزندان خود در ارتباط باشند و از موقعیت آن‌ها آگاه شوند. این امر به والدین کمک می‌کند تا کنترل بیشتری بر فعالیت‌های فرزندان خود داشته باشند و از امنیت آن‌ها اطمینان حاصل کنند. برای مثال، والدین می‌توانند با استفاده از نرم‌افزارهای مکان‌یاب، موقعیت جغرافیایی فرزندان خود را در لحظه بررسی کنند و در مواقع اضطراری به آن‌ها کمک کنند. تأثیر منفی تکنولوژی بر ارتباطات خانوادگی اگرچه تکنولوژی به‌طور کلی باعث تسهیل ارتباطات شده است، اما یکی از مهم‌ترین نگرانی‌های مربوط به آن، کاهش تعاملات حضوری و واقعی میان اعضای خانواده است. افزایش استفاده از تلفن‌های هوشمند و شبکه‌های اجتماعی گاهی منجر به این می‌شود که افراد به جای صحبت کردن رودررو و تعامل عاطفی، بیشتر وقت خود را در دنیای مجازی سپری کنند. این پدیده می‌تواند به تدریج باعث کاهش کیفیت ارتباطات خانوادگی و ایجاد فاصله عاطفی میان اعضای خانواده شود. مطالعات نشان می‌دهد که استفاده بیش از حد از تکنولوژی، به‌ویژه در زمان‌هایی که اعضای خانواده در کنار یکدیگر هستند، می‌تواند به کاهش همدلی و توجه به نیازهای یکدیگر منجر شود. برای مثال، والدینی که در زمان غذا خوردن یا گذراندن وقت با فرزندان خود مشغول استفاده از تلفن همراه هستند، فرصت‌های طلایی برای برقراری ارتباط عمیق‌تر با فرزندانشان را از دست می‌دهند. این عدم توجه به نیازهای عاطفی فرزندان می‌تواند منجر به ایجاد احساس تنهایی و انزوا در آن‌ها شود و به تدریج به اختلال در روابط والدین و فرزندان منجر گردد. علاوه بر این، شبکه‌های اجتماعی نیز می‌توانند باعث ایجاد مقایسه‌های نادرست و انتظارات غیرواقعی در بین اعضای خانواده شوند. افراد با مشاهده زندگی‌های دیگران در فضای مجازی ممکن است احساس کنند که زندگی آن‌ها به اندازه کافی خوب نیست و این موضوع می‌تواند منجر به نارضایتی و کاهش رضایت از زندگی خانوادگی شود. این نوع مقایسه‌ها به‌ویژه در نوجوانان و جوانان تأثیرات مخربی دارد و می‌تواند به اضطراب و افسردگی منجر شود. نقش تکنولوژی در تربیت فرزندان تکنولوژی نه تنها بر روابط میان والدین و فرزندان تأثیر می‌گذارد، بلکه نقش مهمی در تربیت فرزندان نیز دارد. در دنیای امروز، کودکان و نوجوانان به‌طور روزافزونی با تکنولوژی در تعامل هستند و بخش بزرگی از زمان خود را در فضای مجازی و با استفاده از تلفن‌های هوشمند و تبلت‌ها می‌گذرانند. این پدیده چالش‌های جدیدی را برای والدین در زمینه تربیت فرزندان به وجود آورده است. والدین باید علاوه بر کنترل زمان استفاده از تکنولوژی، به محتواهایی که فرزندانشان در معرض آن‌ها قرار می‌گیرند نیز توجه کنند. از سوی دیگر، تکنولوژی می‌تواند ابزاری مفید در فرآیند تربیتی باشد. والدین می‌توانند از برنامه‌های آموزشی و اپلیکیشن‌های مناسب برای تقویت مهارت‌های فرزندان خود استفاده کنند. برای مثال، اپلیکیشن‌های آموزشی و بازی‌های تعاملی می‌توانند به کودکان کمک کنند تا مهارت‌های علمی و هنری خود را بهبود بخشند. همچنین، والدین می‌توانند با استفاده از ابزارهای کنترل والدین، فعالیت‌های آنلاین فرزندان خود را مدیریت کرده و از آن‌ها در برابر خطرات فضای مجازی محافظت کنند. راهکارهایی برای مدیریت استفاده از تکنولوژی در خانواده برای بهره‌گیری از مزایای تکنولوژی و در عین حال جلوگیری از تأثیرات منفی آن بر روابط خانوادگی، نیاز است که خانواده‌ها از رویکردی متعادل استفاده کنند. اولین قدم در این راستا، تعیین زمان‌های مشخصی برای استفاده