زن از آغاز خلقت الی کنون همواره در تمام مسایل مورد توجه بوده و در ادبیات با دیدگاههای متفاوت به جایگاه زن نگریسته شده است. که این به نوعی نشانگر اهمیت والای زن در بستر اجتماع است.
ادبیات فارسی منبع غنامند را برای پژوهش در مورد نقش زنان در طول تاریخ در رابطه با پدیدههای اجتماعی، ادبی، هنری و…، برای ما بهدست میدهد که بیشتر شان با دوسویهگی نگاشتهشده است. اما پرداختن به نقشهای دیگر زن چون: مربی خانواده، مظهر پارسایی و پرهیزگاری، مادر، همسر، مظهر خردمندی و سیاستمداری و میهنپرستی نیز در ادبیات فارسی دیده میشود.
در رابطه با مقام زن در نقش مادر؛ سخنها بسی بسیار است. زن در ادبیات فارسی سمبول شکیبای و عاطفه، ایثار و فداکاری، نخستین مربی انسان و پرورشدهندهی؛ نیچهها، مارکسها، سقراطها، اُدیبّا و… است. زن در مقام مادری به اوجوالا و شکوهمندی میرسد که عامل سعادت و خوشبختی خانواده و اقارب خویش است. زن به اطرافیان خویش آرامش روحی میبخشد، احساس امنیت و قدرت استقلال را در فرزند به وجود آورده و سلسله مراتب تربیتی و آموزشی را به ممکنترین وجه احسن آن انجام داده که هر مردی این مسوولیت سنگین را انجام داده نمیتواند. بنابراین، نقش مادری زن، نقش مهم و سازنده روح و جسم کودک و در نتیجه، سازنده جامعه است و نباید این نقش در برابر نقشهای اجتماعی کمرنگ جلوه داده شود.
حضور مهرآگین زن در اجتماع هیچ مشکلی را بهبار نیاورده بلکه حلکننده اکثر مشکلات است. او از مقامی برخوردار است که توسط دین اسلام به او اعطا شده است. موضع مسلمانان صدر اسلام با توجه به آیات قرآن مجید و روایات صحابه، گواه بر این است که زن در تمام موارد زندگی با مرد همگام و همدوش بوده نه اینکه از مرد پایینتر بوده و فرودست محسوب شود؛ زیرا حضور زنان در زندگی به اندازهی حضور مردان با اهمیت و حیاتی بوده که تداوم زندگی بشریت را وابسته به حضور زنان دانستهاند.
با توجه به پژوهشها و شواهد تاریخی؛ اکثریت اهل علم و دانش، خصوصاً فقهها و اصولدانان مذهبی به این نظر اتفاق دارند که زنان در زندگی جمعی مسلمانانِ صدر اسلام، بهخصوص در مواقع اضطراری شرکت داشتند. زنان، ارتش اسلام را در جنگها همراهی میکردند تا از زخمیها پرستاری کرده، مایحتاج را تأمین کنند. جنگجویالان و سپهسالاران جنگی را خدمت کنند. آنها همواره دوشادوش مردان از کارهای ساده تا شاقه را شریک بودند و در پشت میلههای آهنی حبس نبودند و یا موجوداتی بیارزش و فاقد روح در نظر گرفته نمیشدند.
حماسههای ادبیات پُر است از قهرمانیهای مادران در نبردهای رویایی فرزندان شان، حفظ پیمان دوستی میان کشورها، جلوگیری از خونریزیها و کشتار، ایجاد روابط نیکمنشانه و از بینبردن کدورتهای ددمنشانه و… مادران همواره بزرگترین حامی فرزندانشان بوده و با تمام وجود کوشیدهاند تا نتیجهی نیکنامی و دلاوری به سود فرزندشان خاتمه یابد. از سوی دیگر این تحفهی بیبدیل الهی، نیکمنشانه در تربیت و آموزش قهرمانانی خلق حماسه از هیچ نوع جانفشانی دریغ نَوَرزیده و تلاش ورزیدهاند تا به تمام سختیها و اوضاع پرآشوب روزگار غلبه کرده و بهترین موقعیت و مرتبت اجتماعی و حماسی را برای فرزندانشان رقم بزند. قهرمانانِ که حماسه خلق کردهاند، آوازهی دلاوری پخش نمودند، ذهنیت جهان را بهسوی شان کشیدهاند؛ همه دستپرورده مادران بزرگ و زنان خلاق بودهاند که با همکاری همان زنان خلاق به شهرت و شعاعیت دست یازیده است.
در آثار حماسی کوشش مادر در نجات فرزند از چنگ دشمن به عنوان نقطه عطف حماسه و تاریخ معرفی میشود. صفاتی چون؛ خردمند زمانه، آرایش روزگار و اندرزدِه به او نسبت داده شده است.
مادر و خلق حماسه
اگر نظر گذرا بر داستان حماسهي ضحاک ماردوش و فریدون بیاندازیم؛ در این داستان نقش مادر بیشازپیش بارز و آشکار میشود. در این داستان، مادر با تمام ناملایمتهای روزگار دستوپنجه نرم نموده و به هر طریق ممکن برای نجات فرزند خویش آستین بالا میزند.
