برچسب: رسانه گوهرشاد

14 ساعت قبل - 42 بازدید

کریستالینا جورجیوا، رییس صندوق بین‌المللی پول (IMF) می‌گوید که کشورهای جهان فاقد زیربنای قانونی و اخلاقی لازم برای مقابله با پیشرفت سریع هوش مصنوعی هستند و از گروه‌های جامعه مدنی خواست تا «زنگ خطر» را به صدا درآورند. خانم جورجیوا این اظهارات را در سخنرانی‌اش در نخستین روز نشست سالانه صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی در واشنگتن مطرح کرده و گفته است که انقلاب فناورانه ناشی از هوش مصنوعی عمدتاً در اختیار اقتصادهای پیشرفته است و امریکا بیش‌ترین سهم را دارد. وی در بخشی از صحبت‌هایش تاکید کرده است که برخی از کشورهای بازار نوظهور مانند چین نیز در این بخش ظرفیت دارند، اما کشورهای در حال توسعه به‌شدت عقب مانده‌اند و توانایی اندکی برای بهره‌برداری از این فناوری دارند. رییس صندوق بین‌المللی پول افزوده است که نگران گسترش شکاف میان کشورهای پیشرفته و فقیر در آماد‌گی برای استفاده از هوش مصنوعی است. او از نهادهای جامعه مدنی خواست تا «در کشورهای خود زنگ خطر» را به صدا درآورند، زیرا در این حوزه بی‌حرکت ماندن، به‌معنای عقب ماندن است. هوش مصنوعی (AI) به شبیه‌سازی هوش انسانی در ماشین‌ها اشاره دارد. هدف آن، ایجاد سیستم‌هایی است که بتوانند مانند انسان‌ها فکر کنند، یاد بگیرند، استدلال کنند، و مشکلات را حل کنند. در حقیقت، هوش مصنوعی ترکیبی از علوم کامپیوتر و داده‌های گسترده است که به ماشین‌ها امکان می‌دهد وظایفی را انجام دهند که معمولاً به هوش انسانی نیاز دارند.

ادامه مطلب


14 ساعت قبل - 49 بازدید

وزارت صحت عامه‌ی حکومت سرپرست درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که برای نخستین‌بار آزمایشگاه ‏معاینات «دی‌ان‌ای» در کشور ایجاد شده است. نورجلال جلالی، وزیر صحت عامه‌ گفته است که با افتتاح لابراتوار ‏معاینات «دی‌ان‌ای»، تسهیلات زیادی در بخش طب عدلی کشور فراهم خواهد ‏شد. آقای جلالی در ادامه تاکید کرده است که با فعال شدن این لابراتوار، شناسایی اجسادی که براساس ‏ظاهر دشوار است، آسان خواهد شد. این در حالی است که ‏دولت پیشین افغانستان در ماه حوت ۱۳۹۸ از ایجاد نخستین آزمایشگاه ‌‏«دی‌ان‌ای» در کشور خبر داده بود.‏ فیروزالدین فیروز، وزیر صحت عامه‌ آن زمان اعلام کرده بود که با راه افتادن این ‏مرکز، مشکلاتی که در زمینه‌های پزشکی، عدلی، قضایی و نیز امنیتی وجود ‏داشت برطرف می‌شود.‏ قابل ذکر است که طب عدلی افغانستان در گذشته براساس قرارداد، آزمایش‌های «دی‌ان‌ای» را در ‏کانادا انجام می‌داد. حکومت سرپرست در حالی از ایجاد آزمایشگاه «دی‌ان‌ای» خبر می‌دهند که نظام صحی ‏افغانستان به‌دلیل کاهش کمک‌ها با بحران مواجه است. ‏ سازمان ملل متحد بارها هشدار داده است که صدها مرکز صحی به‌دلیل قطع کمک‌ها، تعطیل شده و ‏سایر مراکز صحی نیز با کمبود امکانات و کارمند مواجه‌اند.‏ آزمایش دی‌ان‌ای (DNA) با جمع‌آوری نمونه‌ای از سلول‌های فرد انجام می‌شود و سپس DNA از این سلول‌ها استخراج و تجزیه و تحلیل می‌شود. روش‌های رایج نمونه‌گیری شامل سواب دهانی (نمونه‌گیری از داخل گونه با سواب پنبه‌ای)، نمونه خون، و نمونه بزاق است که همه آنها برای استخراج DNA استفاده می‌شوند.

