سووشون؛ اولین داستانی که شخصیت اصلی آن زن است!

19 ساعت قبل
زمان مطالعه 5 دقیقه

سیمین دانشور در ۸ اردیبهشت ۱۳۰۰ در شیراز به دنیا آمد. پدرش دکتر محمدعلی دانشور (احیاءالسلطنه) همان کسی است که سیمین دانشور در رمان «سووشون» از او به نام دکتر عبدالله خان یاد می‌کند؛ احیاءالسلطنه مردی با فرهنگ و ادب بود و عضو گروه حافظیون که شب‌های جمعه بر سر مزار حافظ جمع می‌شدند و یاد حافظ را زنده می‌داشتند. مادر سیمین دانشور قمرالسلطنه حکمت نام داشت. بانوی شاعر و هنرمند که نقاشی را به فرزندانش می‌آموخت و مدتی هم مدیر هنرستان دخترانه هنرهای شیراز بود سیمین سه برادر و دو خواهر داشت و در خانواده‌ای اهل ذوق و هنر پرورش یافت.

سیمین دانشور اولین نویسنده‌ای است که شخصیت اصلی داستانش را یک زن قرار می‌دهد و نظام مرد سالاری را نقد و ستم دیدگی و تبعیض قائل شدن نسبت به زنان را به خوبی آشکار می کند. او در اثر فاخر خود، سووشون، نقش زن را از انفعال خارج و به نقش کنشگر تبدیل می کند، آن هم در عرصه سیاسی و اجتماعی. با این حساب می‌توان دانشور را در این اثر، یک نویسنده با اندکی چاشنی  فمینیست البته در چارچوب فرهنگ اسلامی دانست.

سووشون؛ اولین داستانی که شخصیت اصلی آن زن است و روایتی است داستانی از تاریخ معاصر ایران در طول سال‌های پایانی جنگ جهانی دوم و فضای اجتماعی.

سیمین دانشور رمان سووشون؛ اولیین داستانی که شخصیت اصلی آن زن است را بر اساس تجربه زیسته خود نوشته است. او که اهل استان فارس است، در زمانی که انگلیسی‌ها به فارس حمله کردند از نزدیک شاهد این اتفاقات بوده و توانسته به خوبی این صحنه ها را در رمان خود نشان دهد. نان سنگک بزرگ سر سفره عقد دختر حاکم، شروع زیبایی برای به تصویر کشیدن قحطی و شیوع بیماری در روزگار جنگ جهانی و حضور انگلیسی ها در شیرازِ سال ۱۳۲۰ است.

اثرگذاری افکار و آثار جلال آل احمد، در رمان سووشون کاملاً مشهود است. دانشور با الهام از نوشته های همسرش جلال، انزجارش از اتفاقات ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و چند سال قبل از آن را در این رمان به خوبی نشان داده است. انزجار از اشغال کشور، از وطن فروشی و انزجار از غرب و غرب زدگی.

درنگاه کلی رمان سووشون روایتی است از زری که در اینجا  نماینده یک زن آرام ایرانی‌ست و در همه عرصه‌ها به فکر آرام نگه داشتن محیط خانه است.

دل نگرانی‌های زری شخصیت اول داستان، برای حفظ جان همسر(یوسف) و پسرش (خسرو)، باعث می‌شود که در برابر درخواست‌های نابجای حاکم کوتاه بیاید، تا جایی که مجبور می‌شود از گوشواره زمرد یادگار شب عروسی و اسب خسرو برای دادن به دختر حاکم دل بکند.

زری در مقابل نگرانی‌ها و آرمان خواهی مردان خانواده بر سر دو راهی قرار می‌گیرد، سوالی که دائماً در ذهن او چرخ می‌خورد، ترس یا شجاعت؟ ترسو بودن برای حفظ خانواده یا شجاعت برای آرمان‌ها؟

یوسف، خان منصفی‌ست‌، که برخلاف خان‌های زمانه خود از فروش آذوقه به انگلیسی‌ها خودداری کرده و به رعیت توجه خاصی دارد تا جایی که دستور می‌دهد: « شلخته درو کنید تا چیزی گیر خوشه چین ها بیاید.»

در نهایت نیز یوسف در کشاکش بین واقعیت موجود و باورهایش به شهادت می‌رسد.

پایان داستان زری پس از شهادت یوسف، تا مرز جنون پیش می‌رود. شب آوردن خبر شهادت تا صبح تشییع یوسف، شب تحول زری ست. اینجاست که دکتر پیری که زری او را در دارالمجانین دیده به ملاقاتش می‌آید و بزرگترین بیماری مسری جان آدمی را ترس معرفی می‌کند. مرض بدخیم ترس، که اگر نباشد هیچ نیروی قدرت شکست اراده انسان را ندارد. زری با توصیه دکتر عبدالله خان بلند می‌شود و ایستادگی زنانه خود را به تصویر می‌کشد. زری به جبران ترس‌های گذشته، تصمیم می‌گیرد در تشییع پیکر یوسف تا مرکز شهر و شاه‌چراغ با مردمی که به خانه‌اش آمده اند، علیرغم خواست ابوالقاسم خان (برادر یوسف) همراهی کند. تشییع جنازه منجر به آشوب و درگیری نیروهای امنیتی با جمعیت شده، تعدادی مجروح می‌شوند از جمله خسرو که دستش آسیب می‌بیند. اما زری از بابت او نگرانی ندارد بلکه این را روند مرد شدن خسرو می‌شمارد و می‌گوید حالا شدی مرد حسابی.

این رمان در دسته رمان‌های رئال قرار می‌گیرد و البته با پیوند به تاریخ و اساطیر، وجه نمادین به خود می‌گیرد. برای نمونه جایی که زری خواب یوسف را در قامت سیاوش یکی از شخصیت‌های شاهنامه می‌بیند.

