ایزابل آلنده؛ بانوی مبارز اسپانیایی

5 ساعت قبل
زمان مطالعه 5 دقیقه

ایزابل آلنده (Isabel Allende) در تاریخ ۲ اوت سال ۱۹۴۲ در کشور پرو در آمریکای جنوبی به دنیا آمد. پدرش، پسرعموی سالوادور آلنده، رئیس‌جمهور شیلی، بود و در آن زمان به‌عنوان سفیر پرو در شیلی فعالیت می‌کرد. در سال ۱۹۴۵، درحالی‌که ایزابل آلنده تنها سه سال داشت، پدرش او و خواهر و مادرش را ترک کرد و برای همیشه از خانه رفت.

ایزابل آلنده و خواهرش نیز به‌همراه مادرشان به سانتیاگو، پایتخت شیلی، کوچ کردند. البته این جابه‌جایی آخرین جابه‌جایی خانواده‌ی آن‌ها نبود. چند سال بعد، مادر ایزابل آلنده با یک دیپلمات دیگر ازدواج کرد و آن‌ها ابتدا به کشور بولیوی و سپس به لبنان نقل مکان کردند. ایزابل آلنده در این مدت در مدارس خصوصی بولیوی و بیروت به تحصیل پرداخت و برای ادامه‌ی تحصیل در سال ۱۹۵۴ به شیلی بازگشت.

کار ادبی ایزابل با ترجمه‌ی مقالاتی در خصوص زنان آغاز شد و او به انتشار این مقالات در یک مجله‌ی حقوق زنان پرداخت. زمانی که دولت سالوادور آلنده توسط آگوستو پینوشه سرنگون شد، ایزابل آلنده تحت تعقیب قرار گرفت و به ونزوئلا فرار کرد و برای ۱۳ سال در این کشور در تبعید به‌ سر برد. این اتفاق وقفه‌ای در نوشتن او ایجاد کرد، اما این وقفه زمان زیادی به طول نینجامید و ایزابل آلنده پس از مدتی اقدام به نگارش مقالاتی برای نشریات ونزوئلا کرد.

ایزابل آلنده در سال ۱۹۸۱، برای پدربزرگ بیمارش نامه‌هایی نوشت و همین نامه‌ها بعدها ایده‌ی اولیه‌ی اولین کتاب او یعنی «خانه‌ی ارواح» را شکل دادند. این کتاب آغازگر شهرت ایزابل آلنده به‌عنوان یک نویسنده بود. از آن زمان تاکنون، کتاب‌های او با استقبال بالایی از سوی مخاطبان روبه‌رو شده‌اند، تا جایی که به بیش از ۳۵ زبان زنده‌ی دنیا ترجمه شده و بیشتر از ۵۷ میلیون نسخه در سرتاسر دنیا فروش داشته‌اند.

کتاب‌های ایزابل آلنده در سرتاسر دنیا نیز به زبان فارسی ترجمه‌ شده‌اند و علاقه‌مندان زیادی دارند. در ادامه، فهرستی از بهترین کتاب‌های ایزابل آلنده را معرفی می‌کنیم:

کتاب پائولا (Paula) یکی از برجسته‌ترین کتاب‌های ایزابل آلنده است. اغلب کارهای ایزابل آلنده بازتابی از قوه‌ی تخیل بی‌پایان او هستند. با این حال، کتاب پائولا تماماً بر پایه‌ی واقعیت است و از این جهت، اثری منحصربه‌فرد به‌ شمار می‌رود. ایزابل آلنده در این کتاب از زبان یک مادر، به‌ بیان روزهای تلخ بیماری دخترش می‌پردازد و عشق مادر و فرزند را به بهترین نحو به مخاطب خود نشان می‌دهد. در واقع، نویسنده در این کتاب هم‌زمان، غم و امید را در عمیق‌ترین حالت‌هایشان به مخاطب می‌شناساند.

