برچسب: عاطفی

4 هفته قبل - 147 بازدید

دوستی یکی از زیباترین و انسانی‌ترین روابطی است که می‌تواند میان افراد شکل بگیرد. دوستی، به معنای ایجاد ارتباطی عمیق و معنوی بر پایه احترام، عشق و حمایت متقابل است. اما زمانی که صحبت از دوست‌داشتن به میان می‌آید، برخی ممکن است این احساس را به هتک حرمت تعبیر کنند. این طرز فکر نه تنها نادرست است، بلکه نشانه‌ای از ناآشنایی با مفهوم واقعی محبت و دوستی است. دوست‌داشتن، در واقع یک انتخاب است. انتخابی بر پایه عشق، احترام و درک متقابل. این احساس می‌تواند به شکل‌های مختلف ابراز شود: از طریق کلمات محبت‌آمیز، رفتارهای حمایتی و یا حتی سکوت‌های معنادار. اما در همه این حواس، نکته اصلی این است که دوستی باید به افراد قدرت و آزادی بدهد تا خودشان باشند و احساساتشان را ابراز کنند. هیچ‌کس نباید احساس کند که بخاطر ابراز محبت و دوست‌داشتن مورد قضاوت یا سرزنش قرار می‌گیرد. دوستی، به نوعی آینه‌ای است که در آن دو نفر می‌توانند خود را ببینند و نسبت به یکدیگر متعهد شوند. در این راستا، دو طرف باید به مسئولیت‌های خود در قبال یکدیگر آگاه باشند. به عبارت دیگر، دوست‌داشتن یکدیگر به این معنا نیست که باید به تمامی نیازها و خواسته‌های هم پاسخ دهیم، بلکه باید درک کنیم که در کنار یکدیگر هستیم و هرکدام حق داریم در این رابطه از آزادی و احترام برخوردار باشیم. در برخی فرهنگ‌ها، ابراز احساسات ممکن است به عنوان نشانه‌ای از ضعف یا وابستگی تعبیر شود، اما واقعیت این است که این نوع نگرش به طور قابل توجهی آسیب‌زننده است. دوست‌داشتن به معنای وابستگی نیست، بلکه نشان‌دهنده‌ی توانایی ما برای باز کردن درهای دل به یکدیگر و ایجاد روابطی عمیق‌تر و واقعی‌تر است. در این راستا، هیچ‌یک از طرفین نباید احساس کنند که به وسیله‌ی محبت خود هتک حرمت شده‌اند. این یک تصور غلط است که ریشه در ترس از نزدیکی و آسیب‌پذیری دارد. دوستی واقعی بر پایه‌ی حقایق و احساسات واقعی بنا شده است. به عبارت دیگر، زمانی که دو نفر تصمیم به دوستی می‌گیرند، به این توافق می‌رسند که با همدیگر صادق و راستگو باشند. این صداقت، به تقویت رابطه کمک می‌کند و از هرگونه سو تفاهم جلوگیری می‌کند. بنابراین، اگر یکی از طرفین احساس کند که دوستش او را هتک حرمت کرده، باید به جای سکوت و پنهان‌کاری، به ابراز این احساس بپردازد و در یک گفت‌وگوی سالم به حل مشکل بپردازد. باید فهمید که دوست‌داشتن یک عمل شجاعانه و انسانی است. این احساس نباید به عنوان یک نوع هتک حرمت یا ضعف تلقی شود. به جای آن، باید به عنوان فرصتی برای رشد و توسعه‌ی فردی و اجتماعی دیده شود. روابط دوستی می‌توانند به ما کمک کنند تا بهتر خود را بشناسیم، از احساسات خود آگاه شویم و در عین حال دیگران را نیز درک کنیم. اینگونه است که دوستی به واقعیتی زیبا و معنادار تبدیل می‌شود، جایی که همه‌ی ما می‌توانیم بدون ترس از قضاوت یا هتک حرمت، خود را ابراز کنیم و عشق و محبت را با یکدیگر تقسیم کنیم. پس بیایید با ذهنی باز و بدون قضاوت، به دوست‌داشتن بپردازیم و احساسات‌مان را به درستی ابراز کنیم. رابطه‌های