ادامه مطلب


16 ساعت قبل - 62 بازدید

یونیسف یا صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که یک ماه پس از وقوع زلزله‌های مر‌گ‌بار در شرق افغانستان، خانواده‌ها در ولایت‌های کنر، ننگرهار و لغمان هنوز در کنار خرابه‌ها زندگی می‌کنند و نیازهای فوری آنان همچنان تامین نشده است. این سازمان با نشر گزارشی گفته است که کمبود بودجه بیش از ۱۱ میلیون دالری، خطر محرومیت خانواده‌ها از پوشاک زمستانی، گرمایش، آب سالم و خدمات ویژه کودکان را در اوج نیاز، افزایش می‌دهد. در بخشی از گزارش یونیسف آمده است که استراتژی دوگانه آب و بهداشت یونیسف شامل کمک‌های فوری، مانند انتقال روزانه ۱۸۰ هزار لیتر آب سالم، و بازسازی بلندمدت سیستم‌های آسیب‌دیده آب در روستاها است. یونیسف در ادامه تاکید کرده است که غربالگری‌های تغذیه‌ای نیز نشان می‌دهد که سطح سوءتغذیه در کمپ‌ها هشداردهنده است و با افزایش میزان سوءتغذیه حاد در کودکان زیر پنج سال، نیاز به حمایت مستمر را برجسته می‌کند. صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد هشدار می‌دهد که وضعیت اضطراری هنوز ادامه دارد، خانواده‌های که در خیمه‌ها زندگی می‌کنند، با سرمای زمستان و خطر سیلاب مواجه هستند. براساس گزارش این سازمان، بر اثر نبود امکانات مورد نیاز، خطر این وجود دارد که گرسنگی، بیماری و سرمازدگی، جان مردم را به اندازه زلزله‌های مرگ‌بار تهدید کند. قابل ذکر است که یک ماه پیش زمین‌لرزه‌ای ولایت‌های شرقی افغانستان را تکان داد که بیش از دو هزار و ۲۰۰ تن جان باختند، سه هزار و ۶۴۰ تن زخم برداشتند و هزاران خانواده بی‌خانمان شدند. بر بنیاد گزارش سازمان‌های جهانی، زنان و کودکان بیش‌ترین آسیب را از این رویداد متحمل شدند. با این وجود، براساس گزارش دفتر هماهنگ‌کننده‌ی کمک‌های بشردوستانه‌ی سازمان ملل متحد، در این زمین‌لرزه هزار و ۹۹۲ نفر جان باختند و بیش از سه هزار و ۶۰۰ نفر زخمی شدند.