در این رمان، خانه نماد جامعه آن روز است. یوسف، حاکم یا نماینده روشنفکر کشور است. زری نماد زن کشور و خسرو و هرمز فرزندان کشور هستند. ابوالقاسم خان، نماد یک فرد خودفروخته، مستر زینگر نماد بیگانگان و اشغالگران و مک ماهون نماد یک فرد استقلال طلب و صلح جو است.

فرزند یوسف یعنی خسرو انتقام او را می‌گیرد. در داستان سیاوش هم کیخسرو انتقام پدرش را می‌گیرد. باردار بودن زری هم می‌تواند نشانه این باشد که آبستن، نشانه‌ی تغییر و دگرگونی است. چرا که می‌خواهد خودش را از تعلقات و پیله امنی که در خانه خود برای خودش درست کرده رها کند.

چرخ خیاطی نماد صنعت غرب است که بعد از آن اشغال نظامی اتفاق می‌افتد. مستر زینگر که ۱۷ سال در شیراز ساکن بود و چرخ خیاطی می‌فروخت، همواره تلاش کرد تا یک فرد عادی باشد، اما وقتی اشغال صورت می‌گیرد چهره واقعی مستر زینگر مشخص می‌گردد.

دانشور با استفاده از شخصیت‌های مثبت و منفیِ اثر گذار در داستان، تضاد و کشمکش را به خوبی به خواننده نشان می‌دهد‌. او در مقابل زری، عزت الدوله، در مقابل یوسف، ابوالقاسم خان و در مقابل مستر زینگر، مک ماهون را قرار می‌دهد.

در مورد شخصیت‌های اصلی هر چند به طور دقیق‌تر با خلقیات، رفتارها و برخوردهایشان به خواننده معرفی شدند، اما به لحاظ اعتقادی و دینی تصویر کاملی ندارند. افرادی که نمازخوانند اما مرتکب خطاهای درشت و نابخشودنی اند. مثل عزت الدوله، یا حاج آقا که مجتهد جامع الشرایط است و دلباخته سودابه رقاص هندی و سر همین عاشقی، همسرش

( مادر یوسف) او را ترک می‌کند.

در نگاه کلی شخصیت زن دراین رمان  عموما یا آسیب دیده از شرایط است، یا تسلیم آن.  در بالاترین جایگاه زری است هر چند او هم تا پایان داستان خودش را به فردی شبیه می‌بیند که آب از چاه می‌کشد بدون اینکه برای خودش کاری کرده باشد.

زری بعنوان شخصیت اصلی در سه مرحله از زندگی اش دیده می‌شود. در زمان مجردی، به تصور خودش شجاعت به خرج می‌داده و اهل تسلیم نبوده است. در مدرسه در مقابل زورگویی مدیر سر خم نمی‌کند و در ازدواج به تنهایی تصمیم می‌گیرد و خواستگاری پسر عزت الدوله را نمی‌پذیرد.

بعد از ازدواج، علیرغم فعالیت های جزئی بیرون از خانه مثل تقسیم کردن نذری بین زندانیان و دیوانگان و یا رفتن به انجمن زنان، تنها لذتش وابستگی به اهل خانه و رتق و فتق امور خانه است.

اما بعد از شهادت یوسف، به نوعی سرکشی و طغیان می‌کند. می‌خواهد به سبک خودش انتقام بگیرد. در مقابل خان کاکا می‌ایستد و خواهان یک عزاداری خوب برای یوسف است. در صفحه ۲۵۲ زری می‌گوید: می ‌خواستم بچه‌هایم را با محبت و در محیط آرام بزرگ کنم اما حالا با کینه بزرگ می کنم. به دست خسرو تفنگ می‌دهم.

در پایان می‌توان گفت: سووشون در عین حال که یک رمان است، سندی تاریخی است که تاثیر واقعیت‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ایران را در دوران جنگ جهانی دوم ، در یک خانواده نمادین ایرانی به نمایش گذاشته و آن را به اثری خواندنی و ماندگار تبدیل کرده است.

جملاتی از متن رمان سووشون

بعضى آدم‌ها عین یک گل نایاب هستند، دیگران به جلوه‌شان حسد مى‌برند. خیال مى‌کنند این گل نایاب تمام نیروى زمین را مى‌گیرد. تمام درخشش آفتاب و ترى هوا را مى‌بلعد و جا را براى آنها تنگ کرده، براى آن‌ها آفتاب و اکسیژن باقى نگذاشته. به او حسد مى‌برند و دلشان مى‌خواهد وجود نداشته باشد. یا عین ما باش یا اصلا نباش. (رمان سووشون – صفحه ۱۴)

خوب که فکرش را مى‌کنم مى‌بینم همه‌ى ما در تمام عمرمان بچه‌هایى هستیم که به اسباب بازى‌هایمان دل خوش کرده‌ایم و واى به روزى که دلخوشی‌هایمان را از ما مى‌گیرند، یا نمى‌گذارند به دلخوشی‌هایمان برسیم. (رمان سووشون – صفحه ۶۷)

خاندانم که بر باد رفت یوسف برایم نوشت. خواهر سعی کن روی پای خودت بایستی. اگر افتادی، بدان که در این دنیا هیچ‌کس خم نمی‌شود دست ترا بگیرد بلندت کند. سعی کن خودت پا شوی. (رمان سووشون – صفحه ۷۷)

نوینسده: قدسیه امینی

لینک کوتاه : https://gowharshadmedia.com/?p=18795
اشتراک گذاری

نظرت را بنویس!

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش های مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

نظرات
هنوز نظری وجود ندارد