هیچ کسی خواهان استرس، اضطراب، عدم رضایت و در نهایت ناکامی در زندگی خود نیست. همه افراد در هر سن و یا جنسی که باشند، خواهان خوشحالی و یک زندگی کاری و شخصی موفق هستند. مرز این دو حالت را مفهومی به نام اعتماد به نفس تعیین میکند. ممکن است دلایل دیگر نیز در آن نقش داشته باشد، اما هیچ یک نمیتواند به پررنگی نقش اعتماد به نفس در خط موفقیت زندگی افراد باشد.
علت نداشتن اعتماد به نفس ممکن است ناشی از تجارب مختلف، مثل بزرگ شدن در محیط غیر حمایتگر و انتقادی، قضاوت بیش از حد درباره خود یا ترس از شکست باشد. دلیل هرچه که باشد؛ شناخت ریشه عدم اعتماد به نفس برای ما ضروری است.
همانگونه که در مطلب قبلی گفته شد، اعتماد به نفس کودکان تا پنج سالگی بهطور کامل شکل میگیرد. اعتماد به نفس، عامل اکتسابی است که از بدو تولد، پایههای آن در ذهن هر یک از انسانها گذاشته میشود و به مرور زمان، این امر، گستردهتر و عمیقتر میشود. بزرگسالان همانقدر اعتماد به نفس از خود نشان میدهند که در کودکی از آن بهرهمند شدند. اینگونه نیست که نتوان برای تقویت اعتماد به نفس بزرگسالان کاری کرد، البته که اعتماد به نفس اکتسابی بوده و افراد میتوانند از مسیر درستش، آن را کسب کنند. اما مطلب فعلی به این موضوع میپردازد که اگر شما، کودک و یا نوجوانی در خانه دارید چگونه به عنوان سرپرست، والدین و یا بزرگتر با آنان رفتار کنید تا آنها در آینده از اعتماد به نفس کافی برخوردار باشند.
ازجملهی مهمترین ویژگیهای والدین موفق، توانایی بالا در مهارتهای فرزندپروری است. کودکانی که والدینشان با مهارتهای فرزندپروری آشنایی دارند، با اعتمادبهنفستر بار میآیند. البته اعتمادبهنفس کودکان فقط از رفتارهای والدین ریشه نمیگیرد و عوامل دیگری مانند خصوصیات شخصیتیِ خود کودک و تربیت فرهنگی نیز در شکلگیری اعتماد به نفس کودکان نقش دارند. بهتر است ابتدا به عوامل و رفتارهای غلطی بپردازیم که نتیجهشان تخریب اعتماد به نفس کودکان است.
- مراقبت و احتیاط بیشازحد و افراطی: تمام پدر و مادرها این ترس را دارند که مبادا خطری متوجه کودکان آنان شود و کودکان آسیب ببینند. این نگرانی سبب میشود که در بسا موارد والدین به شکل افراطی به مراقبت از کودکانشان بپردازند و فرصت خطر را از کودکان بگیرند. درست است که والدین باید از کودکانشان محافظت کنند، اما گاهی این نوع ابراز عشق در قالب مراقبت بیشازحد میتواند مانع یادگیری و رشد فردی کودک شود. نتایج برخی مطالعات انجامگرفته در کشورهای اروپایی نشان داده است، کودکانی که برای مثال اجازهی بازی در بیرون از منزل را ندارند، به بزرگسالان گرفتار ترس یا فوبیا تبدیل میشوند. به همین ترتیب، نوجوانانی که فرصت تجربهی شکست عشقی پیدا نمیکنند، از لحاظ احساسی به رشد و بلوغ کافی نمیرسند و در بزرگسالی قادر به برقراری روابط پایدار نخواهند بود. بنابراین، به والدین توصیه میشود که گاهی با توجه به شرایط، به فرزندشان فرصت خطرکردن بدهند تا کودک ضمن تجربهی زندگی، شجاعتر بار بیاید و در بزرگسالی به فردی خودبین و بیاعتمادبهنفس تبدیل نشود.
- اینروزها شمار زیادی از پدر و مادرها جور کمکاری و بازیگوشیهای فرزندانشان را میکشند. آنان میخواهند همه جوره هوای فرزندانشان را داشته باشند و با این اندیشه، همهچیز را بدون اینکه خودِ کودک هیچ زحمتی بکشد، آماده میکنند، اینگونه کودک حسابی لوس بار میآید و از یادگیری برخی مهارتهای اساسی زندگی باز میماند. اگر قرار باشد که تمامی مشکلات کودکتان به دست شما حل شود، آنوقت دلبندتان یاد نمیگیرد که گاهی هم باید سختی بکشد و راه خودش را از میان دشواریهای زندگی پیدا کند. درواقع، با این رفتار، فرصت استقلال را از کودکتان میگیرید. این درحالی است که توانایی حل مسئله کودک به پرورش نیاز دارد و درصورتیکه این فرصت از او گرفته شود، کودک به فردی وابسته و غیرمستقل تبدیل خواهد شد، یعنی فردی که همیشه به کمک دیگران نیاز دارد و بهعنوان بزرگسال دارای قابلیتهای ناکافی است.