از تکنولوژی است. خانواده‌ها می‌توانند زمان‌هایی را مانند زمان صرف غذا، تماشای فیلم یا انجام فعالیت‌های خانوادگی، بدون تلفن همراه و وسایل تکنولوژیک سپری کنند تا فرصت برقراری ارتباطات عمیق‌تر و افزایش تعاملات حضوری فراهم شود. یکی دیگر از راهکارهای مهم، آموزش فرزندان درباره استفاده صحیح از تکنولوژی و فضای مجازی است. والدین باید به فرزندان خود توضیح دهند که چگونه می‌توانند از اینترنت به‌عنوان یک ابزار مفید و آموزشی استفاده کنند و در عین حال از محتواهای مخرب دوری کنند. همچنین، آموزش مهارت‌های انتقادی به فرزندان می‌تواند به آن‌ها کمک کند تا محتواهایی که در فضای مجازی با آن مواجه می‌شوند را بهتر تحلیل کرده و از اطلاعات نادرست و خطرناک پرهیز کنند. از سوی دیگر، والدین باید خود به‌عنوان الگو در استفاده از تکنولوژی عمل کنند. اگر والدین زمان زیادی را در فضای مجازی سپری کنند، احتمالاً فرزندان نیز از آن‌ها الگوبرداری خواهند کرد. بنابراین، والدین باید سعی کنند تا با مدیریت زمان استفاده از تلفن همراه و شبکه‌های اجتماعی، فرهنگ صحیح استفاده از تکنولوژی را به فرزندان خود منتقل کنند. تکنولوژی به عنوان یکی از بزرگ‌ترین پیشرفت‌های بشری، تأثیرات مثبت و منفی فراوانی بر زندگی خانوادگی داشته است. اگرچه استفاده از تکنولوژی می‌تواند به تسهیل ارتباطات میان اعضای خانواده کمک کند و امکانات جدیدی برای یادگیری و آموزش فراهم آورد، اما استفاده نادرست و بیش از حد از آن می‌تواند باعث کاهش تعاملات واقعی و ایجاد فاصله عاطفی در خانواده‌ها شود. بنابراین، ضروری است که خانواده‌ها با استفاده از راهکارهای مدیریت صحیح تکنولوژی، از مزایای آن بهره‌مند شوند و از تأثیرات منفی آن جلوگیری کنند.

ادامه مطلب


9 ماه قبل - 258 بازدید

ارزشمندی یک رابطه عاطفی را احترام، ارزش، عشق و صمیمیت و توجه درست به شریک عاطفی است که مشخص می‌سازد. اگر از شما پرسیده شود در صورتی که در یک رابطه هر لحظه ناامنی احساسی، سرکوب، عدم حمایت و دعوا را تجربه می‌کنید، با این وجود آیا باز میل به ادامه دادن دارید؟ قطعا اکنون که خارج از این رابطه هستید، جواب شما منفی خواهد بود. شاید حتی با خود بگویید مگر عقلم را از دست داده‌ام که چنین حماقتی را انجام دهم. اما باید بدانید که عده‌ای همین اکنون که شما این نوشته را می‌خوانید، درگیر چنین روابطی هستند و در تلاش این هستند که این رابطه را ادامه دهند. آدم‌ها گاه چنان درگیر و برده احساسات می‌شوند که منطق شان را می‌بوسند و کنار می‌گذارند. توهین، تحقیر، دوسداشته‌نشدن و ده‌ها مورد منفی دیگر را که اصلا حق آنان نیست را به جان می‌خرند تا مبادا فردی که خودشان دوست دارند را از دست دهند. به چنین روابطی اصطلاح رابطه سمی را به کار می‌برند. در چنین روابط، در یک لحظه، شما فکر می‌کنید شریک زندگی شما بیش از هر چیز دیگری، شما را دوست دارد، اما لحظه دیگر، احساس می‌کنید فقط توهم عشق را تجربه کرده اید. شما گاهی از ورود به این روابط پشیمان می‌شوید. روابط باید از نظر احساسی، رضایت طرفین رابطه را برآورده سازد. روابط عاطفی مثبت، باید شما را خوشحال کند و باعث بهتر شدن حال شما شود. با این حال، اگر روابطی باعث ناراحتی شما شود ممکن است درگیر روابط سمی باشید. گاهی اوقات، زوجین ممکن است در روابط سمی باشند و ندانند که روابط ناسالمی میان آن‌ها ایجاد شده است. شناسایی و تشخیص چنین روابطی آسان نیست. زیرا اکثر زوجین گاه و بیگاه لحظات عاشقانه و مثبتی دارند