تأمل بر رمان «و خدایی که مُرد»(پایانی)

1 سال قبل
زمان مطالعه 6 دقیقه

کتاب “و خدایی که مرد”؛ اثر عبدالله غوری است. این کتاب که در قالب ادبی رمان نگاشته شده، بیشتر محتوایش شکل خاطره‌نویسی روایی را دارد. این کتاب سرگذشت و زندگی دختری را به تصویر کشانده است که از ولسوالی ساغر ولایت دور افتاده و کوهستانی غور است که به شکل کلی می‌توان گفت؛ این رمان، رمان اجتماعی_فلسفی و اجتماعی_سیاسی است.

ادامه مطلب…

این طبیعت انسان است که با چهره‌های متفاوت و ظاهرهای رنگین پا به هستی بگذارد. اما در این کتاب زندگی دختر به تصویر کشانیده شده است که دل هر انسان‌زاده‌ی را به درد می‌آورد. ما انسان‌ها چقدر حقیر و ذلیل هستیم که حتی برای هم‌نوعان خود اهمیت و ارزش انسانی قایل نمی‌شویم، همواره دنبال نفس اماره و شهوانی خود استیم، دنبال طعمه کردن و به دست آوردن هم‌دیگر به شکل ناپسندانه هستیم. دختری که سال‌هاست در میان مردم با چهره معصوم زندگی می‌کنند، کاری به کاری کسی ندارد،‌ همه را به چشم انسان می‌بیند، از دست‌های کوچک شان مایه می‌گذارد تا دیگران سیر شوند، غافل از این‌که این معصومیت و پاک‌دامنی وی چقدر نظر حقیر دیگران را به سویش جلب می‌کند. روزها را با شکم گرسنه زحمت می‌کشد، شب‌ها در هوای سرد استخوانش سرد می‌شود، از مهر پدر و مادری بی‌نصیب است، روزها را کلفتی می‌کند اما دل مهربان دارد و دلش‌ به هوای داشتن خواهر و برادر خوش است. این زندگی مناسب شایسته نیست،  شایسته‌ی که روزها با درد و رنج دست‌وپنجه نرم می‌کند، شب‌ها را در کنج خانه‌ي گِلی دنج سپری می‌کند، از محبت و مهر خبری نیست، وی را به عنوان یک آله دست در گوشه‌ای انداخته است.

این بی‌مهری‌ها، این زیرچشمی‌ها، این بد اندیشیدن لایقِ «شایسته» نیست و شایسته را هم‌سان فرشته به روی دید‌ه‌های شان جای داد، اما چی کنیم که از قدیم همین رسم نظام مردم افغانستان شده است که تمام مسایل را قومی دانسته و تفکیک بین ایشان رایج شده است،‌ به کسانی‌ دیگر جز فامیل نزدیک‌شان اهمیت و ارج چندانی نمی‌گذارد؛ زیرا دیگران را از خود نمی‌داند و زندگی شان فقط در میان چهاردیواری خانه‌ی‌شان خلاصه می‌شود که دامن شایسته را نیز این امر فلاکت زده به چنگ گرفته است.

از تفکیک‌ها بیشتر سخن بگوییم: تفکیک‌ها همیشه در هر خانواده‌ی افغانی رواج داشته‌اند. کم‌تر کسی را در جامعه افغانی می‌توان یافت که بین اطفال شان تفاوت و تفکیک قایل نشود. البته در این مورد باید خانواده‌های افغانی مورد بررسی صورت بگیرد. زیرا این کاری است که توسط افراد خواسته و ناخواسته صورت می‌گیرد. امر که بر کلیت این پدیده صدق کند و یا این پدیده را درست شمرده و یا رد کند؛ وجود ندارد. چون نظر به ظرفیت والدین با اطفال برخورد صورت می‌گیرد، این‌که والدین تا چی اندازه حقوق مساوی را بین فرزندان شان در نظر می‌‌گیرد بسته‌گی به اخلاق انسانی و اخلاص عمل آن‌ها دارد.

مراد از پاراگراف فوق این است که بیشتر به زندگی «شایسته امید» دختری که شخصیت محوری داستان کتاب را شکل داده، آشنا شویم.

