آلیس واکر، نویسندهی مشهور آمریکایی، در سال 1944 در آمریکا در ایالت جورجیا، دیده به جهان گشود. او یکی از مشهورترین نویسندگان و جریانسازان ادبی آمریکاست و کتابهایش در صدر لیست پر فروشترین آثار ادبی جهان میباشد. وی کودکی پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشت و در سال 1967، نخستین رابطهی عاطفی خویش را در زندگی تجربه کرد و در همان سال نیز ازدواج کرد. وی اما نتوانست ازدواج موفقی داشته باشد و با همهی آنچه که دربارهی زندگی شخصی و مشکلات او گفته اند، وی در تاریخ 1976 از همسرش جدا شد. اما این جدایی آنچنان که باید و شاید برای او بد نبود و به قولی باعث باروری او نیز شد. او یک سال پس از اینکه از همسرش جدا شد، اولین کتاب شعرش را به چاپ رساند. اما پیش از آن نیز در سال 1970، کتاب رمانی را پس از تولد دختر کوچکش «ربکا» به چاپ رسانیده بود. اما اگر بخواهیم عمیقتر به زندگی او نگاه کنیم باید بگوییم که اتفاقات زندگی او بسیار بیشتر از یک ازدواج و یک طلاق و یا چاپ چندین اثراولیهاش بوده است. وی در دوران کودکی، در زمانی که تنها هشت سال سن داشت، به دلیل خطای برادرش، از ناحیهی چشم مصدوم شد و یک چشمش را از دست داد. آنچه که از این ماجرا گفته شده است، ذکر این مسئله است که برادر او در حال تیر اندازی بوده است و سهواً تیرش به خطا میرود و چشم آلیس جوان، نشانهی تیر میشود و یک چشم او تا به پایان عمر کور میشود. در باب دوران تحصیل او باید این چنین گفت که آلیس تحصیل را در مدرسهای شروع کرد که پدر و مادر او آن را بنا کرده بودند.
بنابرآنچه که در باب این قضیه گفته شده است. پدر و مادر آلیس واکر، مدرسهای بنا کرده بودند برای کودکان و نوجوانان که خود آلیس نیز در این مدرسه به تحصیل پرداخت. وی در دوران تحصیل دانشآموز بسیار زرنگ و باهوشی بود و به ادبیات نیز علاقمند بود. اما بعد، پس از اینکه تحصیلاش در مقاطع پایه تمام میشود، به کمک بورس تحصیلی وارد دانشگاه میشود، اما بسیار زود تصمیم میگیرد تا که از آنجا مهاجرت کرده و به جنوب برگردد. این چیزی است که حتی خود وی در باب آن میگوید: «در زندگی همهی ما آدمها یک سری صدا وجود دارند که ما را به سمت انجام کارهایی ندا میدهند و ما نیز به آنها سوق پیدا میکنیم. من در زندگی خویش این موضوع را به بهترین شکل ممکن دریافت کردم و آموختم که به این صداها گوش بدهم و به آن عمل کنم. حتی اگر این صداها برای من و زندگیام بسیار درد و رنج هم فراهم میآورد، مهم نبود، بلکه من میدانستم که بهترین بازده را از دل این ماجراها به دست خواهم آورد.»
وی در آن زمان که این اتفاق برایش رخ داد، بورسیهی یکی از دانشگاههای پاریس شده بود ، اما به این دلیل که میدانست هدف او و صدای درون او، او را به یک سمت دیگر تشویق می کند و مسیر زندگی او به سمت دیگری است به صدای درون خودش گوش میدهد و راهی می سی سی پی میشود و در آنجا ادامهی زندگی را دنبال میکند. وی اما در زندگی خود و در طول همهی این سالها هیچگاه نویسندگی را رها نمیکرده است، چرا که نویسندگی برای او نوعی راه زندگی و نوعی درمان دردهای زندگی بوده است. البته همین امر نیز او را به بالاترین مقامهای ممکن در زمینهی نویسندگی و شهرت جهانی رساند. چرا که کتاب او آنقدر کتاب خوب بود که یکی از مشهور ترین کارگردانان دنیا یعنی استیون اسپیلبرگ، آن را مطالعه کرده است و همین امر هم باعث شد که این کاگردان مشهور جهانی، فیلمی را با بازی اپرا وینفری که او نیز یکی از بزرگترین بازیگران عرصهی سینماست، در باب سیاهپوستان بسازد.این فیلم در مدت زمان کوتاهی تمامی نگاهها را به خود خیره کرد و این مسئله باعث شد که سر و صدای زیادی پای این فیلم ایجاد شود و از سوی دیگر نیز «رنگ ارغوانی» آلیس واکر که فیلم استیون اسپیلبرگ نیز از روی آن ساخته شده بود ، شهرتی جهانی یافت.