انسانی، ‌به ویژه روابط عاطفی و دوستی، از پیجیده‌ترین و در عین حال زیباترین جنبه‌های زندگی ما هستند. این روابط نیاز به مراقبت، توجه و درک متقابل دارند. یکی از عوامل کلیدی در استحکام بخشیدن به این ارتباطات، یادآوری مداوم و عمیق از دلایل و اهدافی است که این روابط را شکل می‌دهند. این یادآوری نه تنها سلامت و تاب‌آوری رابطه را تضمین می‌کند، بلکه موجب رشد و ارتقاء کیفیت آن نیز می‌شود. یادآوری دلایل برقراری رابطه، مانند چراغی در تاریکی، به ما کمک می‌کند تا مسیر صحیح را طی کنیم و در مواقع چالش‌برانگیز، از یاد نبریم که چرا به یکدیگر پیوسته‌ایم. هر رابطه‌ای دلایلی دارد که آن را شکل می‌دهد؛ ممکن است این دلایل ناشی از جذابیت‌های عاطفی، مشترکات فرهنگی، یا حتی توسعه‌ی فردی باشد. با یادآوری این‌که چرا یکدیگر را انتخاب کردیم، می‌توانیم بر روی نقاط قوت رابطه تمرکز کنیم و از مشکلات یا تنش‌ها فاصله بگیریم. یکی از نکات مهم یادآوری دلایل شکل‌گیری روابط، شناخت بهتر خود و طرف مقابل است. به عنوان مثال، اگر در یک رابطه عاطفی، روزی به یاد بیاورید که چرا به یکدیگر علاقه‌مند شدید، می‌توانید از آن احساسات اولیه به عنوان انگیزه‌ای برای حل مشکلات فعلی استفاده کنید. این یادآوری باعث می‌شود که به احساسات و تمایلات واقعی یکدیگر توجه بیشتری داشته باشید و از تنش‌های بی‌مورد بکاهید. از طرفی دیگر، یادآوری دلایل و اهداف رابطه برای هر دو طرف این احساس را به ارمغان می‌آورد که همچنان مترادف با یکدیگرمانده‌ایم و نه تنها در کنار هم، بلکه در مسیر مشترکی به سمت اهداف بزرگ‌تر حرکت می‌کنیم. این احساس تعلق و هم‌راستایی، نه تنها رابطه را مستحکم می‌سازد، بلکه به راحتی می‌تواند از آنها در برابر بحران‌های احتمالی محافظت کند. روابطی که دارای اهداف مشترک با یادآوری‌های مکرر هستند، همچون درختی می‌باشند که ریشه‌هایش در زمین محکم است و توانایی مقاومت در برابر طوفان‌ها را دارد. یادآوری دلایل رابطه همچنین یک عامل پیش‌برنده برای یادگیری و رشد شخصی است. برای مثال، وقتی به دلیلی که باعث شروع یک دوستی عمیق شده است فکر می‌کنیم، می‌توانیم از آن برای به چالش کشیدن خود و دیگران بهره‌برداری کنیم. با این کار نه تنها به خوبی‌های یکدیگر پی می‌بریم، بلکه نقاط ضعفی که ممکن است نتوانسته‌ایم با آن‌ها مقابله کنیم را شناسایی کرده و برطرف کنیم. همچنین، این یادآوری می‌تواند باعث ایجاد فضایی شفاف و صادقانه در روابط شود. وقتی که هر یک از طرفین درکی واضح از دلیل‌های ارتباط دارند، بهتر می‌توانند از همدیگر حمایت کنند و به یکدیگر انگیزه بدهند. صداقت و شفافیت به عنوان ارکان اصلی ارتباطات انسانی شناخته می‌شوند و یادآوری دلایل و اهداف، این اصول را تقویت می‌کند. باید گفت که یادآوری دلایل استحکام بخشیدن به روابط، علاوه بر ایجاد یک پایگاه محکم برای تعاملات انسانی، به ما یادآوری می‌کند که عشق و دوستی نیازی به تداوم در یادگیری و بازنگری دارند. این فرایند یادآوری، به عنوان ابزاری برای اتحاد و استحکام بیشتر در روابط، همواره می‌تواند چرخه‌ای مثبت و پویایی را