آموزش و پرورش افغانستان در تاریخ جنگزدهی چهل و اندی سال اخیر این کشور همان عروسک خیمه شب بازیای بوده که طی دورههای متفاوت، قدرتهایی چون حکومت فعلی همواره از آن به عنوان سنگری سیاسی علیه مخالفانشان استفاده کردهاند. سنگری که به قیمت ازبین رفتن سرنوشت میلیونها انسان تمام شد تا حیات فعالیتهای ضد بشری عدهای محدود، حفظ شود.
تاریخچهی ننگین ایدئولوژی کردن آموزش و پرورش افغانستان طولانی است. ننگی که چون مهر همواره بر پیشانی نظام آموزش و پرورش کوبیده شده و از آن چون بردهای برای پیش برد اهداف شخصی استفاده صورت گرفته است. حکومت فعلی افغانستان نخستین بارش نیست که با آموزش و پرورش بخصوص آموزش زنان و دختران سر ستیز برداشته است، این حکومت در نخستین دور حاکمیتش در افغانستان؛ از تمام توان خود برای نابودی نظام آموزش و پرورش و تلاش برای پایهگذاری مدارس جهادی بهره گرفت. آن زمان نیز پس از وضع محدودیتهای گسترده بر آموزش و پرورش، زنان و دختران را از رفتن به مکتب منع کرد. اعضای حکومت در آن زمان وعده دادند که مکاتب را باز خواهند کرد. طی پنج سال حاکمیت آنها اما وعدهی بازگشایی مکاتب هرگز تحقق نیافت. وعدهای که پس از اشغال دوبارهی افغانستان طی دو سال گذشته نیز تکرار شد و تاکنون تحقق نیافته است.
حکومت فعلی در دهه ۱۹۹۰ با تاسیس مدارس جهادی توانست در دورهی نخست حاکمیت خود از آن بهرهی فروانی ببرد. این مدارس جهادی حتی پس از روی کار آمدن جمهوریت و نظام دموکراسی هر چند با تعدادی معدود اما دست و پا شکسته در حوالی کشور به حیاتش ادامه داد. مدارس جهادیای که چون رحمی، نفوذیهای پرورش یافتهی ایدئولوژی حکومت فعلی را در خود پنهان نگه داشت و زمینهی حفظ دهها جنگجویی را فراهم کرد که منتظر فرصت بودند. این فرصت در نهایت فراهم شد و آنان با تمام قدرت جمهوریت، پیکر آزادیهای انسانی و مدنیت نوپای افغانستان را نابود ساختند.
حکومت فعلی هرگز طعم شیرین تاسیس مدارس جهادی و بهرههای بشماری را که از طریق آن حاصل کرده بود فراموش نکرده بود. بهرهای که این گروه را واداشت تا این بار با قدرت بیشتر دست به تاسیس مدارس جهادی زند. مسیری که از طریق آن میتوانند با سرعت بالا به تولید نیروی جنگی آمادهی مرگ بپردازند تا از یک سو این نیروها با بازتولید خشونت، پایههای نظام فعلیشان را حفظ و از سوی دیگر اشتباهات دورهی قبلی را جبران کنند.
وزارت آموزش و پرورش حکومت فعلی طرح تاسیس مدارس جهادی را درست در ماه ثور سال گذشته اعلام کرد این وزارت گفته بود تصمیم دارد تا در مرکز هر ولایت یک دارالعلوم بزرگ با ظرفیت هزار نفر و در هر ولسوالی سه تا ۱۰ مدرسهی جهادی کوچک تاسیس کند. طرحی که به شدت مورد توجه ویژهی رهبر این حکومت هبت الله آخوند زاده، قرار گرفت. او با منظوری ۱۰۰ هزار بست شغلی برای این مدارس، طرح تاسیس این مراکز را بیش از گذشته در محراق توجه قرار داد و اینگونه گسترش مدارس جهادی در سراسر کشور کلید خورد.
افزایش پنج برابری مدارس جهادی
از زمان اعلام طرح تاسیس مدارس جهادی از سوی وزارت معارف حکومت فعلی تا کنون سنگ تهداب مدارس جهادی در چندین ولایت از جمله فاریاب، پنجشیر، نورستان و ولسوالیهای پغمان و ده سبز کابل و دیگر بخشهای افغانستان گذاشته شده و به سرعت هزاران دانشآموز را نیز جذب کرده اند.
آمار ارائه شده از سوی ریاست مدارس و دارالحفاظهای وزارت معارف حکومت فعلی که با رسانه بی بی سی شریک شده نشان میدهد که شمار مدارس جهادی رسمی در این دو سال «پنج برابر» مدارس جهادی رسمی تمام دو دهه اخیر در افغانستان رسیده است.