این کتاب توانست در مدت کوتاهی به یکی از پر فروش ترین کتابهای دوران خود تبدیل شود. البته باید به این مسئله اشاره کرد که اگر کتابی پر فروش شود، لزوماً دلیل بر خوب بودن کتاب نیست، اما کتاب واکر یک ویژگی دیگر نیز داشت، این کتاب محل بحث بسیاری از اساتید دانشگاهها و منتقدین ادبی نیز شد و این مسئله باعث شد که ارزش ادبی کار او و همچنین جایگاه او در نویسندگی بسیار بسیار تثبیت شده و رشد روزافزون داشته باشد. این کتاب اما مدتی بعد یک افتخار افرینی برای الیس واکر را به همراه داشت که به کل پروندهی او را بهعنوان یک نویسندهی آماتور بست و ورود او به نویسندگان حرفهای جهان با این افتخار جشن گرفته شد. کتاب رنگ ارغوانی، موفق به دریافت جایزهی پولیترز شد. البته باید به این نکته هم اشاره کرد که میان دریافت جایزه و همچنین ساخت فیلم یک یا دو سال اختلاف است، اما به گفتهی خود کارگردان این اثر، به این مورد اشاره شده است که کتاب آلیس واکر از سالهای دور در او ریشهی ساخت یک فیلم را بوجود آورده بوده است و این جایزه تنها او را مصممتر برای ساخت فیلم کرده است. آنچه که این داستان، یعنی داستان رنگ ارغوانی را به غایت به یک پختگی در عرصهی نویسندگی رساند، نوع بیان آلیس واکر بوده است. آلیس واکر در دوران کودکی خود سختیهای بسیاری را تحمل کرده بود و بعد از آن نیز دورهای که با همسرش زندگی میکرد به او رنجهای فراوانی تحمیل شده بود و همهی اینها را که کنارهم بگذاریم ، یک دست مایهای از احساس را در او میبینم که وی در قالب یک نوع حدیث نفس که برگرفته از رنجهای زندگی او بوده است را در زمینههای مختلفی چون تجاوز، خشونت، انزوا، مزاحمت و تبعیض نژادی را به رشتهی تحریر در آورده است. او در کنار نویسندگی از همان روزهای نخست به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی در حمایت از سیاهپوستان پرداخت.
او در باب این فعالیتها این چنین گفته است که شاید باور کردنی نباشد اما هر کدام از فعالیتهایی که من در این حوزهها داشتهام را باید نوعی مرتبط با نویسندگی خود من نیز دانست. چرا که یقینا یک نویسنده از اطراف خود الهام میگیرد و این الهامها در متنهای او کاملاً عیان است. و همانطور که در متن یکی از سخنرانی هایش آمده است: «باید میپذیرفتم که کار سختی را به دوش گرفتهام. در تیاتر و فیلمهای سینمایی نقش سیاهپوستان کاملاً مشخص است. تا به حال فیلمی ندیدهام که سیاهپوستان را در نقش و کاراکتر واقعی نشان دهد. آنها همیشه یا گارسون هستند یا پیشخدمت یا فردی کلیشهای و فاقد هیچ نبوغی. من هیچ وقت تصورش را هم نمیکردم که یکی از کتابهایم روزی فیلم شود. وقتی اسپیلبرگ در مورد ساخت این کتاب ابراز تمایل کرد، این داستان تبدیل به بخشی از وجود من شده بود. ریسک بزرگی بود که پیشنهاد او را بپذیرم؛ ولی چیزی در وجود او وجود داشت، نوعی مهربانی منحصربهفرد که علاقهای ذاتیاش را نسبت به این کتاب نشان میداد.»