و این امر می‌تواند گمراه کننده باشد. روابط سمی می‌تواند از نظر احساسی خسته کننده باشد و بنابراین، بسیار مهم است که علائم و نشانه‌های آن را بشناسید و در صورت بروز علائم اقدامات لازم را انجام دهید. این مطلب به شما کمک خواهد کرد تا با نشانه‌های روابط سمی و آنچه را که می‌توانید در این روابط انجام دهید، آشنا شوید. اصطلاح «روابط سمی» توسط لیلیان گلاس، متخصص ارتباطات و روانشناسی مستقر در كالیفرنیا در كتاب «مردم سمی» در سال ۱۹۹۵ ابداع شد. وی روابط سمی را چنین تعریف می‌کند: «روابطی که در آن افراد  از یکدیگر حمایت نمی‌کنند، و درگیری بین آن‌ها وجود دارد. یکی به دنبال تضعیف دیگری است به عنوان روابط سمی در نظر گرفته می‌شود. در چنین روابطی رقابت ناسالم، بی‌احترامی و عدم انسجام حاکم است.» یکی از علائم هشدار دهنده روابط سمی، عدم اعتماد است. در این روابط هر حرکت شما زیر سوال می‌رود و نظرات شما اهمیتی ندارد. چنین مواردی از عدم اعتماد متقابل ناشی می‌شود. وقتی شریک زندگی‌تان به شما اعتماد نمی‌کند، در تمام مسائل زندگی شما دخالت می‌کند. این دخالت‌های زیادی ممکن است شما را خسته کند. در روابط سالم، هر دو شریک زندگی با احترام متقابل و مهربانی با یکدیگر رفتار و ارتباط برقرار می‌کنند. اما اگر مکالمات شما مملو از کنایه، اظهار نظرهای اهانت آمیز و توهین باشد، این می‌تواند نشانه‌ای از روابط سمی باشد. اگرچه همه زوج‌ها با هم دعوا دارند، اما احترام و عشق به یکدیگر را از دست نمی‌دهند. با این حال، زن و شوهرهایی که در روابط سمی قرار دارند، چنان با شدت با همدیگر می‌جنگند که در نهایت بدون اینکه روزها با هم صحبت کنند، به سر می‌برند و از همدیگر دور می‌شوند. در یک رابطه سمی احساس خواهید کرد که هیچ حمایتی از طرف همسرتان از نظر روانی و جسمی دریافت نمی‌کنید. هر وقت عاملی را که باعث رنجش شما شده است را مطرح می‌کنید، هیچ توجهی به حرف‌های تان نمی‌کند. ممکن از این اصطلاحات استفاده کند «این تصورات فقط در ذهن شماست.»، «شما فقط بیش از حد واکنش نشان می‌دهید.» یا «شما باید تغییر کنید.» در روابط سالم، برد و سود یک شریک زندگی، برد و سود شریک دیگر است و نباید هیچ حسادتی بین زوجین وجود داشته باشد. با این حال، در روابط سمی، ممکن است طرف مقابل‌تان، دستاوردهای شما را تحقیر کند. روابط سمی باعث آسیب به سلامت روانی شما می‌شود. حتی ممکن است که احساس کنید باید برای تحقق بخشیدن به خواسته‌های خود، تمام انرژی خود را صرف کنید. اگر مدام درمورد روابط خود استرس داشته باشید و در فکر فرو رفته باشید، ممکن است در روابط سمی گرفتار شده اید. در روابط سالم، باید بتوانید تمام مسائل شخصی‌تان را با یکدیگر به اشتراک بگذارید. اگر هرکدام از شما بهانه‌ها و دروغ‌هایی برای مخفی نگه داشتن از یکدیگر پیدا کنید، پس به همدیگر اعتماد ندارید. این وضعیت نشان دهنده روابط سمی است. نفرت، نمی‌تواند در روابط خوب وجود داشته باشد. اما اگر شما با روابط سمی روبرو هستید، ممکن است تمام احساسات منفی روی هم انباشته شده و باعث نفرت نسبت به یکدیگر شوید. اگر هر دو بر سر یکدیگر فریاد می‌زنید یا کارهایی برای آسیب رساندن به طرف مقابل انجام می‌دهید، باید روابط خود را دوباره ارزیابی کنید. اشکالی ندارد که گاهی غمگین شوید. اما اگر دائماً غمگین و افسرده هستید و به نظر می‌رسد شریک زندگی شما فقط بر ناراحتی‌های شما می‌افزاید، این نشانه روابط سمی است. کنار گذاشتن برخی از خصوصیات منفی به دلیل برقراری