گاهی فرصتها از دل بحرانی خلق میشود که انسان حتی در مخیلهاش نمیگنجد. داستان زندگی سمیرا کوثری یکی از همین اتفاقاتی است که از میان تلخیهای بیشمار، روزنهی امیدی برایش باز شد. او در لحظاتی که با ناامیدی خلق شده از محرومیت تحصیلی دختران در افغانستان دست به گریبان بود، برندهی مقام نخست رقابت ادبی «صادق هدایت» در ایران شد.
سمیرا کوثری، داستان نویس؛ دختری که از دل نوشته آغاز کرد و توانست در میان ۸۰۰ اشتراک کنندهی فارسی زبان از سراسر جهان مقام نخست این رقابت ادبی را بدست آورد. خانم کوثری داستان کوتاه «آخرین پانزده دقیقهی حق لمس» که داستانی علمی- تخیلی است را کاندید این رقابت کرد.
جهانگیر هدایت، دبیر این مسابقه اعلام کرد که آنها داستانها را در دو مرحله «ارزشیابی» کردند و پس از پایان مرحله دوم، برندگان نهایی مشخص شد.
مقام دوم این رقابت ادبی نیز به سه داستاننویس زن تعلق گرفته است؛ لیلا دارابی، سحر رفیع و یاسمین حسینزاده که همه شهروند ایران هستند.
برندگان رقابت ادبی «صادق هدایت» به تاریخ ۲۵ دلو سال ۱۴۰۱ اعلام شد، اما خانم کوثری به دلیل نداشتن پاسپورت نتوانست به ایران برود و در این مراسم اشتراک کند.
سمیرا کوثری اولین داستاننویس زن در افغانستان است که برنده مقام نخست رقابت ادبی «صادق هدایت» شده است. پیش از او، حمیرا قادری در سال ۱۳۸۳ خورشیدی برای نوشتن داستان «باز باران اگر میبارید» برنده مقام دوم این رقابت ادبی شده بود ولوح تقدیر دریافت کرد.
سمیرا کوثری کیست؟
سمیرا در تابستان سال ۱۳۷۸ در شهر اصفهان ایران، در یک خانوادهی فرهنگی به دنیا آمد. پدرش عباس کوثری و عمهاش معصومه کوثری نیز نویسنده هستند. او در سال ۱۳۸۱ به همراه خانوادهاش به افغانستان بازگشت و در زادگاه پدریاش در بلخ، اقامت گزید. او یک خواهر و یک برادر دارد.
او از دورهی متوسطه مکتب بنابر درخواست مادرش آموزش علوم دینی را فرا گرفت. اما پس از مدتی آموزش علوم دینی را کنار گذاشت. او مکتب را در لیسه «عایشه افغان» به پایان رساند. هنگامی که او از صنف دوازدهم فارغ شد شروع به تحصیل در رشتهی ادبیات انگلیسی در یکی از دانشگاههای خصوصی ولایت بلخ کرد.
شاید همانگونه که سمیرا میگوید نخستین جرقههای رشد استعداد داستان نویسی با کتابهای کتابخانهی کوچکی رقم خورد که به لطف عمه و پدرش که هر دو اهل قلم هستند، تهیه شده بود.
«و آسمان همین رنگ بود» مجموعی داستانی است که به قلم پدر سمیرا نوشته شده است و «حادثه فصل» و «تبر داران» دو مجموعه داستانی است که به قلم عمهی او نوشته شده است.
او میگوید که ساعتهای زیادی را صرف مطالعه میکرد و رمان میخواند. لذتی که با هیچ چیزی برایش جایگزین نمیشد. او بر این باور است که اگر به این کتابها دسترسی نمی داشت شاید هرگز رویای داستاننویس شدن در وجود او شکل نمیگرفت.
خانم کوثری: «دقیق یادم نیست اما از زمانی که خودم را یادم میآید از نوشتن لذت می بردم. اوایل خجالت می کشیدم که نوشتههایم را به کسی نشان دهم. مثل تمام نوجوانانی که روی قلم شان باور ندارند و حسی مملو از خجالت و ترس از افشای افکارخود دارند.»
او بر این باور است که چون داستان همچون گزارش یا مقاله دست و بال نویسنده را در بیان دقیق رویداد نمیبندد، نویسنده به راحتی میتواند در قالب یک اتفاق کاملا معمولی، حرفای مهمتری را بیان کند. چیزی را خلق کند، پاک کند و دوباره از نو بنویسد.