به وجود آورد که دو طرف در آن به رشد و شکوفایی برسند. روابط انسانی به ویژه در دنیای امروز به پیچیدگی‌های بسیاری دچار شده‌اند. در اکثر اوقات، احساسات و تفکرات ما با یکدیگر در تضاد هستند و این می‌تواند منجر به بروز سوء تفاهم‌ها و تنش‌ها در روابط عاطفی و دوستی‌ها شود. یکی از مواردی که در کنار تمام چالش‌ها می‌تواند به روابط کمک کند، یادآوری هدف واقعی رفتارها و احساسات طرفین است. این یادآوری نه تنها از خودخواهی دوری می‌کند، بلکه بیانگر این واقعیت است که هدف از این رفتارها توجه بیشتر به رابطه و تقویت آن است. معمولاً زمانی که یکی از طرفین در یک رابطه به بیان نیازها و خواسته‌های خود می‌پردازد، ممکن است دیگری این احساس را داشته باشد که این اقدام، ناشی از خودخواهی است یا به نوعی غرور او را شکسته است. اما واقعیت این است که تلاش برای برقراری ارتباط، نشانه‌ای از علاقه به بهبود وضعیت رابطه است. این بازخورد می‌تواند به شکل ابراز نظرات، احساسات یا حتی انتقادات سازنده باشد که همه آنها بر پایه‌ی عشق و احترام شکل گرفته‌اند. یادآوری اینکه تلاش برای بیان احساسات و نیازها برخاسته از دلسوزی و خواست بهبود رابطه است، می‌تواند فشارها را از دوش هر دو طرف بردارد. وقتی فردی از شما می‌خواهد که به احساساتش گوش دهید یا نقاط ضعف رابطه را بررسی کنید، او در واقع نشان می‌دهد که برای رابطه اهمیت قائل است و نمی‌خواهد به سادگی از آن عبور کند. این جمله که "من به تو و ما اهمیت می‌دهم" در پس این درخواست‌ها نهفته است و می‌تواند به عنوان یک فرصتی برای رشد و درک بیشتر از یکدیگر تلقی شود. از طرف دیگر، برخورد با احساسات دردناک یا نیاز به تغییر در روابط، به هیچ وجه به معنای شکستن غرور طرف دیگر نیست. هیچ‌کس نمی‌خواهد که در یک رابطه به گونه‌ای رفتار کند که دیگری احساس تحقیر یا کوچک بودن کند. در واقع، بیان نیازها و احساسات از طرف هر دو طرف به معنای ایجاد فضایی امن و پذیرنده برای ابراز واقعی خود است. این فضا می‌تواند به هر دو طرف این امکان را بدهد که بدون ترس از قضاوت، احساسات عمیق خود را به اشتراک بگذارند. پیشرفت در روابط وابسته به درک و پذیرش این واقعیت است که هر کدام از ما انسان‌هایی با نقاط قوت و ضعف هستیم. بنابراین، یادآوری هدف اصلی پیام‌ها و رفتارها در این راستا می‌تواند به ساختن یک پایه محکم برای ارتباطات ما تبدیل شود. هنگامی‌که هر یک از ما به این درک برسیم که اختلاف نظرها، انتقادات و حتی ابراز نگرانی‌ها از جانب دیگری، به معنای عدم ارزش یا اهمیت ما نیست، بلکه نشانه‌ای از احترام و دلسوزی است، می‌توانیم راحت‌تر به آن‌ها واکنش نشان دهیم. این نوع درک و نگرش به روابط نه تنها بر تعهد ما به یکدیگر تأکید می‌کند، بلکه به مرور زمان می‌تواند اعتماد و صمیمیت بیشتری در روابط ایجاد کند. این اعتماد بر اساس آگاهی از این مفهوم بنا می‌شود که هیچ‌یک از ما در تلاش برای آسیب رساندن به یکدیگر نیستیم و همه ما به دنبال بهتر کردن و مستحکم‌تر کردن روابط خود هستیم. در پایان، باید گفت که یادآوری اینکه هدف از بیان نیازها و احساسات، خودخواهی نیست، بلکه خواهان توجه بیشتر به رابطه است، می‌تواند تحولی بزرگ در کیفیت روابط ما ایجاد کند. این یادآوری به ما کمک می‌کند تا از تنگناهای فکری و عاطفی فاصله بگیریم و با عشق، صمیمیت، و درک مشابه پیش برویم. با این نگاه، روابط ما نه تنها قوی‌تر، پایدارتر و بهتر می‌شود بلکه به ثمر رسیدن را نیز شاهد هستیم. نویسنده: محمدرضا رامز

