راه ناکجا، یک رمان فلسفی-اجتماعی بوده که با دستان نثرنگارِ خالده فروغ در سال ۱۳۹۹ خورشیدی و واپسین روزهای دور اول قرنطینهی ویروس کرونا، در کابل اقبال چاپ یافته است. نام این کتاب برگرفته از محتوایی درونی کتاب است.
آغاز این رمان به قواعد داستاننگاری، دارای آغاز گیرا و عالی بوده که به ترتیبِ سه وحدت ( زمانی، مکانی و موضوعی)، صحنهسازیها، پیرنگ، طرح و ختم داستان؛ در آن به نحو عالی رعایت شده است.
درونمایهی رمان، الهامگرفته از روح بشریت/انسانیت است که به اشکال متمایز در وجود انسانها تبارز میکند. مهمترین نشانههای آن رفتار، کردار و پندار نیکمنشانه/ددمنشانهی انسانهاست تا سطح تبارز و صیقل آن عیان گردد. در نگارش این رمان از فن اسطورهگرایی نیز سود جسته شده است که سیارهي بهشت را ملزم انسانها میداند. میان روح و بهشت رابطهی به وسیلهی رفتار، کردار و پندار به وجود میآید که نشانهی از ظرفیت و تقابل رفتاری انسانها در مقابل امر به معروف و نهی از منکر الهی ( اوامر و نواهی خداوند ج ) و عبادت خاضعانه و خالصانهی بندهگان در برابر خالق لایزال گفته شده و با سرکشی انسانها هیچ تغییری در مقام و موقعیت بهشت نیامده و همچنان استوار و پابرجاست.
رمان مذکور بر بنیاد دو شخصیت محوری شکل گرفته، نخست دانش و دارایی ذهنی ریاضیدان مشهور را به تصویر کشیده است. اشخاص حاشیه و شخصیتهای فرعی، اهمیتی چندان به آرای علمی و اندیشههای وی نمیدهد که پشتپرده این شخصیت؛ همانا تجلی روح و عیانی ظرفیتهای متمایز بشری است. شخصیت محوری دوم «کیانا» است، که در مقابل تمام بدرفتاریها و بدکرداری به مادیات و حشویات مادی نه گفته و به دنبال دنیایی معنوی است. کیانا در این رمان به شکل اسطوره بوده و نماد ( نه گفتن، جستجوگری و حس بیداری روح) است. پیرنگ در این رمان به شکل چند بعدی بوده، متن و تصاویر ذهنی آن به شکل متداخل برهم نوشته شده که پیام به گذشته آدمی دارد یعنی از جایی که به آدمی روح آدمیت دمیدهاند.
نثرنویسی خالده فروغ شباهتی نزدیک به نثر کتابهای ژانپل سارتر فرانسوی دارد که وی نمایندهی ادبیات اگزیستانسیالیسم است. بطور فشرده میتوان شباهتهای چون: استفادهی زیاد از واو عطف، حروف ربط و استفادهی بیقید و شرطِ صفتها نام برد.
نمونه نثر:
پس از آن که کیانا بزرگتر میشد، سپیدهبانو دو دختر و دو پسر دیگر نیز متولد میکرد و ریاضیدان بزرگ شاد میشد که سپیدهبانو دختران و پسرانش را پرورش نیک میداد و آنها را در فراگیری دانش مشوق میشد؛ اما به کیانا بیشتر می اندیشید که از همان کودکی عادت متفاوتی داشت. روزی، حیرتش را در برابر کیانا به سپیدهبانو در میان میگذاشت: « این دختر در شناخت زندگی فکر عجیبی دارد.» سپیدهبانو پس از این که ریاضیدان بزرگ را میشنید، با تبسمی که لحنش را نیز ملاحتی میبخشید، میگفت: «هنوز کودک است. کودکان همینگونه استند. گاهی پدر و مادر خود را با طرز حرفزدن خود متعجب میسازد.» (راه ناکجا؛ فروغ. ۷)
نویسنده: محمدرضا رامز