نخستین خوانندههای نوشتههای سمیرا دوستان دوران مکتب و خواهرش بودهاند که از آن بهرمند میشدند. هنگامی که او تشویق مادرش را دید، جرات گرفت و با انرژی بیشتری نوشت. او ده ها نوشتهای دارد که شامل خاطرات، درد و دل و گاهی نوشتههایش بی آنکه عنوانی را حمل کند بر روی کاغذ به رشتهی تحریر در آمدند.
سمیرا زمانی که ۱۷ ساله شد توانست چند کتابی در مورد چگونگی نوشتن داستان بدست آورد و از آن پس تلاش کرد تا به نوشتههایش نقش حرفهای دهد.
«هدیه ای که هرگز آن را به کسی نداده ام» عنوان نخستین داستانی است که سمیرا نوشته است. او میگوید: «وقتی این داستان را برای مادرم خواندم گریه کرد و مرا زیاد تشویق کرد. بعدش آن را به عمهام فرستادم و ایشان بعد اینکه استعداد من را دیدند، مرا با «خانه داستان بلخ» آشنا کردند.
از عضویت تا ریاست خانه داستان بلخ
خانم کوثری از همان نوجوانی هنگامی که وارد «خانه داستان بلخ» شد تلاش کرد تا در تمام جلسات نقد و بررسی داستانها حضور فعال داشته باشد و از آن کمال استفاده را ببرد. علاقه و پشتکار و حضور او در کنار دیگر داستاننویسان و نویسندگان سبب شد تا با چارچوب نویسندگی و داستاننویسی آشنایی کامل بدست آورد.
او در سال ۱۳۹۷ به عنوان مدیر «خانه داستان بلخ» انتخاب شد و تا سال ۱۴۰۰ خورشیدی به این سمت فعالیت کرد. در کنار فعالیت ادبی و فرهنگی، او در یکی از مکاتب تدریس نیز میکرد.
در ماه اسد سال ۱۴۰۰ خورشیدی، همزمان با تسلط حکومت فعلی بر افغانستان، او مادرش را از دست داد و دیگر نتوانست به فعالیتهایش ادامه دهد.
از دست دادن مادر، ممنوعیت تحصیلی، محدودیتهای وضع شده پس از تسلط حکومت سرپرست بر افغانستان سبب شد تا سمیرا بیش از هر زمان دیگر احساس تنهایی و ناامیدی را تجربه کند.
او میگوید: «فکر می کردم که همه چیز برای من به پایان رسیده است. نه دیگر می توانستم به دانشگاه بروم. نه می توانستم به خانه داستان بروم و وضعیت روحی بدی داشتم. تنها چیزی که مرا آرام می کرد نوشتن بود و خواندن.»
سمیرا بعد از مدتی درست هنگامی که با شماری از داستاننویسان دیگر که هم سطح او بودند آشنا شد، دروازه ناامیدی را بست و بار دیگر قویتر از گذشته برخواست و شروع به ادامه دادن کرد.
دریافت تندیس «صادق هدایت»
حلقهی دوستان جدید سمیرا بانی آن شدند تا او نه تنها روحیهاش را بار دیگر از نو بازسازی کرده و به آمدن روزهای خوب فرصت دوبارهای دهد بلکه سبب شدند تا دنیای زیبای قلم او کشف شود و روح بلند افکارش در آسمان ادبی بدرخشد. خانم کوثری میگوید مایل نبوده است تا داستان خود را در رقابت ادبی «صادق هدایت» کاندید کند.
او می گوید: «خوب معمولا من در جشنوارهها اشتراک نمیکنم، چون خودم میدانم که نه شانس برنده شدن داشتم و نه قوانین را در نوشتن مراعت میکنم. سالهای اولی که وارد جلسات ادبی شده بودم چندبار اشتراک کردم چون حس میکردم در هر صورت چه بتوانم یا نه چون مینویسم وظیفهام است که اشتراک کنم.
ولی این چند سال اخیر وضع روحی خوبی نداشتم اما از وقتی با تغییر شرایط با چند نویسنده هم سطح خودم دوست شدم دوباره باهم شروع کردیم »
او می گوید شعار یکی از دوستانش این است که «بفرست فوقش ما هم تلاش مان را کردیم» و این سبب شده است که او علیرغم اینکه در انتخاب این داستان مردد بوده آن را فرستاده است.
او می گوید: «داستانم در مورد یک زن هست که در یک دنیای آرمانی زندگی میکند. با یک سری قوانین عجیب و محدودیتها. شوهر این زن که وضعیت جسمی خرابی دارد به دلایلی از طرف حکومت آن دنیا که به آن سازمان میگویند، از بین میرود و زن سعی میکند با فاش کردن این حقایق، انتقام شوهرش را بگیرد و دنیا را نجات دهد.»