کتاب گلبرگی از دریا (A Long Petal of the Sea) اثر شناخته‌شده‌ی دیگری از ایزابل آلنده است. عنوان این کتاب بر اساس شعری از شاعر مشهور شیلی‌تبار، پابلو نرودا، انتخاب شده است که در آن، کشور شیلی را گلبرگی از دریا توصیف می‌کند. وقایع این کتاب در دهه‌ی ۱۹۳۰ در بحبوحه‌ی جنگ داخلی اسپانیا اتفاق می‌افتند. ایزابل آلنده در این کتاب، وقایع تاریخی را در کنار تخیل خود قرار داده و اثری بی‌بدیل ساخته است.

کتاب دختر بخت (Daughter of Fortune) یکی از مشهورترین کتاب‌های ایزابل آلنده است. او برای نگارش این کتاب، بیشتر از هفت سال را صرف بررسی و پژوهش کرد و سرانجام توانست آن را در سال ۱۹۹۸ منتشر کند. این کتاب داستان دختری جوان به نام الیزا سامرز را روایت می‌کند که توسط خانواده‌ای ثروتمند در کشور شیلی به سرپرستی گرفته می‌شود. زمانی که الیزا به سنین ابتدای جوانی می‌رسد، دل به یکی از کارگران فردی که او را به سرپرستی گرفته بود می‌بندد و از او باردار می‌شود. این در حالی است که این کارگر که خواکین نام دارد، با شنیدن خبر کشف طلا در تپه‌های کالیفرنیا، تصور می‌کند با مهاجرت به این کشور و جست‌وجوی طلا می‌تواند زندگی آینده‌ی خود و همسر و فرزندش را تأمین کند. بنابراین، همراه الیزا راهی سفری پرمخاطره می‌شوند و اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی و فراوانی را در طول کتاب رقم می‌زنند.

کتاب در دل زمستان (In the Midst of Winter) یکی از شاهکارهای ایزابل آلنده است. این کتاب برخلاف سایر آثار ایزابل آلنده، زبانی ساده و روان دارد. در ابتدای داستان، اتوموبیل ریچارد که محققی میانسال در حوزه‌ی حقوق بشر است، با خودرو اِولین که یک مهاجر غیرقانونی گواتمالایی‌ است برخورد می‌کند و همین تصادف ساده این شخصیت‌ها را به دل ماجرایی پیچیده و عمیق می‌برد. ایزابل آلنده در این کتاب، با دقتی مثال‌زدنی، ویژگی‌های هر یک از شخصیت‌ها را برای مخاطب تشریح می‌کند. با مطالعه‌ی این کتاب، گویی سوار بر ماشین زمان به دهه‌ی هفتاد شیلی می‌رویم.

کتاب عاشق ژاپنی (The Japanese Lover) یکی از بهترین کتاب‌های ایزابل آلنده است. این کتاب عاشقانه داستان دختری به نام آلما را روایت می‌کند که در دوران جنگ جهانی دوم، همراه عمه و عمویش به سان‌فرانسیسکو می‌رود تا از جنگ در امان باشد. او در این کشور با پسرِ ژاپنی باغبانی به نام ایچیمی فوکودا آشنا می‌شود و عشقی عمیق میان آن‌ها شکل می‌گیرد. هرچند جنگ همواره در طول داستان بر رابطه‌ی عاشقانه‌ی این دو شخصیت سایه می‌اندازد و نمی‌گذارد آن‌ها با آرامش خیال به‌هم برسند.

ایزابل آلنده در طول زندگی خود، با اتفاقات ناگوار زیادی روبه‌رو شد. از ترک پدر در دوران کودکی گرفته تا تبعید به کشور ونزوئلا و بیماری دخترش. او در تمام این مسیر، سختی‌ها و اتفاقات ناگوار زندگی را به دستمایه‌ای برای کتاب‌هایش تبدیل کرده است. به‌عنوان مثال، دختر ایزابل آلنده که پائولا نام داشت، به‌دلیل خطای پزشکی و تزریق داروی اشتباه، به کما رفت. ایزابل آلنده نیز در سال ۱۹۹۱ کتاب پائولا را منتشر کرد که در واقع یک نامه‌ی بلند خطاب به دخترش در بستر بیماری است.

