آدم، یک موجود ناشناخته، عجیب و سر به هوای ست که در تمام امورات زندگی و نفس کشیدن در این دنیایی دون دست و پنجه نرم میکند. از آوان خلقت بشر، آدمی همیشه دچار تحولات جسمی و ذهنی بوده که هموار محیط و ماحول در تغییرات بنیادی آن نقش اساسی را داشتهاند. انسانها همیشه در تلاش بوده/است تا بتواند با طمعورزی به بهترین نوع ممکن زندگی کند و از سوی روی خیلی از موارد محیطی پا گذاشته، نادیده گرفته، ذهنیت خود را حق به جانب دانسته و بدون در نظر گرفتن حقوق دیگران به خواستههای نفسانی خود لبیک؛ انسانیتمداری را در کام مرگ میکشاند از سویی هم کامجوی خود شان در صدر قرار داشته و تخریبات بیحد و ممکن را توسط زبان و اعمال شان به محیط و اطرافیان خود روا داشته ایجاد میکند. مگر یک انسان چقدر عمر میکنند که تمام توجهاش به خود و پایمال کردن حقوق دیگران است، مگر این چه شیوه و چیدن بساطیست که همواره بلانفع قدم بر نمیدارد. آدمی به چه زنده است که تمام تغییرات و تحولات را بهصورت ناشناخته میپذیرد، تغییرات که در نفع شان نباشد به زودی با واکنش صریح، مخالفت وزیده و تغییرات که در نفع شان باشد حتی با فروختن مباهات خویش به آن روی آورده و با سختترین روشهای ممکن آنرا روی خود عملی میسازد. قابل یادآوریست که زندگی همیشه در تغییر بوده، سیر و جهش تغییرات در انسانها به سرعت عمل میشود. نمونههای بارز از این تغییرات همواره در محیط و انسانهای اطراف ما مشاهده میشود و به شکل عملی همه ما آن را در محیط به چشم خود دیده و شاید سر خودمان تجربه کرده باشیم که متوجه نشدهایم و یا با چشمپوشی یا بیاهمیتی از آن گذشته باشیم. اصولا شیوههای رفتاری انسانها وابسته به نفس و طمع آنهاست و از سویی هم به نوعی قدرتنمایی خودگذری میکند تا توجهات را به شکل مثبت پاسخ داده باشد، در عین حال این کنش و کردار همان رفتاریست که در آن نفع خوابیده و مایه زراندوزی اقتصادی و جایگاهی فخرخواهی در آن بیداد میکند؛ از قدیم گفتهاند که هیچ گربهای به رضای خداوند موش نمیگیرند. رفتار انسانهای امروزی هم همانند همین ضرباالمثل شدهاند که تا نفعی نباشد، کردار و پندار به مایهای اصل، از آنها سر نزده و دورادور را وابسته به منفعت میپندارد. خوشخیالی در انسانهای زیردست یا ریزنقش همیشه مایهای امید بوده و آنها برای رسیدن به جایگاه مطلوب همواره با تمام مشکلات، خواستههای افراد زبردست و نقشدار در یک مجموعه، دست از تلاش برنداشته و نتیجهی منتج را با فرجام نیک میخواهد. آدمیاست دیگر؛ دست به هر نوع تلاش میزند که از گردابه ریزنقشی و زیردستی به موج زبردستی و ستون اصلی مجموعهها برسد. آدمی به چه زنده است؟ آدمی از طمع گرفته تا خودگذری، از سازش گرفته تا چشمپوشیها، از ارتباطات گرفته تا واکنشها، از سهولتها گرفته تا مشکلات، از خوبیها تا بدیها، از همکاریها تا یکسویی، از یکسویی تا چند سوی و... زنده است. زندگی که همواره با آن دست و پنجه نرم میکند. دستان که ممکن است در این مسیر پر آبله شده و زخمهای ناشی از زحمات بیجا را در پی داشته باشد. پاهای که ممکن است ناخواسته در این مسیر گام نهد و خستهگیهای که با توجیههای گوناگون پاسخ داده شود، ارتباطات که به شکل بلاتوقع و بلاهدف صورت پذیرد؛ از سویی هم میتواند که جنبه متفاوت را خود بگیرید و راههای پیموده شده و قابل پیمایی را به گونه ذینفع دنبال نماید و یا هم که آبلههای ایجاد شده پاسخ زحمات