ادامه مطلب


16 ساعت قبل - 49 بازدید

دوریس لسینگ نویسنده‌ی بریتانیایی است که در سال ۲۰۰۷ توانست به جایزه‌ی نوبل ادبی دست یابد. او در رمان‌های خود از مضامین و فضای صوفی‌گرایانه استفاده می‌کرد. از بهترین کتاب‌های دوریس لسینگ می‌توان به عناوینی چون «زیر پوست من» و «زمستان در ماه جولای» اشاره کرد. دوریس لسینگ (Doris Lessing)، با نام کامل دوریس می لسینگ، در ۲۲ اکتبر ۱۹۱۹ در کرمانشاه از پدر و مادری بریتانیایی چشم به جهان گشود. پدر او که از مجروحان جنگ جهانی اول بود، در بانک شاهنشاهی ایران کار می‌کرد و مادرش پرستار بود. خانواده‌ی دوریس لسینگ در سال ۱۰۲۵ به زیمباوه مهاجرت کردند که در آن زمان یکی از مستعمرات بریتانیا به حساب می‌آمد. هرچند پدر و مادر دوریس لسینگ کاتولیک نبودند، او را برای تحصیلات ابتدایی به یک مدرسه‌ی کاتولیک فرستادند. دوریس لسینگ در ۱۳سالگی مدرسه را رها کرد و تحصیلاتش را به‌صورت شخصی ادامه داد. در ۱۵سالگی نیز از خانه خارج شد و برای امرار معاش، به عنوان پرستار کودک کار کرد. در همین برهه، از طریق یکی از خانه‌هایی که در آن به پرستاری مشغول بود، با کتاب‌های سیاسی و اجتماعی آشنا شد و مطالعه‌ی این قبیل کتاب‌ها را آغاز و شروع به نوشتن کرد. دوریس لسینگ در سال ۱۹۳۷ به جنوب انگلیس رفت و در آنجا به عنوان اپراتور تلفن کار کرد. او در محل کار خود با شوهر اولش آشنا شد و با او ازدواج کرد و چند سال بعد، در سال ۱۹۴۳، از او جدا شد. دوریس لسینگ پس از مدتی، جذب یک باشگاه کتاب‌خوانی شد که گرایش سیاسی داشت و نامش «باشگاه کتاب سوسیالیستی» بود. در اینجا بود که دوریس لسینگ با گوتفرید لسینگ زندگی مشترک جدیدی را آغاز کرد. او در سال ۱۹۴۹ از گوتفرید لسینگ نیز جدا شد و به همراه تنها فرزند خود به لندن رفت. در همین سال، اولین رمان خود را با عنوان «علف‌ها آواز می‌خوانند» منتشر کرد. دوریس لسینگ تا سال ۱۹۵۶ در نوشته‌های خود گرایشی کمونیستی داشت، اما از زمانی که رژیم شوروی مردم چکسلواکی را سرکوب کرد، از دیدگاه‌های خود برگشت و نظریاتی ضدکمونیستی پیدا کرد، و درون‌مایه‌های علمی تخیلی و همین‌طور رازآلود در نوشته‌های او برجسته شدند. کتاب‌ها و نوشته‌های دوریس لسینگ مورد استقبال مخاطبان و منتقدان بسیاری قرار گرفت. (من همه ی جوایز اروپا را برده ام، تک تک این لعنتی ها را، پس خوشحالم که کلکسیونم کامل می شود.( این ها سخنان دوریس لسینگ، نویسنده ی انگلیسی، پس از گرفتن جایزه ی نوبل ادبیات در سال ۲۰۰۷ است. ویدیوی این صحبت های او، غوغایی در اینترنت به پا کرد و کتاب دوستان نوجوان، همگی از نوع صحبت کردن متفاوت این نویسنده به وجد آمدند. اما لسینگ برای «باحال» جلوه کردن در نظر نوجوانان این گونه سخن نمی گفت. برای او واقعاً اهمیتی نداشت که دنیا چه فکری درباره اش می کند. دوریس لسینگ در سال ۲۰۱۳ در لندن درگذشت. دوریس لسینگ در برخی از کتاب‌های خود، به فرهنگ ایران و صوفی‌گری اشاره کرده است. در این بخش، به بهترین کتاب‌های دوریس لسینگ خواهیم پرداخت: کتاب خاطرات یک بازمانده (The Memoirs of a Survivor): دوریس لسینگ در این کتاب سرزمینی را به تصویر می‌کشد که در آن حکومتی فاسد بر کار است. شخصیت اصلی این رمان علمی و تخیلی که برای اولین بار در سال ۱۹۷۵ منتشر شد، زنی است که دختری به نام امیلی را به خانه‌ی خود راه می‌دهد. کتاب شیرین‌ترین رؤیاها (The Sweetest Dream): دوریس لسینگ در این کتاب به زندگی زنی می‌پردازد که از شوهرش جدا شده و به همراه مادر و فرزندانش روزگار می‌گذراند. این کتاب برای نخستین بار در سال ۲۰۰۱ به دست دوست‌داران و مخاطبان رسید. کتاب زیر پوست من (Under My Skin): دوریس لسینگ در کتاب زیر پوست من، زندگی خود را از دوران کودکی با همه‌ی فرازها و فرودهایش روایت می‌کند. او در این کتاب به این موضوع اشاره می‌کند که زندگی در کردستان بر عقاید او تأثیر بسیاری گذاشته است. کتاب زمستان در ماه جولای (Winter in July): این کتاب مجموعه داستان‌های کوتاه دوریس لسینگ است که برای اولین بار در سال ۱۹۶۶ منتشر شد. داستان‌های این مجموعه در آفریقا، و به‌خصوص در فضای کشور زیمباوه، رخ می‌دهند. دوریس لسینگ در این کتاب تأثیر استعمار را در این منطقه از جهان به تصویر می‌کشد. کتاب فرزند پنجم (The Fifth Child): دوریس لسینگ در این کتاب زندگی زوج خوشبختی را روایت می‌کند که فرزند پنجم آن‌ها معلول به دنیا می‌آید و این زوج وارد چالش‌های جدیدی می‌شوند. حوادث این رمان در دهه‌ی ۶۰ میلادی در انگلیس می‌گذرد. کتاب‌هایی که در اینجا معرفی کردیم از بهترین آثار دوریس لسینگ به شمار می‌روند. دوریس لسینگ کتاب‌های دیگری نیز دارد که از آن‌ها می‌توان به «بِن در جهان» (Ben in the World) اشاره کرد. به دلیل محبوبیت و شهرت آثار دوریس لسینگ در سراسر جهان، اقتباس‌های سینمایی بسیاری از کتاب‌های او ساخته شده است. در این بخش، به این آثار اقتباسی خواهیم پرداخت: فیلم عشق‌ ورزیدن (Adore): این فیلم به کارگردانی آن فونتن و با اقتباس از یکی از رمان‌های دوریس لسینگ به نام «مادربزرگ‌ها» (The Grandmothers) ساخته شد. فیلم عشق‌ ورزیدن که در سال ۲۰۱۳ اکران شد، داستان دو زن را روایت می‌کند که از کودکی با هم دوست بوده‌اند. از بازیگران این فیلم می‌توان به نائومی واتس و رابین رایت اشاره کرد. فیلم علف‌ها آواز می‌خوانند (The Grass Is Singing): این فیلم که از روی رمانی به همین نام نوشته‌ی دوریس لسینگ اقتباس شده، در سال ۱۹۸۱ در سینماها به نمایش درآمد. شخصیت اصلی این فیلم دختری است که به مزرعه‌ی پدری خود در آفریقا می‌رود. کرن بلک و جان کانی از بازیگران سرشناس این فیلم هستند. این فیلم با عنوان Killing Heat نیز شناخته می‌شود. فیلم خاطرات یک بازمانده (Memoirs of a Survivor): این فیلم را که برای اولین بار در جشنواره‌ی کن و در سال ۱۹۸۱ به نمایش درآمد، دیوید گلدول کارگردانی کرده است. حوادث فیلم خاطرات یک بازمانده در آینده‌ای تاریک را روایت می‌کند. او همیشه دیدگاهی باز نسبت به تغییر داشت و تنها به خلق کاراکترها برای به وجود آوردن نمادهای ادبی بسنده نمی کرد، بلکه خودش نیز نوعی نماد بود و با چرخش قلم بر روی کاغذ، به شکل سحرآمیزی آینده را به تصویر می کشید. مخاطبین این نویسنده دائماً تغییر می کردند و همین موضوع، پویایی شگفت انگیزی به آثار لسینگ بخشیده است.