روابط سالم کاملا منطقی است. با این حال، اگر این روابط شما را مجبور به ترک اعتقادات، تغییر عقاید و تغییر همه رفتار در مورد خود برای شاد نگه داشتن شریک زندگی‌تان کند، این یک رابطه‌ی سمی است. سرزنش و تحقیر مداوم همسرتان ممکن است احساس بی‌فایده بودن و بی‌لیاقتی در شما ایجاد کند. در روابط سمی، شریک زندگی شما دائماً آنچه را انجام می‌دهید رد کرده و احساس می‌کند که به اندازه کافی مفید و کارآمد نیستید. روابط سمی می‌تواند آنقدر طاقت فرسا باشد که شما مجبور شوید که دوستان و خانواده خود را در جریان آن نادیده بگیرید. اگر برای جلوگیری از درگیری با همسر، روابط خود را با دوستان و خانواده خود متوقف کرده اید، این نشانه روابط سمی است. برقراری روابط سمی یک شبه اتفاق نمی‌افتد و ممکن است در طول زمان به تدریج رخ دهد. این روابط، شما را ناامید و خسته می‌کند. بنابراین، شما برای داشتن روابط خوب و مفید تمام کارهای خود را رها کرده و مرتباً دعا می‌کنید تا معجزه‌ای رخ دهد و زندگی شما تغییر یابد. اگرچه این بدان معنا نیست که شما نمی‌توانید زندگی خارج از روابط داشته باشید. اما اگر شما یا شریک زندگی‌تان در زندگی در دنیایی خارج از روابط هستید و آرزو دارید از یکدیگر دور باشید، نشانه خوبی نیست. هنگام روابط، قلب شما به طور طبیعی آرزوی قدردانی از شریک زندگی خود را دارد. با این حال، در روابط سمی قدردانی متقابل وجود ندارد. حتی ممکن است شریک زندگی‌تان نیز از دستاوردهای شما انتقاد کند.

ادامه مطلب


10 ماه قبل - 278 بازدید

انسان‌ها به عنوان موجوداتی اجتماعی دارای یک سری نیازهای بنیادی و فطری هستند. داشتن یک رابطه‌ی عاطفی بخشی از این نیازهاست. در حقیقت انسان فطرتا به دنبال برقراری ارتباط است زیرا تنهایی و انزوا به مدت طولانی در او منجر به خلق احساسات منفی می‌شود. بخشی از تلاش ما در زندگی صرف جست‌وجوی روابط خصوصی می‌شود به ویژه پیدا کردن یک شریک عاطفی مناسب؛ اما شاید کمتر پیش آمده باشد که در پی شناخت ویژگی‌های یک شریک عاطفی خوب باشیم. انتخاب شریک عاطفی که بتوانید روزهای خوبی را در کنار او سپری کنید به ویژگی‌های مثبت او بستگی دارد که متاسفانه اغلب مردم بدون توجه به این موضوع، وارد روابط عاطفی نامناسبی می‌شوند که یا به ضرر هر دو طرف رابطه تمام می‌شود یا اینکه یکی از طرفین با چالش‌های جدی مواجه شده و آسیب می‌بیند. حقیقت همین است که انتخاب شریک عاطفی سخت‌تر از آن چیزی است که در ذهن دارید، اگر از ویژگی‌های شریک عاطفی که خوب است، مطلع نباشند. ممکن بگویید تاکنون به این ویژگی‌ها فکر کرده اید و بلافاصله لیستی از خصوصات فردی شریک عاطفی‌تان را ارائه دهید. اما در اکثر مواقع این ویژگی‌ها به قدری عمومی و ناواضح هستند که اگر از خودتان خواسته شود که در توضیحش چیزی بگویید، سکوت می‌کنید و یا توضیح قناعت بخشی ارائه نمی‌دهید. ممکن تلخ اما حقیقت این است که اکثر انسان‌ها زمانی به درک نسبی از رابطه، ویژگی‌های فردی و حتی خواسته‌های خود دست پیدا می‌کنند که چند رابطه‌ی ناموفقی را سپری کرده باشند، آسیب دیده باشند و یا به فرد یا افرادی خواسته یا ناخواسته آسیب زده باشند. با این حال، ما در این مطلب به مهم‌ترین ویژگی‌های یک شریک عاطفی خوب می‌پردازیم. شناخت این ویژگی‌ها به انتخاب صحیح شریک عاطفی و افزایش سطح رضایت از روابط، کمک بسیار مهمی می‌کند. یک شریک عاطفی شما را در همه موقعیت‌ها درک می‌کند. وارد شدن به یک رابطه عاطفی به معنای تعطیل شدن کار، ورزش، تفریح، درس