مثبت باشد؛ آدمی به همینها زنده است دیگر. خصلت عجیب دیگر آدمی همین نقشداری و زیردستی است که همواره در تلاش است دیگران به شکل ریز در مقابل وی ظاهر شده و عناوین و افتخارات را کسب نکنند؛ زیرا زیادهخواهی در انسانها بیداد میکند، حتی بزرگبینترین انسانها و قابل صلاحیتترین آنها نیز در مقابل راه منفعتاندوزی سر به زیر بوده و چشمپوشیها را به صلاح میداند. در انسانهای ریزنقش یا بدون نقش چشمپوشی عیب نیست؛ زیرا آنان در مقابل صلاحیتداران دچار یک نوعی کمی کمیت اجتماعی و جایگاه افخار است که به آنها به دیده حقیر مینگرند ولی برای انسانهای زمامدار این یک نوع حقارت است که چرا با داشتهها بزرگنقشی خود به دیگران فخر میفروشند و در مقابل منفعت و کامجویی خود سربه زیر است؛ مگر آدمی به چه زنده است که حقارت را خودش برای خود با کمال بیپذیرد و برای تطبیق آن بر خویشتن دست به تقلا در گرداب زندگی بزند. افسوس که زمامداران جامعه کنونی و سردمداران بیابهت؛ زندگی در گرو منفعت و آدمی را در گرو اقتصاد گذاشته است. آدمی باید به موارد بهتر از منفعت شخصی زنده باشد؛ ارایه همکاریهای اجتماعی چیزی نیست که سخت باشد و از راههای زیادی ممکن است و این بدون توجه به میل منفعت شخصی و اقتصادی به نحو از راههای مختلفی چون: شنیداری، گفتاری، نوشتاری و اعمالی میسر است که کافی است انسانها زندگی را در گروشان بگذارند و راههای آنرا امتحان کنند. یک انسان نیکمنش و سیرهالطریق که زندگی را به دید اجتماعی منافعالعامه میبیند او همواره آزمونهای خوبی را پشت سر میگذارد. زیرا انسان وقتی وارد اجتماع میشود بدون توجه به منفعت شخصی با توجه به منفعت عامه میاندیشد و این راهی است که عبور را از دشواریها و بغرنحهای سدگاه مسیر زندگی آسان میسازد. آدمی شایسته و مستحق احترام است و اعمال مثبت همیشه در ترازوهای گوناگون مورد بازپرسی و حجمسنجی قرار میگیرد که این بستهگی به نوعیت کنش و واکنش رفتاری آدمی در اجتماع دارد و آدم در اجتماع باید آدمگونه باشد و گونهای که بتوان از آن به نامنیکی و بهرههای ارایهوی نام برد. آدمی به این موارد زنده است که ارايه خدمات بدون در نظر داشت منافع و با در نظر داشت منافع عامه باشد؛ زیرا پسندهای اجتماعی به مراتب دشوارتر از پسندهای شخصی و فردی است. از سویی هم پسندهای اجتماعی تابع کنشهای است که از آدم در جریان انجام سر زده، مدیریت و کنترول شده است. آدمی باید مهر بیورزد، باید در مقابل کنشهای اجتماعی آرام باشد، تمام مسایل زندگی را از دیدگاهی مربوط به نوع مسایل بنگرد و تحلیل کند، باید در اجتماعات سهم داده شود، بارفتارهای شایسته آدمیت پذیرای شود، با کنشهای سزاوار و مرجعالاصل مورد تمجید و تنبیه قرار بگیرد، لیاقت و سزاواری سرلوحه و منطق اصل دیدگاه شان باشد. افهامها و تفهیمها به گونهی شخصیتی انجام شود، تعاملات و تفاهمات نظر به موصوع بدون توجه به موضوعات بیربط صورت گیرد، و... آدمی به هزاران موارد دیگر زنده است؛ موارد که نام بردن از آن خُلق خیلیها را تنگ ساخته و آنان را مجبور به واکنش تند میسازد؛ اعجابالعجب است که واکنشهای تند همواره ضمیمه نقاط صعف تلقی میشود. شاید این واکنشها برخواسته از بستر ناکافی رفتاری اجتماعی باشد. آدمی است دیگر؛ به همین موارد زنده است. نویسنده: محمدرضا رامز
جمعه, ۲ قوس ۱۴۰۳
|
Friday, 22 November 2024
برچسب: آدم
1 ماه قبل
-
117 بازدید
ادامه مطلب