کتاب در «راه ویلا» سومین مجموعهی داستان فریبا وفی نویسندهی موفق و توانمند ایرانی است. در این مجموعه ۹ داستان خواندنی، گرد هم آمدهاند.
فریبا وفی در سال ۱۳۴۱ در تبریز متولد شد. علاقهاش به نویسندگی از دوران نوجوانی شکل گرفت و بعضی از آثارش در همان سنین کم، در نشریات گوناگون منتشر شد. نخستین اثر جدی او با عنوان «راحت شدی پدر» در سال ۱۳۶۷ در مجله آدینه چاپ شد که او آن را «خودجوشترین» نوشتهاش میپندارد.
اولین کتاب او مجموعهای از داستانهای کوتاه و جذاب با عنوان در عمق صحنه است که در سال ۱۳۷۵ به چاپ رسید و کتاب دیگر او با عنوان حتی وقتی میخندیم نیز سه سال بعد منتشر شد که دربردارندهی ۲۲ داستان کوتاه است. نخستین رمان فریبا وفی به نام پرنده من در سال ۱۳۸۱ به چاپ رسید و غوغا به پا کرد و جوایز ارزندهای را از آن خود کرد. همچنین این اثر به زبانهای مختلفی از قبیل انگلیسی، ایتالیایی، آلمانی، کردی سورانی و ترکی استانبولی ترجمه شد و در حال حاضر نیز به چاپ ۳۰ رسیده است.
در کل فریبا وفی نویسندهای توانا و موفق است که تا به امروز ۵ مجموعه داستان و ۶ رمان از خود منتشر کرده و داستانهای کوتاه بسیاری در مجلات گوناگون ادبی به چاپ رسانده است. بعضی از داستانهای کوتاه او به زبانهای مختلفی همانند روسی، ژاپنی، سوئدی، ترکی، عربی، ایسلندی و … ترجمه و چاپ شدهاند. این نویسندهی پرکار توانسته دیوان اشعار پروین اعتصامی را به صورت نثر برای نوجوانان و جوانان بازنویسی کند که بسیار هم مورد توجه قرار گرفت.
فریبا وفی ۳ جایزهی ارزنده که عبارتند از: جایزه بهترین رمان سال ۱۳۸۱، جایزه سومین دوره جایزه هوشنگ گلشیری در سال ۱۳۸۲، جایزه دومین دوره جایزه ادبی یلدا در سال ۱۳۸۲ را برای رمان پرنده من اخذ نموده است؛ همچنین این رمان از سوی بنیاد جایزه ادبی مهرگان و جایزه ادبی اصفهان در سال ۱۳۸۲ مورد تقدیر قرار گرفت.
جایزه بهترین رمان دوره ششم جایزه هوشنگ گلشیری در سال ۱۳۸۵ برای رمان رویای تبت و جایزه پرمخاطبترین نویسنده غیرآلمانی مؤسسه ادبی لیبراتور برای رمان ترلان در سال ۱۳۹۶ از دیگر افتخارات اوست.
در کتاب در راه ویلا، نویسنده بیش از هر چیز علاقه دارد به موضوعات و مسائل مرتبط با زنان بپردازد و این علاقه در تمام آثار او مشهود است. در این مجموعه داستان نیز به طور ویژه در هر روایت به موضوعی مرتبط با حوزۀ زنان پرداخته میشود. بیشتر داستانهای این مجموعه از بطن زندگی روزمره آمدهاند.
داستان راه ویلا که نخستین داستان این مجموعه است، قصهی زنی جوان و افسرده است که تصمیم گرفته به ویلای خواهرش در شمال برود. او بار تربیت و نگهداری از دو فرزندش را به تنهایی به دوش میکشد و دوست دارد کمی با خودش خلوت کند، اما ناچار است مادر پیرش را نیز همراه خود به این سفر ببرد.
گفتنیست نخستین داستان این مجموعه یعنی داستان در راه ویلا به زبان انگلیسی ترجمه شده است. همچنین فیلم کوتاهی به کارگردانی منیر قیدی و بازی گوهر خیراندیش از روی این داستان ساخته شده است.
کتاب در راه ویلا برای تمام علاقهمندان به خواندن داستانهای با مضامین اجتماعی و مسائل مربوط به زنان مناسب است.
اولین داستان از کتاب در راه ویلا، ماجرای زنی را روایت میکند که دو فرزند خردسال دارد و مجبور است به تنهایی و با سختی فراوان زندگی خود را بچرخاند؛ چرا که همسرش مدام در ماموریتهای طولانی کاری به سر میبرد. از طرفی این زن رابطه محبت آمیزی با مادرش نیز ندارد و تقابل دو نسل به خوبی در داستان نشان داده شده است.