دختران دیگری همانند شایسته در گوشه و کنار این قطعه خاکی بنام افغانستان وجود دارد که باید به آن‌ها رسیدگی شود، زیرا دختران این سرزمین نماد شجاعت، دلاوری و انسانیت است. نویسنده این رمان به خوبی از وضعیت حاکم در جامعه افغانی آگاه است که چنین تصویر را در قالب متن طرح نموده است. متن کتاب، متن بسیار فوق‌العاده محتوایی است. این رمان بیشتر به شکل خاطره نوشته شده و نوعیت جهت آن نیز باید اجتماعی باشد. زیرا در آن واقعیت اجتماعی به روز شده است. این رمان در کل بیان کننده زندگی و نوعیت زندگی یک انسان به شکل  قطعه‌ای است. زیرا بعد با جستجو و کاووش به قطعه‌های دیگر دست می‌یابد؛ در اوایل کتاب می‌خوانیم دختر نحیف و خردسال از زندگی پدر و مادرش روایت دارد که خودش نیز عضو از آن خانواده بوده و همرای آن‌ها در تمام ابعاد زندگی سهیم بوده است. بعدها کم‌کم گذر زمان دست هم‌کاری به وی می‌دهد و از حقیقت واقعه‌ها پرده بر می‌دارد، به مسایل گذشته‌ي تلخ، روشنی توضیحی می‌اندازد تا این‌که زندگی به شکل رسمی رخ و صورتش را برای این دختر نشان می‌دهد.

در این‌جا ظلمت و تاریکی که از طرف پدرخوانده و مادرخوانده در عالم بی‌خبری شایسته بر شایسته تحمیل می‌شود؛ تصویر سیاه و تاریک جهل و نادانی را برای خواننده‌ها نقاشی می‌کند که ظلمت و تاریکی عمل پلید است و ناشایست.

هم‌چنین در قسمتی ما می‌خوانیم که شایسته با خانواده ربابه معرفی می‌شود که خوشبختی‌های شایسته محک می‌خورد و زندگی صفحه خوش‌بختی و موفقیت را به روی شایسته می‌گشاید. در این‌جا نیز تصویر قابل تامل است که در جامعه افغانستان نادر کسانی زندگی می‌کند که بیشتر به انسانیت و انسان‌مداری تا موارد دی‌نفع فکر می‌کنند. در این‌جا در می‌یابیم که در هیچ موارد و هیچ زمانی قضاوت عجولانه و یک طرفه نکنیم زیرا به زودی آشکار خواهد شد که قضاوت‌ها باید عینی و نتیجه‌ی باشد. مثلا ما در قسمت بالایی این متن مردم را مخاطب قرار دادم و گفتم که این‌ها بیشتر عجول است و سطحی فکر می‌کنند، این حرف را به خاطر گفتم که آغاز کتاب و محتوایی آغازین کتاب چنین صدق می‌کند. اما در این‌جا به صراحت باید بگوییم که قضاوت یک‌طرفه و عجولانه بدون در نظر گرفتن شرایط محیطی و زمانی اکثر اوقات اشتیباه از آب در می‌آیند.

در جایی دیگر این کتاب نقطه‌ای عطفی وجود دارد که توجه تمام خواننده‌ها را به خود جلب نموده است. تلاش و پشت‌کار شایسته است. شایسته در این متن با تلاش‌شان نشان می‌دهد که ناممکن در دنیا وجود ندارد؛ مگر با اراده و تلاش.

در جایی دیگر کتاب ما با انسان‌های که به عنوان طالح از آن‌ها نام‌برده شده است، روبرو می‌شویم. اتفاقات که برای شایسته افتاده و مجازات ناعادلانه‌ی که بر شایسته روا داشته است، حکایت از یک جامعه نامتمدن و مرد سالاری می‌نماید که نیم پیکر جامعه را نادیده می‌گیرد.

در بخش ار متن این کتاب تصویر سیاه سقوط حکومت افغانستان و دست‌های پشت پرده نقاشی شده است که روزها و دردهای روز سقوط و برنامه تخلیه‌ی افغان‌ها از میدان‌هوایی کابل را شایسته به شکل رویا پردازی در عالم خواب به گوش سیاست‌مداران پشت‌پرده بازگو کرده است. اتفاقات و جنجال‌‌های اخیر مردم افغانستان را نیز به شکل رویایی به محضر خالق در عالم خواب بازگو نموده است که این‌ها بیان کننده درد و رنج است که انسان را از درون می‌خورد ولی آزادی بیان و گوش شنوایی وجود ندارد به شکل مار عظیم‌الجثه در دل مانده و جسم و روح را آزار می‌دهد.

جایی دیگر این کتاب تصاویر قبیح و زمخت اشخاص رتبه‌دار ادارات دولتی در دوره جمهوریت را به تصویر کشانده است که واقعا پرده برداشتن از رازهای زشت و پشت پرده دولت‌مردان برای سپردن وظایف به اتباع واقعا خجیلانه و شرم‌آور است.

این کتاب؛ کتاب خوبی است و برای نویسنده آرزوی موفقیت نموده و دست شان را به گرمی می‌فشارم. در این روزهای که قلم حق نوشتن و اذهان حق بیان ندارد، توانسته با دنیایی درون و احساس خود کنار آمده و اثر گران‌بهایی را با محتوایی عالی در دست‌رس اهل علم و فضل قرار دهد. اما چند نکته‌ی را به عنوان یک هم‌کار یادآور می‌شوم، امید است که در ویرایش بعدی شاهد نسخه بهتری از این کتاب باشیم.