ادامه مطلب


9 ماه قبل - 184 بازدید

در بخش اول مقاله به معرفی و توضیح اختلال اضطراب اجتماعی پرداختیم و حال در این بخش قصد داریم تا عوامل بوجود آورنده‌ی آن، علائم و راهکارهای درمانی این اختلال را به بحث بگیریم، پس در ادامه با ما همراه باشید تا با آگاهی در این باره به علم بیشتری در این زمینه دست یابیم. عوامل بوجود آورنده‌ی اضطراب اجتماعی در افراد مختلف متفاوت است ولی معمولا می‌تواند شامل موارد زیر باشد: ملاقات با افراد ناآشنا صحبت با دیگران در محل کار و سایر محیط‌های اجتماعی سخنرانی در حضور جمع خوردن غذا و یا آشامیدن در حضور دیگران اجرای برنامه و یا نمایش در حضور دیگران متاسفانه بسیاری از این افراد به علت عدم آگاهی از این موضوع به دنبال حل این اختلال نیستند زیرا گمان می‌کنند این موضوع بخشی از شخصیت آن‌هاست در حالی که ممکن است برای مسائل دیگری همچون افسردگی یا سایر موارد از یک مشاور و یا کارشناس کمک بگیرند. علائم اضطراب اجتماعی اختلال اضطراب اجتماعی تاثیرات زیادی بر جسم و روان افراد دارد و باعث بروز علائم جسمانی، عاطفی و رفتاری می‌شود. این علائم که در برخی شرایط اجتماعی بروز می‌کنند، می‌توانند شامل موارد زیر باشند: علائم جسمانی شامل (سرخ شدن صورت، تعریق، لرزیدن، حالت تهوع، افزایش ضربان قلب و خالی شدن ذهن.) احساس وحشت و یا حملات پنیک ترس و خجالت شدید از تجربه‌ی احساس اضطراب در مقابل دیگران ترس شدید از مورد قضاوت قرار گرفتن احساس ترس و وحشت در موقعیت‌هایی که باید با فرد ناآشنایی صحبت کنند توجه بیش از حد به جزئیات رفتاری و پوششی خود و تجربه‌ی احساس خجالت مشکل در صحبت در حضور دیگران اجتناب از حضور در موقعیت‌هایی که ریسک اضطراب را به همراه داشته باشد حالت صاف و خشک بدنی مشکل در برقراری تماس چشمی و یا حفظ تماس چشمی حساسیت به انتقاد عزت نفس پایین و گفتگوی درون ذهنی منفی با خود این علائم می‌توانند بر ابعاد مختلفی از زندگی افراد همچون تحصیل، کار  و روابط او تاثیر بگذارند و حتی گاهی آن‌ها را به شدت مختل کند. درصورت درمان نشدن این اختلال، فرد ممکن است نتواند توانایی‌های خود را در زندگی فردی، شغلی و تحصیلی خود شکوفا کند زیرا به صورت معمول از شرکت در هرنوع فعالیتی که  حضور دیگران را به همراه داشته باشد، اجتناب می‌کند و از توسعه‌ی روابط با دیگران باز می‌ماند. در حالات شدید و یا مزمن، اختلال اضطراب اجتماعی می‌تواند منجر به سایر مشکلات همچون افسردگی و یا سوءمصرف مواد شود. در کودکان این علائم معمولا در هنگام تعامل با بزرگسالان غریبه و همسالان ظاهر می‌شود و احساس اضطراب‌شان را به صورت رفتارهای زیر نشان می‌دهند: گریه کردن رفتار پرخاشگرانه و پرتاب کردن اشیاء سکوت محض و