- عدم حمایت والدین: پیشتر اشاره شد که توجه و حمایت بیش از حد، کودک را لوس، وابسته و مهمتر بی اعتماد به نفس بار میآورد. نقطهی مقابل این مورد، والدینی هستند که فرزندانشان از هیچ گونه حمایتی برخوردار نیستند. باید بدانید که زندگی گاهی برای بچهها نیز طاقتفرسا میشود و وقتی شرایط سخت باشد آنها باید بتوانند به والدین خود تکیه کنند. هنگامی که والدین بیش از حد مشغول، بیعلاقه یا از نظر عاطفی بیتوجه باشند، کودک احساس تنهایی، بیاهمیتی و تنهایی میکند. چنین کودکان، هنگام مواجه با سختی و مشکلات احساس میکنند که نمیتوانند به تنهایی با آن کنار بیایند و همچنین کسی نیست که به آنها کمک کند و حامی آنها باشد. بنا آنها به تواناییهای خود شک میکنند و در نهایت اعتماد به نفسشان کاهش مییابد.
- هیچ اشکالی ندارد که کودکتان را بهخاطر موفقیتهایش تشویق کنید، البته تشویق اصولی، زیرا تشویق باعث شکلگیری این ذهنیت در کودک میشود که فردی با تواناییهای خاص است. اما به خاطر بسپارید که ذهن کودکان را شرطی نسازید. یعنی نباید کودکتان از ارتکاب خطا در قبال والدین و هر کس دیگری بترسند و اگر تشویق نشود، به تواناییهای خودش شک کند. پس بهجای اینکه در تشویق رفتارهای پسندیده و انتقاد از رفتارهای نسنجیدهی کودکتان زیادهروی کنید، حد وسط را بگیرید تا مبادا کودکتان برای اینکه همیشه برنده باشد یا خودش را برنده نشان بدهد، به هر وسیلهای مانند تقلب، بزرگنمایی، خودستایی یا داستانپردازی چنگ بیندازد. چنین کودکی در بزرگسالی از خصیصهی روراستی برخوردار نخواهد بود و چه بسا که توانایی رویارویی با دنیای واقعی را نیز نداشته باشد.
- بعضی اوقات بچهها طوری رفتار میکنند که باعث رنجش والدینشان میشود. اما لازم نیست که در چنین مواقعی کودکتان را با ایجاد احساس گناه و وعدهی جایزه وادار به انجام کار درست کنید. در شیوهی تربیتی کودک خود، بهجای برقراری سیستم پاداش یا تنبیه سعی کنید به کودکتان بفهمانید که موفقیت بهخاطر اراده و رفتار و کردار خوب خودش است؛ نه از جایزهای که در قبال انجام کار درست از شما یا دیگران دریافت میکند. گاهی جایزهی سختکوشی تلاش بیشتر است، به این معنی که مثلا جایزهی نمرهی خوب همیشه قرار نیست یک هدیهی مادی باشد. در کنار مشوقهای مادی، به کودکتان تجربهی انگیزش درونی را بیاموزید و به او یاد بدهید که انگیزهی تصمیمگیری درست را نباید با باجگیری عاطفی بهدست بیاورد. به این ترتیب به فرزندتان کمک میکنید تا به فردی قوی تبدیل شود؛ کسی که چالشهای روزگار بزرگسالی را بهعنوان فرصتی جهت تقویت اعتمادبهنفس میبیند و نه وسیلهای برای رسیدن به هدف.
- با بزرگتر شدن کودکان، انتظارات والدین نیز بیشتر میشود. گاهی انتظارات زیاد و خارج از توانایی کودک باعث میشود که او فشار زیادی را برای دستیابی به آنچه که والدین میخواهد، تحمل کند. این فشار برای دستیابی میتواند باعث نگرانی کودک در مورد جلب رضایت والدین شود. در نهایت کودک با احساساتی مانند ناامیدی، اضطراب و عدم اعتماد به نفس کافی برای انجام کارها روبه رو میشود.
- تعارضات و درگیریهای خانوادگی میتواند احساسات منفی زیادی را با خود به همراه داشته باشد. کودکان این احساسات را درک کرده و جذب میکنند. این کار منجر به بیثباتی عاطفی عظیمی برای کودکان میشود. مشکل زمانی حادتر میشود که کودک احساس کند به نوعی مقصر دعوا و جنجالهای والدین است و خودش را مقصر بداند. زندگی در یک خانواده با تعارضات بالا میتواند برای کودکان طاقتفرسا باشد و باعث کاهش اعتماد به نفس در کودکان شود.
- زورگویی بسیار دردناک و آسیب زننده است. قلدری و مورد آزار و اذیت قرار گرفتن میتواند سلامت عاطفی و اعتماد به نفس کودکان را کاهش دهد. کودکانی که مورد آزار و اذیت قرار میگیرند، به ندرت قبول میکنند که مشکل از آنها نیست. در عوض آنها این باور را دارند که خودشان ضعیف، بیعرضه و ناتوان هستند. آنها حتی ممکن است مشکلات سلامت روان مانند افسردگی و اضطراب را نیز تجربه کنند.