این گونه است فرانک زن آبتین و مادر فریدون که پس از کشته شدن شوهرش به دست ضحاک ماردوش، از هراس وی فرزند را به دوش گرفته و رو به دامنِ صحرا میکند. تا فرزندش از شر خشم و ضربهي ضحاک در امان بماند. در فرهنگ زندگی یک مادر، داشتنِ چنین آرزویی، سرآغاز خلق حماسهها، وارستهگیها و نقطه اوج عشق به فرزند و خانواده است. این مادر، مادر فرزندی آزاده است که جز همین فرزند، فرزندی دیگری ندارد. سرانجام با تدبیر او را از کشور خارج میکند و به شخص بیگانه و پارسا میسپارد. مرد، طفل را پرورش میدهد. فریدون سرانجام به وسیله مادر از ماجرا و زندگی گذشتهاش آگاه شده و تصمیم به خونخواهی و جبران رنج میگیرد. فرانک از آشفتهگی فرزند میهراسد، و در عین حال به فرزند خود افتخار نموده و غرق غرور میشود. با پند و اندرز، او را از انجام کار نااندیشیده منع میکند. فریدون سرانجام با تدبُّر و راهنماییهای مادرش و به یاری مردم بر ضحاک پیروز میشود.
روایتی دیگر در داستان تهمینه و سهراب، فریدون و مادرش جریره زن سیاوش و … که در تمام این داستانها زن در نقش مادریاش نه تنها رنج را برای پرورش فرزند تحمل میکند بلکه، به خاطر پرورش کودک تشویق و قدردانی میشود. با اینکه همسرگزینی و ازدواج بدون علاقه و رضایت زن صورت میگیرد، وقتی همین زن مادر میشود برای تربیت نیکو و آموزش انواع فنون به فرزندان ـ اکثریت شان از قشر ذکور اند ـ تلاش میکند.
بر علاوه تدبیر و کاردانی زن منحیث یک مادر، گاهی سبب جلوگیری از بغاوت و خونریزی میان دو کشور و نجات خانواده و ملت شده است. بهطور نمونه: «سیمیندخت» در ادبیات زنی است که جایی بس والا دارد. در ذکاوت و خردمندی همتا ندارد. هنگامی که از راز دل و عشق دخترش به زال آگاه میشود برای دور نگاهکردن دختر از خشم پدر دست به کار میشود.
سیمیندخت زنی است عاقل و ژرفبین، مانند هر همسر و مادر خوبی، بدخویی و ستم مرد را به خاطر فرزند تحمل میکند و از هرگونه آسیب رسیدن به فرزند جلوگیری میکند، تا جاییکه حاضر است خود شان مورد ضرب و شتم قرار بگیرد تا فرزندان در امان باشد.
سیمیندخت با ظرافتِ رفتاری و ژرفنگری شوهرش را قانع میکند که کشتن او و دخترش هیچ حاصلی برای وی ندارد و باید راه چاره برای حل موضوع سنجید.
راهکار وی این بود که به عنوان نماینده از طرف شوهرش پیش سام که به فرمان منوچهر به خاطر عشق به زال و رودابه به نیت جنگ آمده بود، برود. وی بیم جان را به خاطر محبت فرزند در این رسالت به خود هموار میکند اما قبل از رفتن به دلیل عاطفهی مادری از شوهرش وعده به عهد میگیرد و میگوید: تو هم شرط کن که به رودابه آزار نرسانی. وی ابتدا از شوهر در باره ایمنی دختر پیمان سخت میگیرد، آنگاه دست به کار میشود و به تدبیر خویش نظر سام را نه تنها به حفظ ضرورت صلح جلب میکند، بلکه او را راضی میکند تا دخترش را برای زال به همسری برگزیند.
همچنین در آثار عرفانی نیز از داستانهای زنانی نام برده میشود که عشق فرزند را در دل و جان خود پروراندهاند. در آغاز منطقالطیر داستان مادری آمده که کودکشان در آب میافتد. مادر در تکاپوی نجات فرزند، خود را به آب میزند و فرزند خود را در آغوش گرفته و شیر میدهد. در پایان عطار هم از خداوند میخواهد که ما را چون مادری مهربان در آغوش بگیرد.
در همین کتاب عطار، داستان مادر دیگری وجود دارد که بر خاک دختر خویش نشسته و شیون و زاری با فغانهای سوزناک سر داده است. رهگذری که از راه میگذشت به سوی آن زن نگریسته و چنین ذکر حال وی را سخن میراند. «این زن از مردان بسی جلوتر است چرا که میداند چه کسی را گم کرده که اینگونه ناصبور افتاده است.»
مادری بر خاک دختر میگریست راهبینی سوی آن زن بنگریست
گفت این زن برد از مـردان سبق زانکه چون ما نیست و میدانی به حق
کز کدامین گمشده ماندهست دور وز که افتادهست زینسان ناصبور
در نهایت میباید نگاشت: مادر برای حفظ ارزش حرمت زن بودنش فرزندان خویش را گل از بوستان هستی پنداشته و برای تجدید این ارزشِ با اهمیت، قطرههای امید را در دل آنها میچکاند. به امید جوانهزدن فرزندان شان روزشماری و ساعتشماری میکند. برای تحقق رویاهایی فرزندان شان هر نوع خودگذری را میقبولاند. این است حرمت و شرافت مادران.
نویسنده: محمدرضا رامز