بر اساس آمار این ریاست که حدود یک و نیم ماه قبل ارائه شده در مجموع در افغانستان ۶۸۳۰ مدرسه جهادی رسمی وجود دارد. این آمار رو به افزایش است.
عبدالرزاق صدیق، رئیس این ریاست گفته که از این تعداد ۱۲۱۲ مدرسه از زمان جمهوریت وجود داشته و ۵۶۱۸ مدرسه در دو سال حاکمیت حکومت فعلی رسمی شدهاست.
آقای صدیق در باره دلیل رشد مدارس جهادی گفته که: «جامعه افغانستان یک جامعه مذهبی است و هر فرد معلومات مرتبط به دین و مذهب را نظر به ضرورت در سطح ابتدایی و عالی ضرورت دارد. به همین دلیل مدارس دینی در افغانستان رشد داده میشود.»
به باور او در جریان پنج دهه اخیر، افغانستان با اشغال نیروهای بیگانه از شرق و غرب مواجه بوده و همین طور به دلیل کشمکشهای داخلی، تمام بخشها، به ویژه مدارس جهادی از نظر کمیت و کیفیت متضرر شدهاند.
داستان تاسیس مدارس جهادی اما به سادگی گفتههای آقای صدیق نیست؛ این داستان سر طولانی دارد و قراراست پروندههای بیشماری از جنایات بشری را آغاز کند.
بهره جویی از دین
حکومت فعلی به خوبی از لایههای آسیب پذیرجامعه افغانستان آگاه است. آنان نمیخواستند اشتباهات دورهی قبلی را تکرار کنند. طی ۲۰ سال جمهوریت فرصت کافی داشتند تا با چگونگی مدیریت افکار عمومی افغانستان آشنا شوند. این گروه اگرچه در ظاهر بدوی و جنگجو به نظر میرسد اما این ظاهر کار است و در باطن، اتاق فکر این گروه در آن سوی مرزهای افغانستان از جمله در کشور پاکستان قرار دارد. آنجاست که تصامیم با دقت فراوان گرفته و به جنگجوهای این سوی پرده که در انظارعمومی قرار دارند، جهت اجرا ابلاغ میشود. اعضای تصمیم گیرندهی این گروه به خوبی با نقاط ضعف و قوت جامعه افغانستان آگاه اند و خوب میدانند که از چه دری وارد شوند تا به هدف خود برسند.
مولوی صافی ریاض، آگاه امورسیاسی در هرات میگوید بزرگترین و قوی ترین بازوی قدرت حکومت فعلی همین مدارس جهادی در پاکستان است که آنان را از منابع انسانی تامین میکند و طی این مدت بشدت مورد حمایت قرار گرفته است.
او بر این باور است که این گروه خوب میداند که نیاز به منابع انسانی دارد و پرورش یافتههای آنان اگرچه تعداد شان کم نیست اما نمیتواند حریف کل جمعیت افغانستان باشد. از سویی اگر آنان بخواهند کل جوانان افغانستان را به آن سوی مرز پاکستان انتقال داده و تحت آموزش قرار دهند یقینا با موج عظیمی از مخالفتها مواجه خواهند شد بنا آنان تصمیم گرفتند بجای انتقال جوانان افغانستان در پاکستان، پاکستان را به افغانستان بیاورند تا همزمان بتوانند کل این کشور را بدون مخالفت مدیریت کنند.
مولوی ریاض تاکید میکند: «سران این گروه به خوبی میدانستند که ۹۹ درصد جمعیت افغانستان مسلمان هست و هیچ راهی بهتر از دین نمیتواند آنان را به هدف شان برساند. لذا تصمیم گرفتند با برپایی چنین مدارس، به سادگی جذب نیرو کرده و برای هر نبردی از آنها استفاده کنند.»
از مدارس دیوبندی تا تولید نیروی جنگی آمادهی مرگ
_ جذب داوطلب برای آموزش در مدارس جهادی هرچند با حیلهی زیرکانه و با پوشش دینی، اما آسان نبود. اعضای حکومت فعلی با درک این شرایط شروع به ازبین بردن برخی زیرساختهای موجود کردند تا مردم را به شکلی وادار سازند فرزندان شان را به مدارس جهادی بفرستند. آنها در نخست تلاش کردند ارزش آموزش در مکاتب را ناچیز معرفی کنند و به مردم این ذهنیت را دهند که هیچ علمی بهتر از علم دین نیست. ذهنیتی که به باور مولوی ریاض اساس مدارس دیوبندی پاکستان را تشکیل میدهد. مدارسی که تمام اعضای حکومت فعلی دست پروردهی آن است.