هزاران عروس نام دومین داستان این مجموعه است که به زندگی تازه عروسی میپردازد که به تازگی وارد خانواده همسرش شده و از طرف آنها بیمهری فراوانی میبیند. داستان زبانی طنز آلود دارد و زن جوان تمام تلاش خود را میکند تا هویت مستقلی به غیر از عروس بودن را برای خود تعریف کند.
داستان سوم کتاب دهن کجی نام دارد و زندگی زنی را به تصویر میکشد که تمام تلاش خود را میکند تا توجه شوهرش را به خود جلب کند و کارهایی را انجام میدهد که تنها همسرش بپسندد.
کافی شاپ چهارمین داستان این کتاب است و ماجرای زندگی دختر جوانی را به همراه مادر و ناپدریاش روایت میکند که یک روز برحسب اتفاق، بیرون از خانه با مرد مسنی آشنا میشود و با هم به کافی شاپی میروند.
داستان پنجم حلوای زعفرانی نام دارد و درباره زن مسنی است که اعضای خانواده خود را جمع کرده تا آخرین خواستههایش درباره مراسمهای پس از مرگش را با آنها مطرح کند.
آن سوی اتوبان ششمین داستان کتاب در راه ویلاست و زندگی زنی را روایت میکند که رابطه خوبی با پسرش ندارد و میخواهد برای بهبود شرایط تمام تلاشش را کند. در این ماجرا شما تقابل نسلها را به خوبی مشاهده خواهید کرد.
داستان گرگها هفتمین اثر این مجموعه به شمار میرود و داستان زنیست که برای همسرش از خاطرات قدیم تعریف میکند. در واقع شما در این ماجرا با دو داستان هم زمان مواجه میشوید.
داستان هشتم روز قبل از دادگاه نام دارد و زندگی زنی را تعریف میکند که قرار است از همسرش طلاق بگیرد، اما خانوادهاش میخواهند نظر او را تغییر دهند؛ به همین خاطر روز قبل از جدایی، برای حل مشکلات به خانه او میآیند و احترامی به تصمیم و استقلال فکری زن نمیگذارند.
آخرین اثر از این مجموعه زنی که شوهر داشت نام دارد. در این داستان زنی با شوهر خود دعوا میکند و برای دوری از او، به خانه دوستش پناه میبرد. در این ماجرا شما شاهد تفاوتهای زندگی متاهلی و مجردی خواهید بود.
قسمتی از داستان:
گاهی وقتها عروس در همهمهی خندهها و فریادها فراموش میشد. اینجور وقتها کسی متوجه غیبتش نمیشد. آرام از پلهها میرفت بالا و در سکوت و تنهایی اتاقش مینشست. چراغ را روشن نمیکرد تا مبادا از حضورش در طبقهی بالا خبردار بشوند. توی تاریکی زانوهایش را بغل میکرد و زل میزد به دیوارهای بلند حیاط که در تسخیر سایههای پایینیها بود. نیاز غریبی حس میکرد که به چیزی غیر از آنها فکر کند، ولی نمیشد. در تنهایی هم با او بودند و گاهی حتا بیاجازه وارد خوابهایش میشدند. اما او حتا برای خارج شدن از دنیای خودش اجازه لازم داشت، چه برسد به اینکه بخواهد وارد یک دنیای دیگر بشود.
چانهاش را روی زانویش گذاشت و برای هزارمینبار از خودش سؤال کرد چرا نمیتواند قاطی دنیای آنها بشود. چرا نمیتواند با آنها ورقبازی کند و با خنده و شوخی محکم بزند به رانشان، همانطور که شوهرش وقتی سرگرم بازی بود اینکار را میکرد. چرا نمیتواند آزادانه راه برود و مثل خودشان غشغش بخندد، سر به سرشان بگذارد، جواب متلکشان را بدهد، بعد بدون هیچ کینه و عذابی سرش را روی بالش بگذارد و بخوابد، و صبح روز بعد هم مثل یک همسایهی فراموشکار و سهلانگار بدون هیچ رنجشی به همه لبخند بزند؟
صدای شوهرش را تشخیص داد. فکر کرد او هم یکی از آنهاست. پایین که بود هیچ فرقی با آنها نداشت. چرا فکر کرده بود فرق دارد. تمام امیدش این بود که او را از آنها جدا کند. شاید وقتی تنها میشدند جَنم دیگر شوهرش آشکار میشد، همان که زمانی عاشقش شده بود. دلش میخواست از آن خانه بروند و او دیگر گوهر را نبیند. این زن، با آن چشمهای ریز و گونههای درشت و جوان، روی همه سلطه داشت، حتا اشیای خانه. حالا دیگر کلمات او را لابهلای حرفهای شوهرش تشخیص میداد…