بی‌تحرکی چسبیدن به والدین و یا فرد مراقب جمع شدن به سمت درون بدن خودداری از صحبت در موقعیت‌های اجتماعی راهکارهای درمانی برای اختلال اضطراب اجتماعی روش‌های مختلف درمانی می‌تواند به بهبود و مدیریت علائم این اختلال، کسب اعتماد به نفس و توانایی غلبه بر حالات اضطرابی‌شان کمک کند که در صورت عدم تشخیص و شناسایی این علائم می‌تواند در تمام طول عمر فرد وی را همراهی کند. هرچند با توجه به شرایط محیطی و ذهنی فرد می‌تواند شدت آن کمتر و یا بیشتر شود. برای درمان این اختلال از دو روش روان درمانی، دارو درمانی و درصورت لزوم از تلفیق هردوی آن‌ها استفاده صورت می‌گیرد. روان درمانی: در روش روان درمانی با توجه به رویکردهای متفاوتی که هر درمانگر مورد استفاده قرار می‌دهد اغلب با تغییر در الگوهای ذهنی و فکری مراجع به تغییر رفتار و بهبود جوانب بیماری او پرداخته می‌شود. درمان شناختی رفتاری و یا CBT (Cognitive Behavior Therapy) یک روش درمانی رایج برای کمک به بهبود بیماران می‌باشد. هدف از این روش درمانی کمک به افراد در مسیر شناخت و تغییر افکار یا عقاید منفی درباره‌ی موقعیت‌های اجتماعی است. و هدف بعدی آن تغییر رفتار و واکنش‌های فرد نسبت به موقعیت‌هایی است که باعث بوجود آمدن اضطراب در او می‌شوند. درمان شناختی رفتاری به فرد کمک می‌کند تا متوجه شود که افکار خود اوست که می‌تواند نحوه‌ی رفتار او را تعیین کند نه رفتار و قضاوت دیگران و اینکه بسیاری چیزها صرفا زاده‌ی ذهن خود او هستند و هیچ نوع وجود خارجی ندارند. روش مواجه درمانی یا غرقه سازی نیز یکی از روش‌های کمک کننده برای درمان این اختلال می‌باشد. با این رویکرد فرد به تدریج با شرایطی که از آن می‌ترسد، روبرو می‌شود. البته این رویارویی با همکاری و کمک یک درمانگر و در یک محیط امن صورت می‌گیرد تا از آسیب و عوارض احتمالی جلوگیری شود. دارو درمانی: برای درمان علائم اختلال اضطراب اجتماعی از طیف وسیعی از داروها استفاده می‌شود که شامل سه دسته از داروهای ضد اضطراب، ضد افسردگی و مسدود کنند‌ه‌های بتا هستند که با توجه به تخصص درمانگر و با توجه به نیاز و وضعیت مراجع می‌توانند توصیه و تجویز شوند. نکاتی برای غلبه بر اضطراب اجتماعی دامنه‌ی تعاملات خود را به تدریج افزایش دهید برای فعالیت‌های آرام بخش وقت بگذارید افکار خودتان را بازنگری کنید از مصرف موارد و الکل خودداری کنید برای تشخیص و درمان از یک فرد کارشناس کمک بگیرید سخن پایانی: اختلال اضطراب اجتماعی یک اختلال نسبتا شایع در حوزه‌ی سلامت روان می‌باشد که درصورت درمان نشدن می‌تواند باعث بروز سایر مشکلات روحی روانی در فرد شود و همچنان عدم تشخیص و درمان آن می‌تواند زندگی یک انسان در ابعاد مختلف دچار مشکل کند. پس با آگاهی از این اختلال می‌توانیم در مسیر بهبود و درمان خود و اطرافیان‌مان عملکرد بهتر و کارآمدتری داشته باشیم. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


10 ماه قبل - 243 بازدید