مولوی ریاض میگوید: «مدارس دیوبندی جایی که ذهن را شستشو داده و با استفاده از علم فقه، طلبه را یک چنگجو تربیت میکند. چندین نسل است که این کار در پاکستان انجام میشود. از دل این مدارس طلبههایی سر در میآورند که یا سلاح در دست گرفته به صفوف جنگ میپیوندند و یا مخربتر از آن به تبلیغ افراطی اسلام و فقه مشغول میشوند.»
او میافزاید نزد اعضای حکومت سرپرست یک علم مفید وجود دارد که آن هم علم دین است. آنها فلسفه، ریاضیات، هنر و سایر علوم تجربی را قبول ندارند. به باور آنان اگر فردی جدا از علم دین، علم دیگری را آموخته باشد، علماش بی فایده است. عقاید آنها بر این است که تنها علمی که در دنیا و آخرت میتواند فرد را نجات دهد علم دین است. به همین دلیل در بحث حدیث، تفسیر و فقه خیلی تلاش میکنند.
هم اکنون دانشآموزان در مدارس جهادی علوم دینی را با قرائتی که مورد تایید اعضای حکومت سرپرست قبول دارد، میخوانند.
این آگاه امور سیاسی تاکید میکند که ارشدترین مقامهای حکومت سرپرست در مدارس حقانی در پاکستان درس خوانده اند. این مدرسه از باقی مدارس این گروه در پاکستان تندروترعمل میکند و به شکل بسیار جدی به بحث جهاد میپردازد.
_ آنچه این گروه را خاص ساخته نحوهی آموزش و عملکرد بعد از آن است. آنها به این باورند که انسان نیاز نیست زیاد درس بخواند بلکه اندکی درس بخواند و به آن عمل کنند، کافی است. امری که از این گروه یک حرکت عملگرا ساخته است. اگر به ساختار عزل و نصبهای حکومت فعلی نگریسته شود کاملا مشخص میشود که اعضای این گروه به علم بسیار باوری ندارند. به این دلیل افرادی که در راس ادارات دولتی گماشته شدند افراد کم سواد اما متعهد به عقاید حکومت سرپرست اند.
_ کم ارزش سازی آموزش در مکاتب تنها به اینجا پایان نمییابد؛ زیرا آنان با منع دختران و زنان از آموزش در مکاتب و پس از آن مسدود کردن دانشگاهها به روی دختران گام بزرگتری را برداشته و افکار عمومی را بیشتر به مدارس جهادی متمرکز ساختند. این بستر سازی با رسمی کردن تمام مدارس جهادی گذشته در سراسر کشور و تاسیس مدارس جدید ادامه یافت. تجهیز و استخدام دهها معلم پاکستانی و طلبههایی که با ایدئولوژی این گروه تربیت شدند به عنوان استاد در این مدارس گام های بعدی این گروه بود.
_ یاسین قاری زاده، جامعه شناس، میگوید اعضای حکومت فعلی به خوبی میدانند که علما در جامعه از چه جایگاهی برخوردارند و چگونه به راحتی میتوانند افکار عمومی را سمت و سو دهند. این گروه با درک این موضوع برای پذیرش مدارس جهادی از سوی مردم بشدت از آنها استفاده کردند.
_ وزارت آموزش و پرورش حکومت فعلی در مراحل بعدی شروع به آوردن تغییرات در نصاب مکاتب کرد و نه تنها برخی از مضامین را حذف و جای واژهها تغییر یافت که این محدودیتها در نحوهی پوشش دانشآموزان مکاتب نیز بازتاپ یافت. اعضای حکومت از هر فرصتی استفاده کردند تا به مردم بقبولانند که مدارس و مکاتب یکی هستند و هیچ تفاوتی ندارد و اگر فرزندان شان به هر کدام این دو مرکز درس بخوانند نتیجه یکی خواهد بود. آنان حتی حیلهگرانهتر وارد میدان شده و به دختران اجازه دادند تا در مدارس درس بخوانند اما در مکاتب نه. زیرا آنان میدانند که خانوادهها در مورد بیسوادی دختران شان در نهایت به ستوه میآیند و آنان را در صورت مسدود بودن مکاتب، به مدارس جهادی میفرستند.