ادامه مطلب


18 ساعت قبل - 99 بازدید

برنامه انکشافی سازمان ملل متحد (UNDP)، درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که زلزله‌زدگان در ولایت کنر نیازمند کمک‌های بشری هستند و شمار زنان امدادگر در افغانستان هنوز اندک است. این نهاد با نشر گزارشی گفته است که هزاران خانواده آسیب‌دیده از زمین‌لرزه منبع درآمد و غذای خود را از دست دادند و نیاز فوری به غذای گرم، آب پاک و پشتیبانی روانی دارند. در بخشی از گزارش برنامه انکشافی سازمان ملل متحد آمده است که این موضوع ریشه در سال‌ها سرمایه‌گذاری ناچیز و محدودیت‌های سخت بر رفت‌وآمد و مشارکت زنان و دختران دارد. در گزارش آمده که این نهاد توانسته زنان و دختران را در محور ارائه خدمات اساسی قرار دهد. برنامه انکشافی سازمان ملل متحد در ادامه تاکید کرده است که ۲۸ زن از قریه‌های آسیب‌دیده در جایگاه‌های رهبری گماشته شده‌اند تا فعالیت آشپزخانه‌های محلی را هماهنگ کنند و اطمینان دهند که کمک‌ها به نیازهای زنان پاسخ می‌دهد. در ادامه آمده است که در پی زلزله شش ریشتری ماه اسد در شرق افغانستان، دست‌کم دو‌ هزار و ۲۰۰ تن جان باخته و سه‌ هزار و ۶۰۰ تن دیگر زخمی شدند. همچنین در بخشی از گزارش آمده است که هشت‌ هزار و ۵۰۰ خانه ویران شده و نزدیک به هفت‌ هزار رأس مواشی نیز تلف شده است. در حالی این نهاد از محدودیت‌ها انتقاد می‌کند که حکومت فعلی پس از تسلط بر افغانستان، زنان و دختران را از آموزش و ‏تحصیل محروم کرده است. حکومت فعلی در آخرین محدودیت خود، ‏دروازه‌های انستیتوت‌های طبی را به‌روی دختران بست، در حالی که ‏بخش صحت افغانستان با کمبود پرسنل مواجه است.‏ این اقدام حکومت فعلی باعث شده است که میلیون‌ها دانش‌آموز دختر از آموزش باز بماند. در کنار آن زنان از رفتن به‌ باشگاه‌های ورزشی، رستورانت‌ها، حمام‌های عمومی، معاینه توسط پزشکان مرد، سفر بدون محرم و کار در موسسات غیردولتی داخلی و بین‌المللی و حتی دفاتر سازمان ملل در افغانستان منع شده‌اند.

ادامه مطلب


19 ساعت قبل - 67 بازدید

منابع محلی از ولایت کابل می‌گویند که یک مرد جوان در منطقه‌‌ی «۳۱۵ خیرخانه» از مربوطات شهر کابل توسط برادر همسرش به قتل رسیده است. دست‌کم دو منبع رسانه گوهرشاد گفته‌اند که این جوان «هجرت» نام داشت و حوالی ساعت ۱۲:۰۰ چاشت روز (یک‌شنبه، ۲۰ میزان) در منطقه‌ی خیرخانه به شکل فجیع به قتل رسیده است. منبع تاکید کرد که این مرد جوان حدود چهار ماه قبل همراه همسرش از خانه فرار کرده بود. منبع در ادامه افزوده است که این دو جوان پس از شکایت خانواده‌ی دختر توسط نیروهای حکومت سرپرست بازداشت و زندانی شده بود. همچنین رسانه‌ها گزارش داده‌اند که مسوولان حکومت فعلی این مرد جوان را در روزهای اخیر به نکاح هم‌ درآورده و سپس آزاد کرده بودند. منبع می‌گوید که این زوج بعد از مدتی از زندان آزاده شده بودند، اما هجرت توسط برادر همسرش با شلیک گلوله‌ی تفنگچه به قتل رسیده است. مسوولان محلی حکومت فعلی در کابل تا اکنون در مورد این رویداد اظهارنظر نکرده‌اند. قابل ذکر است که چندی پیش یک رویداد مشابه در ولایت سرپل رخ داد و یک پسر که به اتهام ارتباط تلفنی با یک دختر زندانی شده بود، پس از آزادی از زندان توسط برادر دختر به قتل رسید. پس از قتل پسر، دختر نیز خود را حلق‌آویز کرد و به زندگی‌اش پایان داد.