واکر اما نویسندگی را رها نمیکند و بعد از اینکه با رمان رنگ ارغوانی به شهرت جهانی دست پیدا میکند، آثار دیگری را نیز به رشتهی تحریر در میآورد که از مشهورترین آنان می توان «معبد خانوادگی» و «مالکیت رمز شادی» را نام برد. او انسانی بسیار سخت و مقاوم است. نوشتههایش همگی از نوشتههای تند و نیشدار در باب فعالیتهای اجتماعی خود در زمینهی حمایت از سیاه پوستان در جهان است. او در زندگی خود بسیار بسیار سختی کشیده است و این سختیها از او شخصیتی ساخته است که حرفهایش را محکم و بدون پرده بزند. او در سخنانش اشاره میکند که یاد گرفتم که سرم به کارم باشد. بابت داستانهایم تا امروز حتی تهدید هم شدهام، ولی باز هم به روش خودم ادامه میدهم؛ چونکه به آن اعتقاد دارم و چیزی فراتر از واقعیت نمینویسم. مردان سیاهپوست (البته نه همۀ آنها) مصرانه با کتابهای من مخالفت میکنند.
من ادعا میکنم که آنقدر با مردها سروکار داشتهام که دیگر میتوانم حتا رفتارشان را پیشبینی بکنم. اما بهعنوان آخرین نکته که یک درسی هم برای طرفداران نویسندگی باشد، ماجرای نویسنده شدن و علاقمند شدن وی به نویسندگی را برایتان روایت میکنیم. آلیس واکر بارها و بارها در مورد نخستین جرقههای نویسنده شدنش صحبت کرده است. او در این باره میگوید که همیشه دوست داشتم برای خودم یک اتاق داشته باشم و در آن به فکر کردن مشغول شوم و مطالعه کنم. او گفته است که من تا جایی که یادم میآید ، ویرجینا ولف، تنها کسی بود که مرا بسیار تحت تاثیر قرار میداد. من سالها بر سر کتابهای او تمرکز میکردم. خواندن کتابهای مختلف اصلاً باعث نویسنده شدن من شد. من احساس کردم که هر کتابی که میخوانم حرفی برای گفتن دارد. پس از آن اما سیزده سالم بود که یک اتفاق بسیار عجیب برایم افتاد. روزی خواهرم به من گفت که شوهر یک زن در حوالی محل زندگیم، با گلولهای همسر خود را کشته است. این ماجرا برای من نوعی تبعیض بود.
من به این نتیجه رسیدم که باید قدمی برای این زنان بردارم و همان شد که علاوه بر عشق به نویسندگی یک دغدغه برای نوشتن هم پیدا کردم و شروع به نوشتن کردم. مهم نیست که چه چیزی بر روی کاغذ میآورید، کافیست نگارش کنید و از قضاوت شدن نترسید. برای ساده ترین داستان ها هم یک مخاطب پیدا میشود و همان کفایت میکند، این تاثیر نوشتن است.
آثار
مجموعه رمانها و داستانهای کوتاه
- سومین بخش از حیات گرینچ کوپلند
- در عشق و گداز: داستانهای زنان سیاهپوست
- مریدین
- رنگ ارغوانی
- نمیتوانی زن خوب را از موفقیت بازداری
- تا جهنم با مرگ
- معبد آشنای من
- یافتن سنگ سبز
- تملک راز شادی
- داستانهای کامل
- در پرتو لبخند پدرم
- راه پیشرو با دلی شکسته است
- حالا زمان فتح قلبت است
مجموعه اشعار
- یکبار
- اطلسیهای انقلابی و دیگر اشعار
- شب بخیر ویلی لی، صبح میبینمت
- اسبها منظره را زیباتر میکنند
- هر چه از بدن آبی او میدانیم: اشعار زمینی
- اعتماد کامل به خوبی زمین
- اشعار گردآوریشده
- روزگار سخت نیازمند رقص خروشان است: اشعار جدید
کتابهای غیرداستانی
- در جستجوی باغچههای مادرانمان: نثری زنگرا
- زندگی به واسطهٔ دنیا
- زخم جنگجویان
- همان رودخانه دومرتبه: گرامیداشت دشواری
- هر چیزی که دوست داریم قابل نجات است: عملگرایی یک نویسنده
- برو دختر!: کتاب سفر و ماجراجویی زنان سیاهپوست
- گفتگوی پما چودرن و آلیس واکر
نویسنده: قدسیه امینی