خانواده، نخستین و پایدارترین بستر برای شکلگیری شخصیت و سلامت روان انسان است. روابط خانوادگی، یعنی نحوهی تعامل، گفتوگو و تبادل احساسات میان اعضا، میتواند نقش تعیینکنندهای در میزان آرامش، رضایت از زندگی و تعادل روانی افراد داشته باشد.
خانه جاییست که انسان برای نخستینبار عشق، خشم، همکاری، درک و احترام را تجربه میکند. اگر روابط میان اعضا سالم، صادقانه و همراه با احترام باشد، احتمال رشد روانی سالم در هر یک از اعضا به شکل چشمگیری افزایش مییابد.
روابط خانوادگی میتواند بهصورت مستقیم و غیرمستقیم بر سلامت روان تأثیرگذار باشد. زمانی که فضای خانه سرشار از احترام، همدلی و پذیرش باشد، اضطراب و تنشهای فردی کمتر بروز میکنند. در چنین محیطی، اعضای خانواده میآموزند احساسات خود را به شیوهای مناسب ابراز کرده و از سرکوب یا پرخاشگری پرهیز کنند.
در مقابل، خانوادههایی که با تعارضهای حلنشده، کنترلگری یا سکوتهای طولانی مواجهاند، زمینهساز بروز مشکلاتی همچون اضطراب، افسردگی و کاهش عزتنفس در اعضا میشوند.
روابط سالم خانوادگی نیازمند چند ویژگی اساسی است. نخست، ارتباط مؤثر؛ گفتوگوی سالم یعنی توانایی شنیدن بدون قضاوت و پاسخ دادن با درک. وقتی اعضای خانواده بتوانند آزادانه دربارهی احساسات و نیازهای خود صحبت کنند، احساس نزدیکی و امنیت درونی در میان آنها افزایش مییابد.
دوم، احترام متقابل؛ هر عضو خانواده، صرفنظر از سن یا نقش، باید احساس کند که حضور و نظرش ارزشمند است.
سوم، حمایت عاطفی؛ خانواده باید پناهگاهی باشد که افراد در زمان خستگی، شکست یا ترس به آن پناه ببرند و احساس درک و آرامش کنند.
بر اساس پژوهشهای روانشناسی، حمایت خانوادگی یکی از قویترین عوامل محافظتکننده در برابر افسردگی و استرس بهشمار میرود. نوجوانان و بزرگسالانی که در خانواده روابطی مثبت و حمایتی دارند، در برابر فشارهای بیرونی مقاومترند. حتی در شرایط دشوار اقتصادی یا اجتماعی، وجود پیوندهای عاطفی میان اعضا میتواند سطح استرس را کاهش داده و احساس امید را زنده نگه دارد.
در مقابل، خانوادههایی که دچار سردی عاطفی یا بیتوجهی هستند، اغلب زمینهساز شکلگیری احساس تنهایی، اضطراب مزمن، یا حتی بروز مشکلات جسمی ناشی از استرس در اعضای خود میشوند.
در خانوادههایی که گفتوگو بهطور آزادانه انجام میشود، کودکان میآموزند که احساسات خود را بشناسند و مدیریت کنند؛ مهارتی که بعدها در روابط اجتماعی و شغلی به کارشان خواهد آمد. اما در خانوادههایی که احساسات سرکوب میشود، افراد در آینده ممکن است دچار مشکلات ارتباطی یا رفتارهای اجتنابی شوند.
نقش والدین در این میان حیاتی است. والدینی که رفتارشان مبتنی بر احترام، همدلی و حمایت است، الگوهای رفتاری مؤثری برای فرزندان خود ایجاد میکنند. در واقع، کودک از طریق مشاهده میآموزد چگونه به دیگران گوش دهد، اختلافها را حل کند یا خشم خود را کنترل نماید. حتی در مواقع تعارض، اگر والدین بهجای پرخاش از گفتوگو استفاده کنند، فرزند درمییابد که اختلاف نظر بهمعنای قطع رابطه نیست، بلکه فرصتی برای رشد و شناخت بیشتر است.
سلامت روان خانواده همچنین با تقسیم وظایف و عدالت در نقشها ارتباط دارد. در خانوادههایی که همه اعضا احساس مسئولیت میکنند و بار زندگی بهطور منصفانه تقسیم میشود، حس ارزشمندی در افراد افزایش مییابد. اما اگر بار سنگین تصمیمگیری یا مسئولیتها تنها بر دوش یک نفر باشد، احساس خستگی روانی و نارضایتی بهتدریج افزایش مییابد.
در نهایت باید گفت، روابط خانوادگی سالم نیازمند تلاش، تمرین و آگاهی است. هرچه اعضای خانواده بیشتر با مهارتهای ارتباطی، گوشدادن فعال و تنظیم هیجانات آشنا باشند، احتمال سلامت روانی جمعی افزایش مییابد. خانوادهی سالم، خانوادهای بدون اختلاف نیست؛ بلکه خانوادهایست که اختلافها را با احترام و گفتوگو حل میکند.
کیفیت روابط خانوادگی نقش تعیینکنندهای در سلامت روانی و عاطفی اعضا دارد. فضایی امن، محترمانه و صادقانه در خانه میتواند از بروز بسیاری از اختلالات روانی پیشگیری کند. خانوادهای که در آن محبت و گفتوگو جریان دارد، بستری برای رشد فردی، رضایت از زندگی و آرامش پایدار فراهم میکند.
نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»