_ شاید مهمترین بخش ماجرا این نکته باشد که اعضای حکومت فعلی همواره از نفوس شیعیان در افغانستان واهمه داشتند. اتاق فکر حکومت فعلی در نخست همان اقدام دورهی قبلی را تکرار کرد. آنان مذهب شیعه را از تمام فعالیتهای حقوقی، مکاتب و امور روزانه حذف کردند. برای آنان این کافی نبود زیرا آنان میدانند در صورتی که مجبور به ترک کشور شوند، این شیعیان هستند که نخست از همه از پیروی ایدئولوژی آنان سر باز میزنند. بنا این گروه در اقدامی دیگر سعی کردند تا با تأسیس مدارس جهادی بیشتر در مناطق شیعه نشین و تاجیک نشین، نفوذ و کنترل خود را در این مناطق گسترش دهند. برای آنان، این مناطق به عنوان مناطقی استراتژیک برای کنترل کامل افغانستان از اهمیت ویژهای برخوردار است.
دورنمای معارف افغانستان در سایه مدارس جهادی
ردپایی که مدارس جهادی بر ذهن دانشآموز میگذارد مشخص است. اعضای حکومت فعلی همان دانشآموزانی بودند که در مکاتب دیوبندی پاکستان درس خواندهاند. مدارسی که اساسش بر علم فقه است و باقی علوم را بی ارزش و غیر مفید میداند. یاسین قاریزاده میگوید آموزش و پرورش کشوری که برابر با معیارهای جهانی نباشد آن کشور پیشرفت نمیکند، جامعه بین الملل آن را نمی پذیرد، استعدادها در آن کشته میشود، افرادی که بتوانند تغییرات مثبتی در جامعه ایجاد کنند، تربیت نمیشوند و در نهایت در خصوص افراد متخصص دست این کشور همیشه در مقابل باقی کشورها دراز خواهد بود.
این جامعه شناس شرایط فعلی را بحرانی میداند که افغانستان قبلا آن را تجربه کرده است. او میگوید در صورتی که رژیم تغییر کند و حکومت بخواهد زیرساختهای تخریب شده را دوباره احیا کند، نیاز به نیروی متخصص دارد. نیرویی که با علم روز مسلح باشد نه صرفا علم فقه.
او تاکید میکند که اگر دانشآموزان صرفا به آموزش علوم دینی بپردازند و از باقی علوم کاربردی محروم باشند، دیگر ماشین تولید متخصص از فعالیت بازخواهد ماند و افغانستان در آینده، برای زمام امور خود نیازمند متخصصین کشورهای دیگر خواهد شد. متخصصینی که از کشورهای دیگر وارد افغانستان میشوند در راس امور قرار خواهند گرفت و مردم افغانستان مجددا باید از آنان اطاعت کنند.
همزمان مولوی ریاض میگوید که حکومت فعلی طی این دو سال حکومت شان نشان دادهاند که در راستای منابع انسانی دست شان اصلا بسته نیست و در این مدت نیروهای زیادی را در بستهای کلیدی و وزارتها جابجا کردهاند اما آنچه مشخص است این است که هیچ یک از این افراد متخصص نیستند.
او تاکید میکند که در قسمت منابع انسانی برای مدارس جهادی نیز هرگز با کمبود منابع انسانی برنخواهند خورد زیرا در صورت نیاز از مدارس جهادی پاکستان نیرو وارد میکنند زیرا آنها در پاکستان نفوذ بسیار بالایی دارند و به راحتی میتوانند از خانهی خود چیزی را بردارند و به این کشور به مصرف برسانند.
دورنمای آموزش در مدارس جهادی مشخص است؛ نیرویی که به نام طلبه و دانشآموز علم قرآن، تولید میشود اما جذب صفوف جنگی شده و تا پایان عمر در خدمت اهداف این گروه خواهد بود. هزینهای که اگر صرف آموزش و پرورش اصولی و استندارد شود، میتواند شگوفایی کشور را در پی داشته باشد.
حکومت فعلی هم اکنون در حال نابودی مکاتب عصری و مبدل کردن آنها به مدارس جهادی است. گزارشها حاکی از این است که حکومت دهها نهاد آموزشی از جمله لیسهها و انستیتوتها را به مدارس جهادی تغییر داده و دانشجویان دختر و پسر فراوانی که در این مراکز علوم نوین را میآموختند، از تحصیل محروم شدند.
بدیهی است که با چنین رویکردی در آینده نزدیک انجینیری برای عمران و صنعت، داکتری برای تداوی و معلمی برای آموزش علوم عصری به نسلهای آینده باقی نخواهد ماند و افغانستان به مرکز جنگجویان و جهادیون تروریستی و تکفیری تبدیل خواهد شد.
گزارشگر: عاطفه علیزاده