در زندگی روزمره، همهی ما افرادی را میشناسیم که همواره آمادهی نصیحت هستند. فرقی نمیکند موضوع چقدر کوچک یا بزرگ باشد؛ از انتخاب لباس گرفته تا تصمیمهای مهم زندگی، آنها همیشه نظری برای گفتن دارند. گاهی این نصیحتها از روی خیرخواهی است و مفید واقع میشود، اما اغلب باعث خستگی، دلزدگی یا حتی دلخوری میشود.
اما چرا برخی افراد چنین رفتاری دارند؟ یکی از دلایل اصلی، احساس نیاز به کنترل است. وقتی انسانها شرایط را خارج از دست خود میبینند، تلاش میکنند با نصیحت کردن دیگران، بخشی از این کنترل را به دست بگیرند. به این ترتیب، وقتی به کسی میگویند چه کند یا نکند، حس تسلط و آرامش بیشتری پیدا میکنند، حتی اگر در واقعیتی چنین کنترلی نداشته باشند.
دلیل دوم، نیاز به احساس ارزشمندی است. بسیاری از افراد در درون خود احساس کمبود یا بیاهمیتی دارند و با نصیحت کردن میکوشند نشان دهند که دانا، باتجربه یا مهم هستند. این رفتار به آنها فرصت میدهد تا نقش فردی آگاه و قدرتمند را ایفا کنند و از این طریق احترام و ارزش بیشتری کسب کنند.
عامل سوم، الگوبرداری از خانواده یا محیط دوران کودکی است. کسانی که در محیطهایی بزرگ شدهاند که والدین یا اطرافیانشان مرتب نصیحت میکردند، احتمالاً این رفتار را در بزرگسالی نیز ادامه میدهند. برای آنها نصیحت کردن بهعنوان یک الگوی طبیعی ارتباط جا افتاده و ممکن است حتی متوجه نشوند که این رفتار گاهی آزاردهنده است.
دلیل دیگر، اضطراب پنهان است. برخی افراد وقتی میبینند دیگری در شرایط سخت یا مبهمی قرار دارد، خودشان دچار نگرانی و اضطراب میشوند. برای کاهش این احساس، سعی میکنند سریع راهحل بدهند. در این حالت، نصیحت کردن بیشتر بهمنظور آرام کردن اضطراب خود نصیحتکننده است تا کمک واقعی به طرف مقابل.
البته باید گفت نصیحت همیشه از سر نیت بد نیست. گاهی ریشه در دلسوزی و تجربههای مشابه دارد و فرد میخواهد جلوی تکرار اشتباهات را بگیرد. اما مشکل زمانی پیش میآید که به جای همدلی و شنیدن، فقط به گفتن و دستور دادن بسنده شود. در این شرایط، طرف مقابل احساس میکند دیده یا درک نمیشود.
اثر این رفتار بر دیگران بسیار متفاوت است. برخی ممکن است بیتفاوت باشند و تنها ظاهراً گوش دهند، اما برای بسیاری، نصیحتهای مکرر حس بیاعتمادی و کمارزشی ایجاد میکند. وقتی کسی مرتب به ما میگوید چه باید بکنیم، ناخودآگاه پیام «تو به اندازه کافی نمیفهمی» یا «توانایی تصمیمگیری نداری» منتقل میشود. این پیامهای تکراری میتوانند به عزتنفس فرد آسیب بزنند.
سؤال مهم این است که چگونه با چنین افرادی برخورد کنیم؟ اولین قدم، تشخیص نیت پشت نصیحت است؛ آیا از روی نگرانی و محبت است یا نیاز به کنترل و خودنمایی؟ اگر بفهمیم نیت خیرخواهی است، راحتتر میتوانیم با مهربانی و احترام، مرزهای خود را مشخص کنیم.
گام دوم، تعیین حد و مرز روشن است. میتوانید به آرامی اما قاطعانه بگویید: «ممنون از نگرانیات، اما میخواهم خودم تصمیم بگیرم.» یا «میدانم تجربه داری، اما الان فقط میخواهم شنیده شوم.» این جملات ساده به فرد مقابل نشان میدهد که نصیحتهای بیپایان او لازم نیست.
گاهی بهترین واکنش، تغییر موضوع یا پایان مودبانه گفتگوست. همه نصیحتها ارزش پاسخ دادن ندارند و گاهی انرژی ما مهمتر از آن است که صرف بحث با یک نصیحتگر همیشگی شود.
از سوی دیگر، اگر متوجه شدیم که عادت داریم دیگران را زیاد نصیحت کنیم، خوب است کمی مکث کنیم و از خود بپرسیم: «آیا طرف مقابل واقعاً دنبال راهحل است یا فقط میخواهد شنیده شود؟» اغلب افراد بیشتر به شنونده نیاز دارند تا مشاور. بهترین کمک گاهی سکوت و همدلی است، نه نصیحت.
تمرین پرسیدن هم بسیار مؤثر است. به جای ارائه فوری راهحل، میتوانیم بپرسیم: «میخواهی نظر من را بشنوی یا فقط میخواهی حرف بزنی؟» این سؤال ساده مرزها را روشن و به طرف مقابل احساس احترام میدهد.
همچنین باید بدانیم که نصیحت کردن بیش از حد میتواند روابط را تخریب کند. حتی با نیت خیر، وقتی طرف مقابل مدام احساس کند آزادی و استقلالش نادیده گرفته میشود، فاصله میگیرد. روابط سالم بر پایه احترام متقابل و اعتماد شکل میگیرند، نه نصیحتهای یکطرفه.
روانشناسان معتقدند نصیحت مداوم اغلب کمتر از آنچه تصور میکنیم تأثیرگذار است. وقتی کسی آماده تغییر نباشد، بهترین نصیحتها هم بیاثرند. تغییر واقعی زمانی رخ میدهد که فرد خود به بینش برسد و احساس کند تصمیم از درون خودش آمده است. نصیحت زیاد نه تنها کمک نمیکند، بلکه گاهی باعث مقاومت بیشتر میشود.
در نهایت باید بپذیریم که انسانها متفاوتاند. برخی همیشه نصیحت میکنند چون این بخشی از شخصیت یا سبک ارتباطیشان است. ما نمیتوانیم دیگران را کامل تغییر دهیم، اما میتوانیم انتخاب کنیم چگونه واکنش نشان دهیم. با تعیین مرزهای سالم، حفظ آرامش و تمرکز بر نیازهای واقعی خود، میتوانیم تعادل بهتری در رابطه با این افراد ایجاد کنیم.
سخن پایانی:
نصیحت دائمی ممکن است ریشه در نیاز به کنترل، جلب ارزش، اضطراب یا حتی دلسوزی داشته باشد. این رفتار گاهی مفید است، اما اغلب باعث خستگی و آسیب میشود. یادگیری اینکه چه زمانی گوش دهیم، چه زمانی مرز بگذاریم و چه زمانی سکوت کنیم، کلید حفظ آرامش و سلامت روان در مواجهه با نصیحتگران همیشگی است.
نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»