ادامه مطلب


2 روز قبل - 61 بازدید

نادر یاراحمدی، رییس مرکز اتباع و مهاجرین خارجی وزارت امور داخله‌ی جمهوری اسلامی ایران می‌گوید که تلاش می‌شود میزان حضور مهاجران اهل افغانستان در این کشور به سه درصد کاهش یابد. خبرگزاری صدا و سیما به نقل از آقای یاراحمدی نوشته است که در حال حاضر میزان حضور مهاجران اهل افغانستان در ایران بیش از شش درصد است. در گزارش آمده است: «تنها اتباع مجاز می‌توانند در کشور باقی بمانند و اتباع غیرمجاز باید ترد شوند.» طبق ارقامی که رییس مرکز اتباع و مهاجرین خارجی وزارت داخله ایران ارائه کرده، در هفت ماه گذشته، بیش از یک میلیون و ۴۱۰ هزار نفر از مهاجران افغان فاقد مدارک از ایران اخراج شده‌اند. نادر یاراحمدی هدف از اخراج مهاجران اهل افغانستان فاقد مدارک را «ایجاد نظم و امنیت» عنوان کرده است. همچنین فولکر تورک، کمیشنر عالی حقوق بشر سازمان ملل پیشتر گفته بود که در هفت ماه گذشته بیش از ۱.۹ میلیون افغانستانی از ایران و پاکستان اخراج شده‌اند. او خواستار توقف فوری اخراج تمام مهاجران و پناهجویان افغانستان شد. این اخراج‌ها در حالی پس از جنگ ایران و اسراییل شدت یافته است که افغانستان با بحران شدید حقوق بشری و انسانی مواجه ا‌ست و بسیاری از اخراج‌شد‌گان، از جمله زنان، خبرنگاران و مدافعان حقوق بشر در معرض خطر واقعی نقض حقوق بشر قرار دارند.

ادامه مطلب


2 روز قبل - 112 بازدید

یونیسف یا صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که چالش‌ها در مکاتب ابتدایی افغانستان همچنان پابرجا هستند و بسیاری از پسران به دلیل فقر ترک تحصیل می‌کنند. این نهاد با نشر اعلامیه‌ای گفته است: «آخرین تحلیل ما پیشرفت اندکی را در آموزش ابتدایی افغانستان نشان می‌دهد، اما چالش‌ها همچنان پابرجا هستند. بسیاری از پسران به دلیل فقر ترک تحصیل می‌کنند و وضعیت دختران نیز شکننده است.» در بخشی از اعلامیه‌ آمده است که ۲.۱۳ میلیون کودک در افغانستان هنوز به مکتب نمی‌روند. صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد در ادامه تاکید کرده است که سرمایه‌گذاری مداوم در آموزش افغانستان بسیار مهم است. همچنین یونیسف در گزارشی مشترک با یونسکو اعلام کرد که بررسی‌های آن‌ها نشان می‌دهد که آموزش در مقطع متوسطه هم‌ برای دختران و‌ هم پسران دچار بحران است و آن را معضل عمیق «یاد نگرفتن در مکتب» توصیف کرده است. یونیسف این وضعیت را پیامد سیاست‌های ضعیف و محدودکننده حکومت سرپرست در نظام آموزشی دانسته است. یونیسف و یونسکو از مقامات حکومت فعلی خواسته‌‌اند که ممنوعیت آموزش متوسطه و عالی دختران و زنان را فوراً لغو کنند. در گزارش پیش‌بینی شده است که اگر این ممنوعیت ادامه پیدا کند تا سال ۲۰۳۰ میلادی، نزدیک به چهار میلیون دختر از آموزش متوسطه محروم خواهند شد. در گزارش آمده است که امر پیامدهای عمیقی برای آینده کشور خواهد داشت.