در بخش اول این مقاله با موضوع سوءاستفاده روانی به چالش‌های موجود در یک رابطه‌ی عاطفی پرداختیم و حال در بخش دوم با موضوع بهره‌کشی عاطفی به شرح جزئیات مربوط به این موضوع می‌پردازیم؛ اینکه چگونه افراد با رفتار و افکارشان می‌توانند تبدیل به شخصیت‌هایی شوند که می‌توانند کاملا مصنوعی و غیر واقعی باشند و از این طریق به سلامت روابط آسیب بزنند. بسیاری از ما در طول زندگی‌مان ممکن است با مواردی از بهره‌کشی عاطفی روبرو و یا درگیر آن شویم؛ یک فرد که ما از اصطلاح " قربانی " درمورد او استفاده می‌کنیم از ما بهره‌کشی می‌کند و زمانی که دیگر احساس نیاز نداشته باشد و نیازهای عاطفی خود را برآورده کند ما را به حال خودمان رها کرده و یا در حالت تعلیق در یک برزخ رفتاری نگه می‌دارد. یکی از تئوری‌ها و یا نظریه‌های متداول در تفسیر ارتباط متقابل میان افراد، تئوری بازی‌ها و شخصیت‌های سه گانۀ ناجی، قربانی و فرد آزاردهنده است. این سه شخصیت می‌توانند به سرعت در بین افراد تغییر کنند و درصورتی که فرد متوجه وضعیت و موقعیت خود در رابطه شود، ممکن است سریعا بین ناجی، قربانی و فردآزاردهنده تغییر حالت دهد، در ادامه ما به توضیح و تفصیل این سه شخصیت می‌پردازیم تا متوجه شویم که این شخصیت‌ها کدام اند؟ شخصیت ناجی: ناجی یا نجات دهنده آن کسی هست که مدام تلاش دارد تا با توانایی‌ها و پتانسیل‌هایی که دارد مشکلات دیگران را حل کند اما کسانی که این نقش را بازی می‌کنند لزوما از توانایی‌های روانی و عاطفی بالایی برخودار نیستند بلکه ممکن است کاملا موضوع برعکس باشد و آن‌ها از ضعف‌های شخصیتی و روانی به شدت در حال رنج بردن باشند و از طریق حمل کردن این نقش سعی در پوشش دادن به این ضعف‌ها دارند. اینکه این دست از افراد ممکن است چه نوع پیش زمینه‌ی رفتاری و یا چه طرح‌واره‌های ذهنی داشته باشند مستقیما بر نوع و شدت عملکرد آن‌ها تاثیرگذار می‌باشد. برای مثال گاهی افراد به علت ترس از انزوا و تنها ماندن ممکن است به تدریج در نقش یک ناجی فرو بروند و این موضوع ریشه در احساس طرد شدگی آن فرد دارد. شخصیت آزاردهنده: شخصیت آزاردهنده کسی است که از کمک‌ها و همکاری‌هایی که انجام داده پشیمان است. حال این پشیمانی می‌تواند به دلایل گوناگون از جمله نرسیدن به نتیجه یا پایان مدنظر باشد و حالا برای جبران شرایط به دنبال آزار و اذیت شخص مقابل برآمده است در واقع می‌توان گفت شخصیت آزاردهنده همان شخصیت ناجی گذشته می‌باشد که حالا قربانی مدنظر او دیگر بر اساس خواسته‌های او عمل نمی‌کند و برای اینکه او کنترل شرایط را از دست ندهد، تغییر شخصیت داده و تبدیل به فرد آزاردهنده شده است. البته این موضوع قابل ذکر است که شخصیت قربانی در گذشته هم می‌تواند به شخصیت آزاردهنده تبدیل شود به این دلیل که دیگر نمی‌خواهد در وضعیت گذشته خود باقی بماند و سعی دارد کنترل رابطه را به دست بگیرد. این حالات نه تنها در روابط عاطفی بین دو نفر بلکه در روابط دوستانه نیز می‌توانند رخ دهند. شخصیت قربانی: شخصیت قربانی کسی است که خودش را ناامید، بازنده و تاثیرپذیر می‌شمارد ولی لزومی ندارد که او واقعا اینطور باشد و یا حتما دچار ضربه‌های روحی و یا تحت تاثیر اتفاقات ناگوار قرار گرفته باشد. همین که فرد احساس کند در زندگی خود چه