یکی از نکات برجسته‌ی دیگر در آثار ایزابل آلنده پرداختن او به مسئله‌ی زنان و حقوق آن‌هاست. او در کتاب‌هایش به‌سراغ موضوعاتی در حوزه‌ی زنان می‌رود که کمتر نویسنده‌ای به آن‌ها می‌پردازد. ایزابل آلنده با بازتاب وضعیت زنان در کتاب‌هایش، در تلاش است تا جهان را به‌سمت آزادی و عدالتی بیشتر برای زنان سوق دهد.

اغلب رمان‌های ایزابل آلنده در سبک رئالیسم جادویی طبقه‌بندی می‌شوند و او تاکنون برنده‌ی جوایز مهمی همچون جایزه‌ی ملی ادبیات شیلی در سال ۲۰۱۰ و نشان افتخار آزادی رئیس‌جمهور توسط باراک اوباما در سال ۲۰۱۴ شده است. بسیاری از منتقدان ایزابل آلنده را پرمخاطب‌ترین نویسنده‌ی اسپانیایی‌زبان در دنیا می‌دانند.

در سال ۱۹۹۳، از کتاب خانه‌ی ارواح اثر وی، فیلمی سینمایی به همین نام (The House of the Spirits) با همکاری مشترک کشورهای آلمان، دانمارک و پرتغال تولید شد. کارگردان دانمارکی، بیله آگوست، کارگردانی این اثر را بر عهده داشت و بازیگرانی همچون جرمی آیرونز، مریل استریپ و گلن کلوز در این اثر به ایفای نقش پرداخته‌اند.

در بخشی از کتاب «ایرابل » می‌خوانیم:

خانه ما با پرده‌های اعیانی کلفت مخمل قرمز رنگ و مبلمان اسپانیایی ساخته‌شده‌ای که قرار بود یک قرن دوام داشته باشند تزیین شده بود. قاب عکس چهره هولناک درگذشتگان خانواده بر دیوارها و انبوهی از کتاب‌ها در قفسه‌های اتاق بر جا مانده بودند. ورودی خانه باشکوه و مجلل بود. یک نفر اتاق نشیمن، اتاق مطالعه و ناهارخوری را رنگ‌آمیزی کرده بود. اما از این اتاق‌های تمیز و مجلل کمتر استفاده می‌شد. غیر از این اتاق‌ها، بقیه خانه به‌هم‌ریخته و درهم و برهم ما قلمرو اقتدار مادربزرگم بود. ساکنان خانه علاوه بر مادربزرگ، بچه‌هایش – یعنی مادرم و من – و دو سه سگ از نژادهای نه‌چندان مرغوب بودیم. یک گربه نیمه وحشی هم پشت یخچال خانه سکونت اختیار کرده بود و پشت سرهم بچه می‌زایید. آشپزمان گربه‌ها را داخل سطلی می‌گذاشت و در پاسیوی خانه رها می‌کرد. مادربزرگم ناغافل مرد. با مرگ ناگهانی او همه روشنایی‌ها و شادمانی‌ها هم از خانه‌مان رخت بربستند. بچگی من در خوف و تاریکی سر شد. ممکن است بپرسید ترس و خوف من از چه بابت بود. ترس من از این بود که مبادا مادرم هم بمیرد. ما را به یتیم خانه بفرستند و بعد عده‌ای دزد دریایی بیایند و مرا بدزدند. فکر کنم ماهیت ترسم را درک کردید. درست است که دوران کودکی‌ام دوران ناخوشی بود. اما همان دوران خوفناک و ناخوش کودکی مضامین زیادی برای نوشتن در اختیار من قرار داده است. من نمی‌دانم کسانی که کودکی شادی داشته و در خانه و خانواده‌ای معمولی بزرگ شده‌اند چطور می‌توانند قصه‌نویسان قابلی از کار دربیایند.

نویسنده: قدسیه امینی

لینک کوتاه : https://gowharshadmedia.com/?p=19163
اشتراک گذاری

نظرت را بنویس!

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش های مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

نظرات
هنوز نظری وجود ندارد