و به طور کلی تعطیل شدن زندگی فعلی نیست. متاسفانه کم نیستند تعداد کسانی که به این موضوع توجه نداشته و شریک عاطفی خود را درک نمی‌کنند. چنین کسانی توقع دارند مخاطب‌شان تحت هر شرایطی و هر لحظه‌ای که آن‌ها اراده کنند؛ گوش به فرمان‌شان باشند. بدون شک چنین روابط عاطفی؛ موفق، لذت بخش و پایدار نیستند. امکان پذیر بودن فراموش کردن مادیات به طور کلی؛ یک دروغ بزرگ است و در شرایط امروزی که در آن زندگی می‌کنیم، نشدنی است. پول و مادیات هم به اندازه خودشان بر زندگی و روابط عاطفی تاثیرگذار هستند، ولی نباید در توجه کردن به آن‌ها افراطی برخورد کرد. یک شریک عاطفی خوب انتظار فراهم کردن شرایطی بسیار متفاوت‌تر از آنچه که در آن قرار دارید را از شما ندارد. البته فراموش نکنید توجه به مادیات و فراهم کردن شرایط مالی جدید در رابطه مختص خانم‌ها نیست، بلکه بسیاری از آقایان هم انتظاراتی را از پارتنر خود دارند و به همین علت در کمترین زمان ممکن به روابطی که شکل داده اند ولی مطابق با نظرشان نیست، پایان می‌دهند. یک شریک عاطفی خوب در غم و شادی شما شریک است و شما را در اوج مشکلات و چالش‌های زندگی تنها نمی‌گذارد. شروع و برقراری یک رابطه عاطفی به معنای فراهم شدن شرایط جهت خوش گذارنی نیست، زمانی که اسم رابطه عاطفی را بر معاشرت‌های خود با یک فرد خاص می‌گذارید باید به فکر توجه به همه جوانب آن نیز باشید. بهتر است بدانید وجود ذره‌ای حسادت، نه سوءظن در رابطه نشان دهنده علاقه طرفین آن به یکدیگر است. در غیر این صورت بی‌تفاوت بودن افراد نسبت به یکدیگر؛ شیرینی رابطه را از بین می‌برد. متاسفانه کم نیستند تعداد کسانی که به این حسادت کوچک و شیرین، پر و بال داده و آن را تبدیل به یک مشکل بزرگ می‌کنند. یک شریک عاطفی خوب نه تنها حسادت را مشکل ساز نمی‌کند، بلکه زمینه ایجاد چنین مشکلی را نیز با رفتارها و کارهای اشتباه فراهم نخواهد کرد. ابراز احساسات به موقع نیازمند تقویت هوش عاطفی یا هیجانی است و اتفاقا برای پیشرفت در زندگی و پایداری روابط مختلف اعم از عاطفی، کاری، اجتماعی، دوستانه و غیره ضروری محسوب می‌شود. یک شریک عاطفی خوب احساسات خود و مخاطبش را به خوبی می‌شناسد و با کنترل احساسات و ابراز به موقع، سنجیده و به اندازه آن‌ها باعث رفع نیازهای عاطفی مخاطب و در نتیجه پایداری رابطه می‌شود. بدون شک هر فردی در طول زندگی بارها و بارها در موقعیت‌هایی قرار می‌گیرد که باعث ناراحتی، عصبانیت، به هم خوردن نظم زندگی می‌شوند. هر یک از ما در این شرایط به همدلی دیگران نیاز داریم و با بودن اطرافیان‌مان در کنار خود، حس بهتری پیدا می‌کنیم. شریک عاطفی خوب می‌داند در چه شرایطی باید با پارتنر خود همدلی کند و او را تنها نگذارد. استقلال فکری یکی از موارد مهمی است که برای پیشرفت در زندگی شخصی یا به عبارتی زندگی فردی، ضروری محسوب می‌شود و یک شریک عاطفی خوب باید بتواند به موقع و به تنهایی فکر کند، به دیگران وابسته نباشد و رابطه را به خاطر وابستگی فکری به دیگران، دچار چالش نکند. وارد شدن به یک رابطه عاطفی و حفظ آن نیازمند درک یکسری شرایط است. یک شریک عاطفی خوب نباید با بهانه جویی انتظار داشته باشد مخاطب او از زندگی قبلی‌اش به طور کلی فاصله بگیرد. از طرفی باید درک کند که شکل گیری رابطه عاطفی باعث به وجود آمدن یکسری شرایط جدید در زندگی می‌شود. بنابراین، باید حد تعادل را رعایت کرده و هم به کارهای فردی خود و پارتنرش و هم به شرایط رابطه مشترک، توجه داشته باشد.