در مسئله‌ی شغلی، عاطفی، اجتماعی و ... دچار شکستی شده است ممکن است در نقش یک قربانی قرار بگیرد، وضعیت به این صورت می‌باشد که قربانی نمی‌تواند شرایط را بپذیرد و یا با آن کنار بیاید بنابراین برای حل کشمکش درونی خود به دنبال یک ناجی می‌گردد و یا سعی می‌کند با احساس غم و اندوهی که فکر می‌کند دارد، طرف مقابلش را رنج دهد. افراد قربانی به دنبال ناجی‌هایی هستند که آن‌ها را نجات دهند و ازآنجایی که با توجه به شرح شخصیت ناجی آن‌ها نیز لزوما افرادی با پتانسیل مددرسانی واقعی نیستند و نمی‌توانند به افرادی مشابه به خودشان کمک کنند با تمرکز بر فرد مقابل سعی در ارضای نیازهای خودشان دارند و این کار را به صورت غیر مستقیم انجام می‌دهند. آن‌ها نیاز به قربانی‌هایی دارند که آن‌ها را دوست داشته باشد و احساس وابستگی و نیاز را از سمت او دریافت کند زیرا شخصیت ناجی بر این باور است که دیگران ضعیف و یا ناتوان هستند و به کمک و حضور او در کنارشان نیازمندند. راه حل پایان دادن به بهره‌کشی عاطفی چیست؟ بسیاری از افرادی که در نقش ناجی قرار می‌گیرند به جای اینکه یاد بگیرند تا در ابتدا نیازهای خودشان را برطرف کنند و مراقب خودشان باشند، وقت و انرژی‌شان را به شدت صرف نجات دیگران می‌کنند و بدون اینکه ازین موضوع آگاهی داشته باشند با تمرکز بر جهان بیرون و دیگران در تلاش برای التیام تعارضات درونی خودشان می‌باشند. به خاطر داشته باشید که شما نمی‌توانید در نقش یک نجات دهنده قرار بگیرید مگر آنکه باور کنید در درون‌تان یک قربانی دارید. با این وجود ممکن است به نظر برسد برخی افراد یا قربانی هستند و یا یک ناجی. در حالت افراطی آن افرادی هستند که مدام در حالت گرفتاری قراردارند و شدیدا نیازمند به کمک دیگران هستند یا به عبارت دیگر افرادی که زندگی‌شان بدون کمک به دیگران معنایی نمی یابد، که بیشتر ما اغلب در بین این دو حالت بصورت متعادل تری در حالت نوسان قرارداریم و اما اینکه راهکار برای حل همه‌ی این تعارضات چه چیزی می‌تواند باشد؟ در بخش سوم و مقاله‌ی بعدی ما به معرفی راهکارهایی جهت حل این موضوعات خواهیم پرداخت. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


1 سال قبل - 275 بازدید

نه‌‌تنها علاقه خانوادگی زن و مرد به یکدیگر با علاقه به اشیا فرق می‌کند، علاقه خود آنها به یکدیگر نیز متشابه نیست؛ یعنی نوع علاقه مرد به زن با نوع علاقه زن به مرد متفاوت است. با اینکه تجاذب طرفینی است اما به عکس اجسام بیجان، جسم کوچک‌تر جسم بزرگ‌تر را به‌سوی خود می‌کشاند. آفرینش، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا و زن را مظهر محبوبیت و معشوقیت قرار داده است. احساسات مرد «نیاز آمیز» و احساسات زن «نازخیز» است. احساسات مرد «طالبانه» و احساسات زن «مطلوبانه» است. یک وقتی یکی از روزنامه‌های خبری عکس یک دختر جوان روسی را که خودکشی کرده بود، چاپ کرده بود. این دختر در نوشته‌ای که از او باقیمانده نوشته‌است: «هنوز مردی مرا نبوسیده است، بنابر این زندگی برای من قابل تحمل نیست.» برای یک دختر از این جهت شکست بزرگی است که محبوب مردی واقع نشده است، مردی او را نبوسیده است. اما پسر جوان کی از زندگی نومید می‌شود؟ وقتی که دختری او را نبوسیده است؟ خیر، وقتی که دختری را نبوسیده باشد. ویل دورانت در بحث‌های مفصل و جامع خود پس از آنکه می‌گوید اگر مزیت دختری فقط در دانش و اندیشه باشد نه در دل‌انگیزی طبیعی و زرنگی نیمه‌آگاهش، در پیدا کردن شوهر چندان کامیاب نخواهد شد. شصت درصد زنان دانشگاه بی‌شوهر می‌مانند. می‌گوید: «خانم مونیا کوالوسکی که دانشمند برجسته‌ای بود شکایت می‌کرد که کسی با او ازدواج نمی‌کند و می‌گفت: چرا کسی مرا دوست ندارد؟ من می‌توانم از بیشتر زنان بهتر باشم. با اینهمه، بیشتر زنان کم‌اهمیت مورد عشق و علاقه هستند و من نیستم.» ملاحظه می‌فرمایید که نوع احساس شکست این خانم با نوع احساس شکست یک مرد متفاوت است. می‌گوید چرا کسی مرا دوست ندارد؟! مرد آنگاه در امر زناشویی احساس شکست می‌کند که زن محبوب خود را پیدا نکرده باشد، یا اگر پیدا کرده است نتوانسته باشد او را در اختیار خود بگیرد. همه اینها یک فلسفه دارد: پیوند و اتحاد محکم‌تر و عمیق‌تر. برای چه این پیوند؟ برای اینکه زن و مرد از زندگی لذت بیشتری ببرند؟ نه، تنها این نیست؛ شالوده اجتماع انسانی و بنیان تربیت نسل آینده بر این اساس نهاده شده‌است. نظریه یک خانم روانشناس‌ مجله زن‌روز در شماره ۱۰۱، یک بحث روانشناسی از یک خانم روانشناس به نام کلیودالسون نقل کرده است. این خانم می‌گوید: «به‌عنوان یک زن روانشناس، بزرگ‌ترین علاقه‌ام مطالعه روحیه مردهاست. چندی پیش به من مأموریت داده شد تحقیقاتی درباره عوامل روانی زن و مرد به عمل آورم و به این نتیجه رسیده‌ام: ۱. تمام زن‌ها علاقه‌مندند تحت نظر شخص دیگری کار کنند و به‌طور خلاصه از مرئوس بودن و تحت نظر رئیس کار کردن بیشتر خوش‌شان می‌آید. ۲. تمام زن‌ها می‌خواهند احساس کنند وجودشان مؤثر و مورد نیاز است. سپس این خانم اینطور اظهار عقیده می‌کند: «به عقیده من این دو نیاز روحی زن از این واقعیت سرچشمه می‌گیرد که خانم‌ها تابع احساسات و آقایان تابع عقل هستند. بسیار دیده شده‌است که خانم‌ها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابری می‌کنند، بلکه گاهی در این زمینه از آن‌ها برتر هستند. نقطه‌ضعف خانم‌ها فقط احساسات شدید آنهاست. مردان همیشه عملی‌تر فکر می‌کنند، بهتر قضاوت می‌کنند، سازمان‌دهنده بهتری هستند و بهتر هدایت می‌کنند، پس برتری روحی مردان بر زنان چیزی است که طراح آن طبیعت می‌باشد. هر قدر هم خانم‌ها بخواهند با این واقعیت مبارزه کنند، بی‌فایده خواهد بود. خانم‌ها به‌علت اینکه حساس‌تر از آقایان هستند، باید این حقیقت را قبول کنند که به نظارت آقایان در زندگی‌شان احتیاج دارند... بزرگ‌ترین هدف خانم‌ها در زندگی «تأمین» است و وقتی به هدف خود نائل شدند، دست از فعالیت می‌کشند. زن برای رسیدن به این هدف از روبه‌رو شدن با خطرات بیم دارد. ترس، تنها احساسی است که زن در برطرف کردن آن به‌کمک احتیاج دارد... کارهایی که به تفکر مداوم احتیاج دارد، زن را کسل و خسته می‌کند.» منبع: مطهری، مرتضی، (بی‌تا). «نظام حقوق زن در اسلام»، ص ۱۷۰.

ادامه مطلب