ادامه مطلب


2 روز قبل - 110 بازدید

آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد درتازه‌ترین مورد هشدار داده است که با شدت گرفتن بحران اقلیمی، بلایای طبیعی در سراسر جهان رو به افزایش است و زند‌گی میلیون‌ها انسان را نابود می‌کند. آقای گوترش بامداد امروز (دوشنبه، ۲۱ میزان) در حساب کاربری ایکس خود نوشته است که این حوادث، دهه‌ها دستاورد توسعه‌ای را از بین برده، اما با وجود این، بودجه برای کاهش پیامدهای بحران اقلیمی «به‌طور خطرناکی پایین» باقی مانده است. وی در ادامه تاکید کرده است که «در برابر افزایش خطر، باید افزایش سرمایه‌گذاری قرار گیرد» تا کشورها بتوانند در برابر بلایا و پیامدهای فزاینده تغییرات اقلیمی مقاومت کنند. او در ادامه افزوده است، در حالی‌ که خطرات ناشی از تغییرات اقلیمی رو به گسترش است، جامعه‌ی جهانی باید با افزایش منابع مالی، برای ساخت آینده‌ای امن‌تر و پایدارتر اقدام کند. با این وجود چندی قبل، خبرگزاری فرانسه اعلام کرده بود که تغییرات اقلیمی در افغانستان از جمله خشک‌سالی و سیل‌های ناگهانی سبب آوارگی مردم این کشور شده است. در گزارش آمده بود که از اوایل سال جاری میلادی، بیش از پنج میلیون تن از تغییرات اقلیمی در سراسر افغانستان متاثر شده‌اند. خبرگزاری فرانسه گزارش داده بود که بیشتر مردم در افغانستان در خانه‌های گِلی زندگی می‌کنند و به شدت به کشاورزی و دامداری وابسته‌اند و آنان را در معرض تغییرات محیطی قرار می‌دهد.