  • در پاراگراف بندی کتاب توجه دقیق صورت نگرفته است. جملات خود را بسیار به شکل بارز نشان می‌دهد که نسبت به جمله قبلی چنان در ارتباط قوی نیست که اگر یک عبارت از پاراگراف را برداریم در محتوا تغییر ایجاد نمی‌شود. پاراگراف بندی را باید طوری دقیق و بدون خورده‌گیری انجام داد که جملات و عبارت‌های تحت یک پاراگراف با هم پیوند عمیق داشته باشد که اگر کسی بخواهد جمله‌ی از متن را روبرداشت نماید باید توجه به کل پاراگراف یا حداقل عبارت ماقبل و مابعد جمله برداشتی نظر نماید.
  • در ویراستاری متن نیز توجه چنانی صورت نگرفته است. زیرا هر پاراگراف بافاصله شروع می‌شود و هر فاصله به مثابه حروف نخستین واژه سرخط پایینی عمل می‌کند. در گذشته ویراستاری و سجاوندی ادبیات یک نوع بود که تمام پاراگراف‌ها فاصله به طرف داخل نوشته می‌شد که فکر کنم فاصله‌ تطبیقی پاراگراف را به داخل متن این کتاب، بیش از اندازه گرفته‌اند. ولی ویراستاری جدید نوع دیگر را به خود گرفته است که محتوای هر عنوان پاراگراف اول را بدون پاراگراف بندی نوشته و پاراگراف بندی را در پاراگراف‌‌های بعدی تطبیق می‌کنند.
  • در متن پایانی فصل‌ها؛ در چند جای آمده است که رفتم سراغ فصل‌های بعدی، از نظر محتوایی این جمله دچار مشکل بوده و از حیث افاده معنی رنج می‌برد. زیرا زمانی که ما می‌گوییم رفتم سراغ فصل‌های بعدی یعنی به این منظور که من هم‌زمان سراغ چند فصل رفتم که این ناممکن است که ما یک کلمه از یک فصل دو کلمه از فصل دیگر و چند کلمه از فصل دیگر بخوانیم؛ بهتر است به جایی فصل‌های بعدی فصل بعد نوشته شود. زیرا محتوا و ارزش محتوایی جمله از نظر افاده مفهوم و معنی درست‌تر به نظر می‌رسد.
  • باز هم باید از ویراستاری سخن گفت: کتاب نام برده از غلط املایی رنج می‌برد. مانند:

هم‌زمان من و ربابه به شت سر مان نگاه کردیم

که باید چنین نوشته شود: هم‌زمان من و ربابه به پشت سرِمان نگاه کردیم.

پدرم و مادرم من در والیت غور زندگی می‌کردند.

که باید چنین نوشته شود: پدر و مادر من در ولایت غور زندگی می‌کردند.

هورمون‌های جنسی بدنم مان را تغییر می‌دهد.

که باید چنین نوشته شود: هورمون‌های جنسی بدن‌مان را تغییر می‌دهد.

و…

  • قواعد دستوری باید در متن بیشتر مورد توجه باشد؛ زیرا به اساس قواعد دستوری واژه‌ها در جمله جا باز نموده و به افاده معنی می‌نشیند.  که متاسفانه جملات و عبارت‌ها از قواعد دستوری بسیار رنج می‌برد که در این زمینه بی‌نهایت توجه تان‌را خواهانم. نمونه متن: (آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها، نمادی از انسان دوستی، احترام به آزادی‌های فردی و اجتماعی و الگویی از انسانیت هستند. ما خرسندیم که ایشان را در کشورمان با خود داریم.)

 قواعد دستوری نظیر ضمیر، واژه‌های مرکب و اسم به شدت مبهم و شاید هم تا جایی اشتیباه به کار رفته است.

  • تنظیم کردن متن به یک سطح ادبی و استفاده واژه‌های تکراری به شکل ثابت را نیز مد نظر بگیرید. متن کتاب در دریایی نویسنده‌گی غوطه‌ور است و پاراگراف به پاراگرف پهلو می‌خورد. یعنی گاها جملات شکل ادبی گرفته و گاها از نوشتار لهجه‌ی  رنج می‌برد؛ متن کتاب حالت نوسانی را به خود گرفته است. اگر یک بازبینی در متن صورت بگیرد بد نخواهد بود. زیرا نوسان در معنی جملات قابل حس و پذیرش است.

نویسنده: محمدرضا رامز

تأمل بر رمان «و خدایی که مُرد»(۱)

لینک کوتاه : https://gowharshadmedia.com/?p=6545
اشتراک گذاری

نظرت را بنویس!

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش های مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

نظرات
هنوز نظری وجود ندارد