ادامه مطلب


10 ماه قبل - 287 بازدید

نویسنده: مهدی مظفری مطالعه‌ای جامع که توسط دانشگاه کمبریج انجام شده است، به بررسی ۷۸ تحقیق دیگر که بین سال‌های ۱۹۷۷ تا ۲۰۱۷ در مورد بازی پدر و کودک صورت گرفته بود، می‌پردازد. این تحقیقات که بیشتر در اروپا و آمریکای شمالی انجام شده بود، اطلاعات مربوط به الگوهای مختلف بازی پدر و کودک، مانند فراوانی، ماهیت و تاثیرات آن بر رشد کودک را تجزیه و تحلیل می‌کند. یافته‌های این تحقیق نشان می‌دهد که اکثر پدران به طور متوسط هر روز با فرزندان خود بازی می‌کنند. این بازی‌ها، به خصوص در مورد کودکان خردسال، بیشتر جنبه فیزیکی دارد. در مورد نوزادان، این بازی‌ها شامل بغل کردن، بالا و پایین بردن دست‌ها و پاها و یا بازی‌های ساده دیگر می‌شود. برای کودکان نوپا، پدران معمولاً بازی‌های پر جنب و جوش و هیجانی مانند دنبال‌بازی را انتخاب می‌کنند. نتایج جالب توجه این تحقیق نشان می‌دهد که همبستگی قدرتمندی بین بازی پدر و کودک و توانایی فرزند در تنظیم احساساتش وجود دارد. کودکانی که بیشتر با پدران خود بازی می‌کنند، در آینده کمتر دچار مشکلات رفتاری و عاطفی، پرخاشگری و یا رفتارهای خشونت‌آمیز در مکتب می‌شوند. محققان دلیل این امر را بازی‌های فیزیکی می‌دانند که به طور خاص برای پرورش مهارت‌های کنترل احساسات مناسب هستند. این نوع بازی‌ها که پدران بیشتر به آن تمایل دارند، موقعیت‌های مفرح و هیجان‌انگیزی را برای کودکان ایجاد می‌کنند که در آن باید یاد بگیرند در شرایط مختلف، به خصوص در شرایطی که تحریک‌پذیر هستند، خود را کنترل کنند و نظم را در رفتار خود برقرار کنند. در واقع، بازی پدر و کودک فرصتی ارزشمند برای یادگیری مهارت‌های مهم زندگی از جمله کنترل احساسات، حل مسئله و تعاملات اجتماعی به کودکان می‌دهد. همچنین مطالعات انجام‌شده شواهدی یافت مبنی بر این که بازی‌ پدر و کودک در سال‌های اولیه کودکی به تدریج افزایش می‌یابد و سپس در دوران میانی کودکی (۶ تا ۱۲سالگی) کاهش می‌یابد. این موضوع می‌تواند به این دلیل باشد که بازی‌های فیزیکی برای رشد و تکامل کودکان خردسال اهمیت بیشتری دارند. با ورود به مکتب و روبرو شدن با چالش‌های جدید، کودکان به تدریج مستقل‌تر شده و نیاز به بازی فیزیکی با والدینشان کم می‌شود. با وجود فواید فراوان بازی پدر و کودک، محققان تاکید می‌کنند که  کودکانی که فقط با مادرشان زندگی می‌کنند، از نظر رشدی در وضعیت نامطلوبی قرار ندارند. دکتر رامچاندانی، یکی از محققان این حوزه، بر اهمیت تنوع در بازی‌ها و نقش برابر مادران و پدران در بازی‌های فیزیکی با کودکان خردسال تاکید می‌کند. او معتقد است که والدین باید از منطقه امن خود خارج شده و با روش‌های مختلف با فرزندان‌شان بازی کنند تا کودکان از مزایای بیشتری بهره‌مند شوند.

ادامه مطلب