ادامه مطلب


2 روز قبل - 60 بازدید

صبح هنوز روشن نشده بود که باد خاک‌آلودی از سمت «چهارراهی تایمنی» وزیدن گرفت. زن چادری‌پوشی کنار دیوار بازار چوب‌فروشی نشسته بود. چادر خاک‌گرفته‌اش را محکم چسبیده بود و ظرف پلاستیکی کوچکی را پیش رویش گذاشته بود. هر از گاهی سرش را بلند می‌کرد تا ببیند کسی چیزی در آن انداخته یا نه. چشمانش گود رفته، گونه‌هایش لاغر و لب‌های خشکیده‌اش به سختی تکان می‌خوردند. نامش زرگل بود، ۳۷ ساله، اما چهره‌اش پیرتر از ۵۰ نشان می‌داد. سال‌هاست که زرگل در کوچه‌های کابل گدایی می‌کند؛ در سایه‌ی دیوارها، زیر آفتاب و باران، با دلی پر از اندوه و دستی خالی. اما کمتر کسی می‌داند که روزگاری در همین شهر، زندگی ساده اما پرمحبتی داشت. زرگل در سیزده‌سالگی به عقد درآمد. عروسی‌اش با گریه گذشت، نه با خوشی. پدرش کارگر سرک‌سازی بود و از فقر نجاتی نمی‌دید. وقتی مردی از همان محل به نام عبدالقدوس خواستگاری‌اش را کرد، پدرش گفت: «خوشبخت می‌شی دخترم. مرد آرامی‌ست، کارگر است، خانه هم دارد.» و او خاموش ماند؛ چون در آن قریه، دختر حق انتخاب نداشت. عبدالقدوس مردی ساده‌دل بود؛ نه دولتی، نه سیاست‌مدار، فقط یک مزدور روزانه که با بیل و کلنگ نان درمی‌آورد. اما دل نرم و مهربانی داشت. همیشه می‌گفت: «زرگل، اگر دنیا پر از ظلم هم باشه، مه نمی‌گذارم تو گرسنه بمانی.» و زرگل با همین حرف‌ها دلگرم می‌شد. خانه‌شان کوچک بود، در حاشیه‌ی شهر کابل، در محله‌ی شیدایی؛ خاکی اما پر از عشق. سال‌ها با کار و تلاش گذشت. پنج طفل آوردند؛ سه پسر و دو دختر. عبدالقدوس از صبح تا شام در شهر کار می‌کرد؛ گاهی در ساختمان، گاهی در باربری. شب‌ها با دستان زخمی اما چهره‌ی خندان برمی‌گشت و می‌گفت: «ما فقیر استیم، اما باهم خوش استیم.» و زرگل باور داشت که خوشبختی یعنی همین؛ سقف خانه، سایه‌ی شوهر، و لبخند طفل. اما در این سرزمین، خوشی عمر درازی ندارد... یک روز تابستانی بود، جمعه. عبدالقدوس گفت می‌رود مسجد جامع کابل برای نماز و بعد، چند بسته برنج و روغن بگیرد؛ از آن‌هایی که مردم برای نیازمندان می‌سپارند. زرگل چادرش را برداشت و گفت: «زود بیا، برنج تمام شده، بچه‌ها گرسنه‌اند.» و او خندید: «زود می‌آیم، نگران نباش.» اما دیگر هیچ‌وقت برنگشت. چند ساعت بعد، صدای انفجار در تمام شهر پیچید. مسجد جامع کابل لرزید، دود از گنبد بالا رفت. مردم می‌دویدند، فریاد می‌زدند، خون در کوچه‌ها جاری بود. گروه داعش مسئولیت حمله را گرفت. در آن حمله، بیش از پنجاه نفر کشته شدند؛ بیشترشان مردم بی‌دفاع، کارگر، پیر، کودک... و عبدالقدوس یکی از آن‌ها بود؛ تکه‌تکه، بی‌نام، بی‌نشانه. وقتی زرگل خبر را شنید، دوید تا مسجد. در میان جمعیت دنبال شوهرش گشت، اما چیزی از او نمانده بود. فقط کسی تکه‌ای از پیراهن خاکی‌اش را در دستش گذاشت و گفت: «شاید این از شوهرت باشد.» زرگل آن را گرفت، بویید و همان‌جا بی‌هوش شد. از آن روز، زندگی‌اش فرو ریخت. کسی نبود نان بیاورد. کسی نبود به طفل‌ها بگوید: «صبور باشید، پدرتان می‌آید.» پنج طفل کوچک و زنی تنها. حکومت آمد و گفت: «شاهد نداریم که شوهرت شهید است، کمکی نمی‌شود.» زرگل فقط گفت: «شهید نه، مظلوم.» اما کسی گوش نداد. ماه‌ها با نان خشک و اشک زنده ماندند. زرگل اول تلاش کرد کار کند؛ در خانه‌های مردم، ظرف شست، خیاطی کرد، اما مزدش ناچیز بود. هر جا رفت، گفتند زن تنها را نمی‌گیرند. وقتی دیگر هیچ راهی نماند، دلش را سنگ کرد و کنار بازار نشست؛ همان‌جایی که حالا نشسته است. اولین روزی که دستش را دراز کرد، از شرم تمام بدنش لرزید. چادر را روی صورت کشید تا کسی نشناسد. اما وقتی پسر کوچکش گفت: «مادر، نان می‌خواهم»، چشم‌هایش تار شد. همان روز، اولین ده افغانی را گرفت. آن را بوسید و زیر لب گفت: «این نان اطفال من است، نه گدایی.» از آن روز تا امروز، سال‌ها گذشته. زرگل هنوز هر صبح با صدای اذان بیدار می‌شود، وضو می‌گیرد، دست‌های زخم‌خورده‌اش را می‌بوسد و زیر لب می‌گوید: «خدایا، فقط مرا زنده نگه دار تا بچه‌هایم زنده بمانند.» سپس چادر خاکی‌اش را به سر می‌کشد و راه بازار چوب‌فروشی را پیش می‌گیرد. همان گوشه‌ی دیوار، جایی که سال‌هاست نشسته، باز هم می‌نشیند. مردم از کنارش می‌گذرند؛ بعضی با نگاهی دلسوز، بعضی با نیشخند و تمسخر. گاهی جوان‌ها صدایش می‌زنند: — «بی‌بی، چرا هر روز می‌آیی؟» او چیزی نمی‌گوید. فقط سرش را پایین می‌اندازد. بعضی‌ها هم خنده‌کنان می‌گویند: — «نمی‌خواهی گدایی کنی؟ بیا خانه‌ی ما، کار می‌دیم!» و همین حرف‌ها مثل خنجر، دلش را می‌شکافند. آری، گاهی مردم از فقر سنگ‌دل‌تر اند. بچه‌های زرگل حالا کنار او بزرگ شده‌اند. پسرش، جمال، شانزده‌ساله است؛ روزها پلاستیک و کاغذ جمع می‌کند. دخترهایش، پری‌گل و مه‌تاب، کنار مادرشان می‌نشینند و دستان کوچک‌شان را دراز می‌کنند. مردم گاهی دلسوزی می‌کنند، نانی، پیسه‌ای می‌دهند؛ اما بیشتر، بی‌تفاوت می‌گذرند، انگار که انسانی آن‌جا نیست. در این سال‌ها، زرگل بارها آسیب دیده. یک‌بار مردی با نام «خیر» او را به خانه برد، به‌ظاهر برای کمک. اما در را که بست، چهره‌ی واقعی‌اش را نشان داد. زرگل با ترس گریخت. از آن روز به بعد، دیگر به هیچ وعده‌ای اعتماد نکرد. همیشه می‌گوید: «خیر دروغین از دشمن هم خطرناک‌تر است.» خانه‌ی‌شان حالا یک اتاق نیمه‌خرابه است، در کوچه‌ای خاکی. سقفش چکه می‌کند، دیوارهایش نم‌زده و زمینش همیشه گل‌آلود. شب‌ها که همه می‌خوابند، زرگل بیدار می‌ماند. دعا می‌خواند، و آرام، با اشک، زیر لب می‌گوید: — «عبدالقدوس... ببین! بچه‌هایت زنده‌اند، اما فقیر. من هنوز نفس می‌کشم، اما مرده‌ام از درون. اگر تو بودی، هیچ‌وقت نمی‌گذاشتی این‌طور خوار شویم...» گاهی پسرش، جمال، از شدت گرسنگی فریاد می‌زند: — «مادر، من نمی‌خواهم فردا گدایی کنم. مردم به ما می‌خندند!» و زرگل، با اشک در چشمانش، آرام می‌گوید: — «اگر کار بود جان مادر، قسم به خدا، کار می‌کردم. اما در این شهر، حتی مردها بی‌کارند، زن‌ها چه کنند؟» دخترهایش نیز از آزار کوچه‌ها در امان نیستند. چند بار که کنار مادرشان نشسته بودند، پسران جوان با خنده و تمسخر از کنارشان گذشتند. یکی از آن‌ها گفته بود: — «این دختر گداست یا عروس آینده؟» زرگل دلش خواست فریاد بزند، دفاع کند، اما می‌دانست اگر چیزی بگوید، مردم بیشتر می‌خندند. فقط چادرش را پایین کشید و خاموش ماند. با آمدن زمستان، سرمای کابل نفس‌گیر می‌شود. زرگل و اطفالش در اتاق نیمه‌خرابه‌شان می‌لرزند. بخاری ندارند؛ تنها چند تخته چوب نم‌زده که از زباله‌ها جمع می‌کنند. دود آن چوب‌ها فضای اتاق را پر می‌کند، بچه‌ها سرفه می‌کنند. زرگل، در حالی که پتو را دورشان می‌پیچد، آرام می‌گوید: — «سرفه بهتر از مردن از سردی است.» هر بار که از جلوی مسجد جامع می‌گذرد، دلش می‌لرزد. بوی خون، فریاد، دود آن روز هنوز در ذهنش مانده. هنوز، وقتی صدای انفجاری از دور می‌شنود، فوری دستانش را روی گوش اطفالش می‌گذارد. هنوز باور ندارد که عبدالقدوس دیگر نیست. در خیال، همیشه فکر می‌کند روزی از دروازه وارد می‌شود و با همان لبخند همیشگی می‌گوید: — «زرگل، خسته نباشی، امروز نان آوردم.» اما واقعیت تلخ‌تر از خیال است. نه حکومت، نه مؤسسه‌ای، نه حتی همسایه‌ای—هیچ‌کس یادش نکرد. نه کمکی، نه توجهی، نه کلمه‌ای برای تسلای دل. زرگل سال‌هاست که با فقر، درد، آزار و سکوت زندگی می‌کند. با این‌همه، زبان به شکایت نگشوده. همیشه می‌گوید: — «اگر شکایت کنم، به چی کسی؟ همه خودشان گرفتار اند...» آن شب، وقتی همه خوابیدند، زرگل چادر کهنه‌اش را زیر سر گذاشت، به سقف نم‌زده‌ی اتاق خیره شد و صدای باد را از لای سوراخ‌های دیوار شنید. زیر لب زمزمه کرد: «عبدالقدوس... کاش امروز را می‌دیدی. کاش می‌دیدی که دخترت دست دراز کرده. کاش می‌دیدی که من هنوز زنده‌ام، ولی بی‌جان... کاش، فقط کاش...» و اشک‌هایش آرام، بی‌صدا، از گوشه‌ی چشم فرو ریخت و بر خاک سرد چکید. در آن شب طولانی، تنها صدای گریه‌ی زنی بود که با باد قاطی می‌شد—در کوچه‌ای خاموش، در شهری که دیگر هیچ‌کس یادش نبود، زنی هنوز زنده بود. زنده، فقط برای نانی خشک، برای لبخند کودکانش، برای فردایی که شاید... هرگز نیاید. گاهی در دل شب، وقتی همه در خواب‌اند، زرگل آهسته از خانه بیرون می‌رود. به آسمان خیره می‌شود، ستاره‌ها را نگاه می‌کند، دست‌های پینه‌بسته‌اش را بلند می‌کند و با صدایی که فقط خدا می‌شنود، می‌گوید: «خدایا، اگر قرار است ما همین‌طور زنده بمانیم، مرا ببر، اما بچه‌هایم را نجات بده. نمی‌خواهم دخترانم روزی سرنوشت مرا تکرار کنند.» صبح روز بعد، دوباره به همان دیوار بازار چوب‌فروشی برمی‌گردد. چادر را روی سر می‌کشد، ظرف پلاستیکی کوچک را پیش پایش می‌گذارد و در دل با خدا راز می‌گوید. مردم بی‌تفاوت از کنارش می‌گذرند؛ برخی افغانی‌ای می‌اندازند، برخی نه. اما هیچ‌کس نمی‌بیند که زیر آن چادر خاک‌خورده، زنی نشسته که روزی خانه‌ای داشت، شوهری داشت، امیدی داشت—و حالا تنها چیزی که دارد، درد است. خورشید که پایین می‌رود و سایه‌ها کش می‌آیند، بازار آرام‌آرام خلوت می‌شود. زرگل سکه‌های اندکش را جمع می‌کند و با اطفالش به سوی خانه می‌رود. در مسیر، از خانه‌های روشن صدای خنده‌ی کودکان دیگر می‌آید. مه‌تاب، دختر کوچکش، با چشمانی خسته می‌پرسد: «مادر، ما هم روزی خانه‌ی روشن می‌گیریم؟» زرگل لبخند تلخی می‌زند و می‌گوید: «اگر خدا خواست، مادرجان.» اما در دلش می‌داند این امید، بیشتر برای ادامه دادن است تا رسیدن. نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب