صنم عنبرین و دغدغه‌ی حقوق زنان

1 هفته قبل
زمان مطالعه 4 دقیقه

صنم عنبرين در شهر کابل چشم به جهان گشود.‏‎ دوره‌‌های آموزشی خویش را در کابل و هرات به پایان رسانید.

‏‎در جریان جنگ‌های داخلی افغانستان، صنم عنبرین با خانواده‌اش به ایران و پاکستان و ازبیکستان مهاجرت کرد و سرانجام با خانواده‌اش در آلمان پناهنده شد.

‏‎تحصیلاتش را در رشته حقوق و علوم سیاسی به پایان رسانیده و نخستین الهام‌های شاعرانه را از فضای فرهنگ پرور خانواده‌اش گرفته و با مواظبت و تشویق والدین به سرایش شعر پرداخت و آهسته آهسته با قریحت شاعرانه‌اش به حلقات ادبی و فرهنگی راه یافت و در نخستین سال‌های سرایش بیش‌تر اشعارش را از طریق وبلاگی به نام «آیینۀ دق» نشر می‌کرد که با تشویق و استقبال فراوان همراه بود.

‏‎او از هژده سال بدین‌سو با خانواده‌اش در شهر فرانکفورت آلمان به سر می‌برد و به فعالیت‌های ادبی و فرهنگی‌اش ادامه می‌دهد.

او در مورد شعر و اتگیزه‌ی سرودن آن چنین تعریف می‌کند:

تا حدی پدر دست داشت. او مرا به آموختن ردیف‌ها و آواها آشنا ساخت و تشویق کرد و شعر را کلمه کلمه برایم رنگ داد.

در شروع خواستم همه سخنان خود و دنیای کوچکم را در قالب غزل بیان کنم، با غزل همراه شده پیش رفتم و بعدها کوشیدم قالب‌های دیگر را هم تجربه نمایم.

‏‎از صنم عنبرین سه دفتر شعر به نام‌های «می‌نوشتم ازتو»،  «بگذار خودم باشم» و « بهاری وسط پاییز» به چاپ رسیده‌اند. بانو عنبرین در قالب‌های غزل، دوبیتی، رباعی، نیمایی، سپید و…طبع آزمایی کرده است بیشتر اشعار صنم عنبرین به موضوعات عشقی و  اجتماعی اختصاص دارد ، علاوه بر آن او همواره نقض حقوق زنان را در اشعار خود فریاد زده است.

اگرچه مجموعه‌ی «بگذار خودم باشم» چندان حجیم نیست و نمی‌توان نمونه‌های فراوان از میان اشعار برگزید،‌ با آن‌ هم در مواردی با تصویرسازی‌های بدیع روبه‌رو می‌شویم. چند نمونه:

۱. می‌نوشتم از تو و اسمت نمی‌بردم به لب

عطر نامت ناگهان در نامه پاشیدن گرفت (از غزل «می‌نوشتم از تو»)

۲. هم‌سکوت خسته‌ی من!‌ باز کن آخر لبی

طرح یک لبخند را از سیب کُهدامن بکش (از غزل «طرح یک لبخند»)

۳. خزانم را شنیدی در نفس‌هایم،‌ نپاییدی

عبورت روی نعش برگ‌های زرد یادت هست؟‌ (از غزل «در امتداد فاصله»)

۴. و در غزل «گریز از پاییز»، با آن‌که بیت اول با یکی از کلیشه‌ها آغاز می‌گردد (غارت چنگیز)، لیکن در ابیات بعدی چند تصویر تازه (خندیدن آیینه، آویزان کردن خورشید) به نمایش در می‌آیند:

فرصتی نیست دگر، قصه‌ی پاییز نگو

رو به آبادی‌ام از غارت چنگیز نگو

از رسیدن بنویس،‌ آیینه را خنده بده

عشق با فاصله‌ها گشته گلاویز،‌ نگو

تو مرا یاد بده تا که خودم روز شوم

بر لب پنجره خورشید بیاویز،‌ نگو

 

عنبرین در مورد چگونه‌گی سرایش شعرش می‌گوید: سُرايش شعر؛ برايم احساسی بود که در غربت رخ داد، يعني برايم يک واقعه بود، يک واقعه ناگهانی که بتوانم از سکوت برون برآيم. مسأله مهمي که در غربت توجه مرا به خودش معطوف ساخت و من خواستم که در غربت خودم را آنچنان با شعر فارسي بپيچانم، که هرگز دست غربت نتواند، مرا از زبان مادری من دور بسازد.

برای من شعر قصه‌های من و غربت منست، يعنی وقتيکه شعر می‌سرايم قسمی احساس مي‌کنم که خودم آرام مي‌گيرم و از همان آسمان و زمين و هوايي‌که تمام عمر دوست شان داشته‌ام و دوست شان دارم، مي‌سرايم و به اينگونه غم‌های غربت را آب مي‌سازم.

هر مجموعه شعری که دقیق گزینش شده باشد،‌ دارای یک بُن‌مایه (تم – theme) است که در طول مجموعه مرتباً سر بالا می‌کند و با تعابیر گوناگون اما مشابه و متمرکز بیان می‌شود. در «بگذار خودم باشم» این تم را می‌شود در طول غزلیات حس کرد. این را می‌توان به حساب یکی از نقاط قوت این مجموعه گذاشت.

صنم عنبرین،‌ با اثرپذیری از محیط، و با داشتن دغدغه‌های کلان‌گستری چون تبعیض،‌ امنیت حقوقی/قانونی،‌ نابرابری و… با واژه‌ها و تصاویری سر‌و‌کار داشته است که در امتداد مجموعه بارها ظاهر می‌شوند‌؛ واژه‌هایی چون شب، فاصله،‌ خزان،‌ زردی،‌ خشکی،‌ سردی،‌ خاموشی،‌ انجماد، قفس… و هر زمانی که جرقه‌‌ای از امید و آرزو به سراغ شاعر می‌آمده،‌ واژه‌هایی چون آفتاب،‌ چراغ،‌ بهار،‌ سبزی…

‏‎او از صداهای رسا در برابر بی‌عدالتی و نقض حقوق زنان بوده است و همیشه درد بانوان میهن خویش را در شعرها و نوشته‌هایش فریاد کرده است.

صنم در زمینه‌ی زنانه‌گی شعر چنین نظریه دارد: طبیعی است که همان گونه که شاعران مرد بیش‌تر با زبان مردانه می‌سرایند، شعرهای بانوان شاعر هم دارای عواطف و زبان زنانه است. اما من بیش‌تر به انسانی اندیشیدن اهمیت می‌دهم و در کنار عواطف و احساس زنانه‌ام کوشیده‌ام صدای اعتراض و عدالت خواهی را برای همه فریاد کنم.

‏‎صنم عنبرین از بانوان فعال افغانستان در عرصه‌ی ادبی و فرهنگی، حقوقى درآلمان بوده است و در محافل و جشنواره‌های ادبی و فرهنگی در اروپا حضور فعال داشته است و كاركرد‌هاى زيادى داشته است.

‏‎بانو عنبرین يكى از بنيان‌گذاران خانه‌ی مولانا در شهر فرانکفورت جرمنی می‌باشد و مدتی دبیر فرهنگی خانه‌ی مولانا در شهر فرانکفورت بود؛ چند سال با موسسه‌ی آموزشی برای زنان در شهرفرانکفورت کار کرده است و تا اکنون درعرصه‌ی دفاع از حقوق زنان فعالیت دارد.

‏‎صنم عنبرین به زبان‌های آلمانی، انگلیسی، روسی و اردو آشنایی دارد. سروده‌هایش در صفحات گوناگون انترنتی انتشار یافته اند و شماری از شعرهایش به زبان های دیگر نیز ترجمه شده اند.

نمونه‌ای از شعر صنم عنبرین

‏‎تو را به نام من و رسم و راه من چه غرض

‏‎تو را به پوشش شام و پگاه من چه غرض

 

‏‎مرا که سنگ زدی مذهبت سیاهی شد

‏‎تو را به دغدغه‌ها و گناه من چه غرض

 

‏‎تو غرق تیرگی و زشتی درونت باش

‏‎تو را به مستی چشم سیاه من چه غرض

 

‏‎تو تیره‌تر ز شبی در توهم خود باش

‏‎تو را به آینه‌ی صبحگاه من چه غرض

 

‏‎دلی که عشق ندارد سرود مردگی است

‏‎برو تو را به مقام و به جاه من چه غرض

 

‏‎خدای‌گونه چه نفرین و آفرین داری؟

‏‎تو را به خوب و بد و اشتباه من چه غرض

نویسنده: قدسیه امینی

لینک کوتاه : https://gowharshadmedia.com/?p=16020
اشتراک گذاری

نظرت را بنویس!

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش های مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

نظرات
هنوز نظری وجود ندارد