قهرمان این داستان یک زن است و او آن را درست در زمانی نوشته است که افغانستان به دست حکومت سرپرست سقوط کرد و زنان بیش از هر زمان ممکن محدود و به انزوا کشیده شدند. سمیرا تلاش کرده است تا روح مبارزه جویانه و آزادیخواه خودش را در قالب قهرمان زن این داستان آزاد کند.
شما میتوانید نسخهی کامل داستان «آخرین پانزده دقیقهی حق لمس» را در وبلاگ سمیرا کوثری بخوانید.
”وقتی آخرین اعداد کُد را وارد میکنم؛ دستانم میلرزد و کمی پشیمانم. اما دائم به این فکر میکنم که دنیای ما چقدر غمانگیز است چه به دنیا آمدن باشد و چه مردن باشد و همه چقدر بی رحم اند. میآیند و سریع یاد میگیرند، میکُشند و راحت کنار میآیند و فراموش میکنند که چه کسی بود، حتی عزیزان شان میمیرند و از یاد میروند. با ارزشترین چیزهایشان را گم میکنند یا از دست میدهند و بیتفاوت رد میشوند. همه اشک میریزند، همه سعی میکنند اشک بریزند، حتی آسمان. البته …(http://samirakowsari.blogfa.com) “
خانم کوثری در پاسخ به این پرسش که از چه سبک و یا نویسندهی خاصی پیروی میکند گفت که نویسندهی خاصی مد نظرش نیست.
او میگوید: «من حقیقتا از همه میخوانم. سلیقهام چیزهای مختلف در کارهای مختلف از نویسندههای مختلف است. برایم خیلی سخت هست که بخواهم یک انتخاب خاصی داشته باشم و فقط همان را دنبال کنم.»
او تاکید میکند که سبک نوشتاری او بیشتر مانولوگ یا خودگویی است. به باور او آنقدر که با نوشتن احساس راحتی میکند با حرف زدن نمیکند. به قول خودش: «من کمی وسواس هم دارم وقت مینویسم حس میکنم نظم اجرا شده ولی وقتی با حرف زدن توضیح میدهم حس میکنم درست نتوانستم بفهمانم.»
هنوز هیچ کتابی از این نویسندهی جوان به نشر نرسیده است. اما او از سال ۱۳۹۹ یک وبلاگ ساخت که تمام داستانهای خود را در آنجا به اشتراک میگذارد.
پاسداری با اهدای بورسیهی تحصیلی
محدودیتها نه تنها سبب شدند تا سمیرا نتواند در برنامهی دریافت تندیس «صادق هدایت» در ایران اشتراک کند بلکه او حتی اجازه نیافت تا در برنامهی گرامی داشت از نویسندگان که از سوی انجمن «خانه داستان بلخ» برگزار شده بود نیز حضور یابد.
این انجمن روز (شنبه، ۲۷ حوت) قرار بود طی برنامهای، از فعالان فرهنگی و ادبی دختر در این شهر تقدیر کند، اما نیروهای حکومت سرپرست مانع حضور دختران در این برنامه شدند.
خانم کوثری میگوید که این برنامه در دانشگاه ابنسینا شهر مزار شریف برگزار شده بود و نیروهای حکومت به دختران اشتراک کننده، گفته بودند که بخاطر بسته بودن دانشگاهها به روی دختران، آنان نیز نمیتوانند در این برنامه اشتراک کنند.
او گفت که انجمن خانهی داستان بلخ در غیاب اش از او بهخاطر بهدست آوردن مقام نخست بیستویکمین دور جشنوارهی ادبی «صادق هدایت» تقدیر کرده است.
خانم کوثری تصریح کرد که تقدیرنامه را برادرش به نمایندگی از وی، از خانهی داستان بلخ دریافت کرده است.
این در حالی است که مجتمع علمی-فرهنگی سپهر اندیشه و مکاتب رسالت در هرات به پاس قدردانی از شایستگی سمیرا کوثری، بورسیهی تحصیلی دانشگاه فردوسی مشهد ایران را برایش داده است.
سمیرا کوثری اکنون تنها عضو تیم ابرفن است و کارهای گرافیکی چون طرح پست، بنر و… این تیم را انجام میدهد.
او میگوید گویا روحش با نوشتن عجین شده است و هرگز نمیتواند آن را کنار بگذارد. رویای او این است که در عالم نویسندگی ادامه و نویسندهای تاثیرگذار شود.
گزارشگر: عاطفه علیزاده